اخبار ویژه
فصل کارنامه شد؛
پس میگوییم اختیارات نداریم(!)
محافل سیاسی که با مشورتهای موهوم و آدرسهای گمراهکننده موجب اُفت کارآمدی در دولت شدهاند، اکنون در سالگرد تشکیل آن به جای ارائه کارنامه ادعا میکنند اختیارات دولت کم است و مدیران آن هم با نظر ما تعیین نشدهاند.
در این زمینه، جواد امام، سخنگوی جبهه اصلاحات ایران در مقالهای نوشت:
«در خصوص کموکیف عملکرد دولتها، باید متناسب با مسئولیتها، حدود اختیارات و وظایفی که برعهده رئیس و اعضای دولت اظهارنظر كنيم. حال آنکه متأسفانه عدم تناسب اختیارات و مسئولیتها باعث میشود نتوانیم به سنجش و داوری درست و دقیقی دست پیدا کنیم.
با این حساب اگر حوزه بررسی ما شخصیت و رفتار آقای پزشکیان در یکسال گذشته باشد، به باور من، او حتی از عموم شهروندان و کلیت جامعه نیز نمره قابلقبولی را دریافت خواهد کرد. از این حیث نیز باید به میزان آزادیعمل رئیسجمهور در انتخاب وزیران و اعضای کابینه توجه داشته باشیم. آنچه مسلم است آقای پزشکیان در انتخاب وزیران با محدودیتهایی روبهرو بود که باعث شد در نهايت با یک کابینه منسجم روبهرو نباشیم. آقای پزشکیان بهدلیل اتخاذ رویکرد وفاق مجبور شد بیش از دو سوم کابینه خود را به نیروهای جریان رقیب اختصاص دهد. حال آنکه به باور من، نمیتوان به کابینه برآمده از این شرایط، کابینه وفاق گفت؛ چراکه به هر حال این نوع انتخاب به معنای در نظرنگرفتن رأی مردم و وعدههای انتخاباتی است».
درباره این اظهارات گفتنی است که اولاً اختیارات دولت طبق قانون اساسی معلوم است اما افراطیون مدعی اصلاحات طی سه دهه گذشته همواره برای تصاحب دولت مسابقه گذاشتهاند و پس از مدتی هنگامی که فصل ارائه کارنامه شده، ادعا کردهاند که دولت اختیار ندارد! خب اگر دولت اختیار نداشته، خاتمی چرا برای بار دوم و روحانی دو بار نامزد انتخابات شدند و مدعیان اصلاحات ادعا کردند که ضامن وعدههای آنها هستند؟!
ثانیاً این طیف باید با دقت و مستند توضیح دهند کدام کار ایجابی، گرهگشایانه و خدمتگزارانه را انجام دادهاند تا سپس معلوم شود اختیاراتشان کافی بوده یا نبوده است؟!
ثالثاً اختیار از این بالاتر که با وجود روشنبودن افق مذاکره با آمریکای عهدشکن و در دسترس بودن عبرتها و خسارتهای توافق برجام، و با وجود تأکید رهبر انقلاب بر غیرهوشمندانه و غیرعاقلانه و غیرشرافتمندانه مذاکره با آمریکا، به درخواست دولت، اجازه این کار صادر شد و نتیجهاش را در هفتهای چند نوبت تحریم بیشتر ایران از سوی ترامپ و حمله به ایران در حین مذاکره دیدیم.
رابعاً در مورد چینش کابینه، به اذعان آقای ظریف و دیگران، دو سوم کابینه فعلی محصول مشورت شورای راهبری کابینه (همین جمله مدعیان اعتدال و اصلاحات) و اگر معاونان رئیسجمهور و معاونان وزرا را هم علاوه کنیم، نزدیک به هشتاد درصد دولت و مدیران زیر مجموعه آن از همین طیف هستند. حالا اینکه سخنگوی جبهه کذایی چرا گردن نمیگیرد، بحث دیگری است.
