دراماتیزهشدن سناریوی جنگ در رسانهها
عزیزالله محمدی (امتدادجو)
هفتههای گذشته و در همین ستون بعد از توقف جنگ 12روزه به طور متوالی با توجه به آنچه که درخصوص ماهیت، شکل و نوع این جنگ گفتیم و اشاره داشتیم؛ ذکر شد که این جنگ به صورت ترکیبی و چند وجهی و نامتقارن در حوزههای مختلف به وقوع پیوست که اگر وجه رسانهای آن را بیشتر از وجه نظامی ندانیم بلکه به همان اندازه باید مورد توجه بگیرد. همچنین با مرور سناریوهای مختلف رسانهای دو طرف، سعی کردیم این تقابل را به صورت گزارشی و در قالب یادداشتهای تحلیلی از زوایای مختلف مورد بررسی و واکاوی قرار بدهیم که در نهایت «جان کلام» را چنین بیان شد:
رسانههای غربی در جنگ ۱۲روزه با بهکارگیری سه استراتژی محوری (روایتسازی جهتدار، جنگ روانی دیجیتال، و سانسور سیستماتیک) تلاش کردند تا عملیات ایران را غیرمشروع و اقدامات اسرائیل را مترقی جلوه دهند. با این حال، تناقضهای درونی (مانند سانسور گسترده در اسرائیل) و افشاگریهای فناورانه، اثرگذاری آنها را محدود کرد. این جنگ ثابت کرد که اقتدار رسانهای نیازمند سرمایهگذاری در تولید محتوای چندزبانه، بهکارگیری هوش مصنوعی برای مقابله با اخبار جعلی، و ایجاد شبکههای جهانی مستقل است.
اما در ادامه باید گفت آنچه مسلم است، طراحی، شکلگیری و اجرای نبرد رسانهای نیز همانند آنچه که در عرصه نظامی الزام است در چارچوب نظریهها و با پیوستگی دانش و متکی به علم میتواند به پیش برود که اگر فارغ از این باشد «خود» رسانهای که قالب تدافعی نیز به خود گرفته ناخودآگاه در پازل و طراحی سناریوهای روانی دشمن گام برخواهد داشت.
بر همین اساس باید به یک اصل که پیش از این نیز اشاراتی داشتیم توجه مطلق و همهجانبه داشت که در واقع رسانه دقیقاً به مثابه میدان نبرد است و آشکارا دیدیم که وقتی عرصه بر رژیم صهیونیستی تنگ شد و نتوانست تأثیر مؤثر و خاصی روی جامعه و اجتماع ایران بگذارد به طور مستقیم به ساختمان شیشهای سازمان صداوسیما حمله کرد و درصدد «ایجاد خلاء» و «سکوت رسانهای» برای ایران برآمد.
اقدامات رسانهای دو طرف گرچه در کیفیت و کمیت قابل مقایسه نیستند و مسلماً به واسطه حمایت رسانههای جبهه سلطه از رژیم صهیونیستی این رژیم در دنیا دست برتر را داشت و علاوهبر آن رسانههای معاند فارسیزبان نیز سعی داشتند افکار عمومی داخل ایران را تحت تأثیر قرار بدهند؛ اما بهرغم ضعف رسانهای در ابعاد بینالمللی برای ایران؛ آمارها بازگوکننده آن هستند که سازمان صداوسیما و منابع داخلی به طور کاملاً جهشی و قابل ملاحظه به منبع رسمی اطلاعرسانی مردم تبدیل شده بودند و مردم بیشتر اخبار را از منابع داخلی دریافت میکردند؛ ضمن آنکه برنامههای تحلیلی و گزارشی و نیز ویژه برنامههای تولیدی در این ایام که با محوریت جنگ دوازده روزه ساخته شد با اقبال و توجه مردم روبهرو شد.
رسانههای مقابل در این ایام با تکیه بر انواع تکنیکها و با پیروی از چارچوبهای نظریهای کارشناسان رسانهای بینالمللی اقدام به خبررسانی و برنامهسازی داشتند که مرور چند نظریه رسانهای ما را با آنچه که مصادیق عینی و نمود بیشتر این نظریهها در رسانهها بود بیشتر آشنا میکند.
البته این نکته را نیز باید افزود که رژیم صهیونیستی در یکسو به طور کاملاً نمایشی و با بهرهگیری از متدهای نمایشی، سناریوهای رسانههای خود را پیش میبرد و در سوی دیگر سانسور و ایجاد محدودیت برای سایر رسانهها را رقم میزد که پیروی از نظریههای جامعهشناسی، روانشناسی و به طور کلی کنشسازی در جامعه داخلی و ایران و افکار عمومی جهانی، شیوه نمایش رسانهای او برای جنگ دوازده روزه بود که سعی داشت لحظه به لحظه این جنگ را به قول معروف دراماتیزه و براساس متن سناریوی نگارش شده خود بر روی صحنه به دیگران نمایش بدهد:
چارچوب نظری: رسانه به مثابه میدان نبرد
- خلق واقعیتهای موازی: بهکارگیری نظریههای کادرسازی و نمایش(گافمن)
«نظریه نمایشی با ریشههای متقابل نمادین خود آشکارا سازگاری دارد. این نظریه بر کنشگران، کنش و کنش متقابل تأکید میورزد. گافمن که خود در عرصه سنت کنش متقابل نمادین کار میکرد، استعاره درخشانی را در تئاتر پیدا کرد تا بهوسیله آن پرتو نوینی را بر فراگردهای اجتماعی پهندامنه بیفکند.