پارادایم ابطال شده
توافق برای رفع تحریم و تهدید
تعامل یکسویه با آژانس و اروپا، تکرار تجربه شکستخوردهای است که تهدیدات و تحریمها را نهتنها برطرف نکرد، بلکه شدت بخشید.
در جهان دیپلماسی اگر حق شما تضییع شده باشد، اما فعال و طلبکارانه برخورد نکنید، حتماً بدهکار میشوید. این اتفاقی است که طی دو دهه گذشته در دولتهای خاتمی و روحانی رخ داد و اکنون در حال تکرار است.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی، از نظر حقوقی و سیاسی، نهاد مستقلی نیست. اعتبار حقوقی آن، مشروط به اجرای دو مسئولیت در چارچوب معاهده NPT است: منع گسترش سلاحهای اتمی، کمک به کشورها برای برخورداری از برنامه صلحآمیز. اما نگاه سیاسی بر نگاه حقوقی چربیده و مدیرکل آژانس، به گماشته شورای حکامی تبدیل شده که شاکله آن، غربی است. بنابراین، عملکرد آژانس کاملاً وارونه شده:
تولید تسلیحات اتمی، در حال گسترش است، و در مقابلِ استفاده صلحآمیز اعضا- از جمله ایران- کارشکنی میشود. اسرار جمعآوریشده از سوی آژانس هم، به ابزاری برای خرابکاری و ترور و بمباران دقیقتر تبدیل شده است.
آژانس طی دو دهه همکاری داوطلبانه و استثنایی ایران، حتی به اندازه یک پیچ و مهره به ایران کمک نکرده، اما نقش ترمز و تخریبکننده را ایفا نموده است. نسبت مدیرکل آژانس با اروپا و آمریکا، نسبت رعیت و ارباب است. اروپا نیز در این چرخه، رعیت بودن خود را چه در دغلبازی برجام و چه حضور تحقیرآمیز سرانش در کاخسفید نشان داد.
مذاکره، تعامل، دو توافق به فاصله دو دهه (سعدآباد/ برجام)، و همکاری طولانیمدت و استثنایی با بازرسان آژانس، همگی با این تلقی انجام شد که تحریمها را لغو میکند و سایه تهدید نظامی را دور میسازد.
اما برگزاری معیوب این روند در برخی دورهها (با نگاه خوشبینانه به غرب)، موجب شد هم تحریمها گسترش پیدا کند و هم تاسیسات هستهای بمباران، و داشمندان ما ترور شوند. جنگ و بمباران اخیر درست زمانی انجام شد که مشغول مذاکره با کدخدای آمریکایی، اروپا و آژانس بودیم. بر این مبنا، مذاکره جاری با اروپا و آژانس اگر طلبکارانه نباشد، واجد هیج آوردهای برای کشورمان نخواهد بود، بلکه میتواند خسارتآفرین باشد.
امروز حتی خوشخیالترین محافل نسبت به غرب و بزککنندگان برجام (و مکانیسم ماشه پشت قباله آن!) اعتراف میکنند که روند مذکور، تلهگذاری بوده است. چنانکه روزنامه غربگرای شرق به تازگی نوشت: «برجام از آغاز، نه برای حل بحران، بلکه طراحی برای تداوم فشار بود. در این معماری، مکانیسم ماشه، بیمهنامه بازگشت تحریمها و تضمینی بود تا ایران، حتی در صورت پایبندی کامل، هرگز از مدار انزوا خارج نشود. اسرائیل، از ابتدای مذاکرات، در شکلگیری این طراحی نقش ایفا کرد... خروج آمریکا از برجام، نه یک تصمیم شتابزده بلکه گام دوم در همان طراحی بود. نتیجه آن شد که ایران، با وجود پایبندی مستمر، در همان تلهای گرفتار شد که مکانیسم ماشه طراحی کرده بود: تهدید دائمی، تعلیق اعتماد، و امکان بازگشت تحریمها بدون نیاز به اجماع».
بر مبنای آنچه گفته شد، باید از تکرار بازی در زمین و تله دشمن اجتناب کرد. خروج غیرقانونی آمریکا از برجام به عنوان رکن توافق و عهدشکنی طرف اروپایی، به ابطال مطلق برجام انجامیده است. بنابراین طرف ایرانی مطلقاً نباید «مکانیسم ماشه» برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ را که فرع بر اصل توافق ابطال شده است، به رسمیت بشناسد و بهخاطر تهدید طرف اروپایی، به شکلی مذاکره کند که مکانیسم نامعتبر، دوباره اعتبار حقوقی پیدا کند.
گفتنی است که هماینک، دو برابر تحریمهای شورای امنیت، از سوی آمریکا و اروپا اعمال میشود و حتی اجرای مکانیسم ماشه، تغییری در واقعیت تحریمها نمیدهد. اما شبکه سیاسی و رسانهای غربگرا ماموریت دارد به معتبرسازی و فشنگگذاری تفنگ بیفشنگ «مکانیسم ماشه» بپردازد. بر این مبنا، برخورد با این شبکه خائن، اولویت حفاظت از امنیت ملی است. جریانی که شریک جرم خیانت آمریکا و اروپا (و اسرائیل) برای تعبیه «مکانیسم ماشه» در برجام است، اکنون نباید مجال یابد تا همین بمب خنثی و منقضیشده از سوی خود غرب را، معتبرنمایی و در افکار عمومی کشور علیه اقتصاد فعال کند.
پاسخگویی به دغدغههای مردم
یا نگرانی برای فلان مجری متخلف؟!
معاون ارتباطات رئیسجمهور در اظهارنظری عجیب، سطح مطالبات و توقعات مردم را به فردوسیپور و شجریان فروکاست.
طباطبایی در برنامه جامجم شبکه یک سیما گفت:
- افزایش همبستگی ملی و وجود سلایق مختلف در تلویزیون بارها در فرمایشات امام راحل و رهبر معظم انقلاب آمده است.
دیدهشدن تمام افراد جامعه، مهمترین انتظار رئیسجمهور از رسانه ملی است.
- آقای دکتر پزشکیان از صداوسیما انتظار تبلیغ دولت را ندارند، بلکه انتظار دارند که رسانه ملی متعلق به تمامی مردم باشد.
دولت از صداوسیما انتظار دارد؛ نه اینکه از دولت دفاع کند، بلکه همه مردم و سلایق را ببیند.
- به چه دلیلی آنتن تلویزیون از عادل فردوسیپور گرفته شد؟ چرا نوای ربنای محمدرضا شجریان باید در رسانه ملی ممنوع بشود؟
- این فهرست بلند ممنوعالتصویرها و ممنوعالکارها در رسانه ملی از کجا آمده است؟ این محدودیتها باعث دلزدگی و فاصلهگرفتن مردم از رسانه ملی میشود.
در مقابل، سپهر خلجی دیگر مهمان برنامه جامجم گفت: تصویر دولت چهاردهم به واسطه تیم اطلاعرسانی آسیب دیده است. شاید به همین دلیل مباحث دقیق تنظیم نمیشوند. الان ما درباره نسبت صداوسیما با دولت صحبت میکنیم، ولی مثلاً بحثهای آقای فردوسیپور یا مرحوم شجریان ارتباط مستقیمی با دولت ندارند.
یادآور میشود فروکاستن سلایق و مطالبات مردم به فردوسیپور و شجریان در حالی است که انتظار میرفت معاون دفتر رئیسجمهور به جای تقلید و بازگویی جنجالهایهای سیاسی بیمحتوا، درباره اولویتهای مردم و انتظارات برآوردهشان از دولت در این یکسال سخن بگوید؟
از نگاه آقای طباطبایی، چند درصد مردم، دغدغهشان افراد نام برده شده از سوی وی هستند و چند درصد درباره تورم بیضابطه، رهاشدگی بازار از سوی برخی مدیران دولتی، بیبرنامگی تیم اقتصادی، معضل اجارهبها، شهریه مدارس، گرانفروشی و... دغدغه و سؤال دارند؟!