گافمن در تحلیل نمایشی به نمای شخص اشاره مینماید. وی نمای شخصی را به قیافه و منش تقسیم میکند. قیافه (Appearance) شامل آن چیزهایی میشود که منزلت اجتماعی نمایشگر را به حضار نشان میدهد(برای مثال، روپوش یک جراح). منش(Manner)، به حضار یادآور میشود که چه نوع نقشی را باید از یک نمایشگر در یک موقعیت معین انتظار داشته باشند (برای مثال، سبک و طرز رفتار پزشکمأبانه). منش عجولانه و منش صبورانه، دو نوع اجرای نقش کاملاً متفاوت را نشان میدهند. عموماً انتظار آن است که قیافه و منش با یکدیگر همخوانی داشته باشند.(مقایسه کند ترندشدن چهره مجری زن شبکه اینترنشنال را با این نظریه در این ایام)
هرچند گافمن به جلوی صحنه و جنبههای دیگر نظام فکریاش به عنوان یک نظریهپرداز کنش متقابل نمادین مینگرد، اما خصلت ساختاری آنها را نیز مورد بحث قرار میدهد. برای مثال استدلال میکند که جلوی صحنهها گرایش به نهادمند شدن دارند، تا آنکه بازنمودهای جمعی در مورد آنچه که باید در یک صحنه معین پیش آید، پدیدار گردد. بسیار پیش میآید که کنشگران در هنگام قبول نقشهای جاافتاده، صحنههای معینی را برای ایفای نقششان آماده مییابند. گافمن چنین نتیجه میگیرد که بیشتر صحنهها از پیش انتخاب شدهاند و عموماً بهوسیله کنشگر ایجاد نمیشوند. این برداشت، تصویری ساختاریتر از آنچه که از بیشتر نظریهپردازان کنش متقابل نمادین داریم، بهدست میدهد.(رفتارهای نمایشی گزارشگران اینترنشنال و بیبیسی و... در موقعیتهای مختلف با این موضوع قابل تطبیق و بررسی است)
مناطق روی صحنه و پشتصحنه (On-Stage and Back-Stage Performances)؛گافمن در قیاس صحنه نمایش با کنش متقابل اجتماعی، تا آنجا که میتواند جلو میرود و میگوید: در هر کنش متقابلی یک جلوی صحنه وجود دارد که با پیشصحنه اجرای تئاتری قرینه است. مناطق جلوی صحنه موقعیتهای اجتماعی یا برخوردهایی هستند که در آن افراد نقشهای رسمی یا دارای اسلوب را بازی میکنند. بازیگران صحنه تئاتر و نیز زندگی اجتماعی، هر دو به حفظ ظاهر، لباس مناسبپوشیدن و وسایل صحنهآرایی علاقهمندند. وانگهی، در هر دو اجرا، یک نوع پشتصحنه وجود دارد که افراد میتوانند وسایل و اسباب لازم برای نمایش را مهیا کنند و خود را برای کنش متقابل در محیطهای رسمیتر آماده میسازند. مناطق پشتصحنه شبیه پشتصحنه یک تئاتر، یا فعالیتهای مربوط به فیلمبرداری در زمانی است که دوربین خاموش است. مردم هنگامی که کاملاً در پشتصحنه هستند، میتوانند آسوده باشند و احساسات و رفتارهایی را که بههنگام حضور در روی صحنه کنترل میکنند، آزادانه ابراز کنند»
بر مبنای آنچه که درخصوص نظریه نمایش و کادرسازی گافمن میبینیم و به طور متوالی این نظریه در عالم هنر بازخوانی میشود(مثل آنچه که ما در یادداشت آوردیم) میتوان گفت که بهرهگیری رسانهها در این ایام از هنر نمایشی اما در قاب تلویزیون بهشدت افزایش پیدا کرد و رسانههای دو طرف به میزان توان و شناخت و امکانات سعی داشتند تا اوج هنر و مهارت و تبحر خود را در مقابل دید مردم قرار بدهند.
مقایسه رفتارهای نمایشی شبکههای فارسیزبان معاند بهویژه اینترنشنال جیرهخوار صهیونیست و رسانههای اصلی جهان سلطه بیش از هر زمان دیگر بازگوکننده اهمیت داشتن رسانه قوی است که نهتنها در امکانات و تجهیزات بلکه در هنرنمایی عوامل نیز جهت اجرای سناریوها باید دارای بهترینها بود.