چرا باید در هفته دولت بهجای در اولویت قراردادن دغدغههای اصلی مردم و پاسخگویی در اینباره یا عذرآوردن، معاون ارتباطات دفتر رئیسجمهور، این باشد که فلان مجری متخلف از ضوابط اداری سیما، روی آنتن نمیرود؟ یا ربنای شجریان در ماه رمضان پخش نمیشود!؟ آیا اینگونه مواجهه به معنای طفرهرفتن از گزارش درباره رویکرد و برنامه و عملکرد مردم ناظر به نیازها و اولویتهای مردم نیست؟!
شرق: مکانیسم ماشه
تله غرب و اسرائیل بود
آقایان روحانی و ظریف به عنوان بانیان برجام ادعا میکردند با این توافق برگشتناپذیر و غیر قابل نقض، همه تحریمها یکجا لغو میشود. اما ده سال بعد در حالی که طرف اروپایی ناقض برجام مدعی مکانیسم ماشه شده، روزنامه شرق نوشت: برجام، از همان آغاز، نه توافقی برای حل بحران، بلکه طراحیای برای مدیریت آن بود؛ مدیریتی که هدفش نه ثبات، بلکه تداوم فشار بود.
شرق در یادداشتی با عنوان «ماشه؛ بیمهنامه فشار» و درباره افتضاح برجام نوشت: برجام، از همان آغاز، نه توافقی برای حل بحران، بلکه طراحیای برای مدیریت آن بود؛ مدیریتی که هدفش نه ثبات، بلکه تداوم فشار بود. در دل این معماری، مکانیسم ماشه همچون بندی اضطراری تعبیه شد؛ بندی که ظاهرش حقوقی بود، اما روحش امنیتی. ماشه، نه ابزار نظارت، بلکه بیمهنامهای برای بازگشت تحریمها بود؛ تضمینی برای آنکه ایران، حتی در صورت پایبندی کامل، هرگز از مدار انزوا خارج نشود. این بند، با ظرافتی خاص، توافق را به یک قرارداد تعلیقشده بدل کرد؛ قراردادی که در هر لحظه میتوانست از مسیر دیپلماسی به مسیر تهدید بازگردد.
اسرائیل، از نخستین روزهای مذاکرات، این طراحی را نهتنها درک کرد، بلکه در شکلگیریاش نقش ایفا کرد. مخالفت تلآویو با برجام، نه بهخاطر جزئیات فنی، بلکه بهدلیل آن بود که توافق میتوانست ایران را از فشار ساختاری خارج کرده و ظرفیتهای منطقهایاش را تثبیت کند. برای اسرائیل، برجام تهدیدی بود علیه معماری بازدارندگیاش؛ تهدیدی که باید با ابزارهای حقوقی، دیپلماتیک و روانی مهار میشد. مکانیسم ماشه، در این چارچوب، بهمثابه بند نجات طراحی شد؛ نه برای نجات توافق، بلکه برای نجات فشار.
خروج آمریکا از برجام، برخلاف تصور رایج، نه یک تصمیم شتابزده بلکه گام دوم در همان طراحی بود. دولت ترامپ، با خروج از توافق، نهتنها تحریمها را بازگرداند، بلکه مسیر بازگشت ایران به تعامل را مسدود کرد. این خروج، زمینهساز بازتعریف فشار بود: از مهار حقوقی به فشار حداکثری. در آستانه موعدهای حساس مرتبط با برجام، اسرائیل حملهای بیسابقه علیه زیرساختهای نظامی و هستهای ایران آغاز کرد؛ جنگی که در رسانهها به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شد. این جنگ، برخلاف حملات پراکنده گذشته، دارای منطق زمانی و روانی خاصی بود: همزمانی با نشستهای شورای حکام، افزایش فشار اروپا و تلاش برای اجماعسازی پیرامون تهدید ایران.
شرق میافزاید: این جنگ، نهتنها عملیات نظامی، بلکه عملیات روانی و دیپلماتیک بود؛ مهندسی بحران برای فعالسازی ماشه. اسرائیل، با این حمله، تلاش کرد ایران را در موقعیتی قرار دهد که هرگونه پاسخ، بهعنوان نقض توافق تلقی شود؛ زمینهای مناسب برای بازگرداندن تحریمها و انزوای مجدد. در این میان، آنچه برجام را از یک توافق متقابل به یک سازوکار یکطرفه بدل کرد، نه رفتار ایران، بلکه بدعهدی طرفهای مقابل بود. ایران، با پایبندی کامل به تعهداتش- حتی پس از خروج آمریکا- تلاش کرد نشان دهد که دیپلماسی میتواند جایگزین تقابل شود. اما خروج یکجانبه واشنگتن، بدون هیچ مبنای حقوقی، نهتنها مسیر تعامل را مسدود کرد، بلکه توافق را به ابزاری برای فشار یکجانبه بدل ساخت.
اروپا نیز با وجود وعدههای مکرر، در عمل به انفعال کشیده شد؛ سازوکارهایی چون اینستکس، هرگز فراتر از نمایش نرفتند. نتیجه آن شد که ایران، با وجود پایبندی مستمر، در همان تلهای گرفتار شد که مکانیسم ماشه طراحی کرده بود: تهدید دائمی، تعلیق اعتماد، و امکان بازگشت تحریمها بدون نیاز به اجماع. این وضعیت، نه حاصل نقض توافق از سوی ایران، بلکه محصول طراحیای بود که از ابتدا، خروج از مدار فشار را ناممکن کرده بود. برجام، در این میان، بیش از آنکه توافقی برای حل بحران باشد، ابزاری برای تعویق توانمندیهای راهبردی ایران بود؛ نه توقف، بلکه مدیریت زمان، فضا، و روان منطقه. غرب، بهویژه آمریکا و اسرائیل، نگران آن بودند که ایران با تثبیت ظرفیتهای هستهای و منطقهای خود، به یک قدرت غیرقابل مهار تبدیل شود. بنابراین، برجام نهتنها برای کنترل غنیسازی، بلکه برای کنترل روانی و دیپلماتیک ایران طراحی شد.
مکانیسم ماشه، در این چارچوب، نقش کلیدی داشت؛ بندی که امکان آن را فراهم میکرد تا در صورت هرگونه «عدم پایبندی»، تحریمها بازگردند؛ بدون نیاز به اجماع، بدون نیاز به بررسیهای فنی، و صرفاً براساس ارزیابی سیاسی. در ماههای اخیر، همزمان با تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل، تروئیکای اروپایی نیز مواضعی سختگیرانه اتخاذ کردهاند.
آنچه در ظاهر یک توافق هستهای بود، در عمل به یک نقشه فشار بدل شد. برجام، مکانیسم ماشه، خروج آمریکا، جنگ ۱۲ روزه و مواضع اخیر اروپا، همگی حلقههایی از یک زنجیرهاند؛ زنجیرهای که هدف نهائیاش، نه حل بحران، بلکه مدیریت آن به نفع قطبهای مسلط است. در این میان، اسرائیل نقشی محوری ایفا کرده: از طراحی فشار تا مهندسی افکار عمومی، از لابیگری در نهادهای بینالمللی تا عملیات روانی و نظامی. مکانیسم ماشه، اگرچه در متن توافق آمده، اما در روح خود، بازتابی از منطق تلآویو است؛ منطقی که امنیت منطقه را قربانی بازدارندگی اسرائیل میکند و ایران را در مدار انزوای تدریجی نگه میدارد.