خانههایی که صدای کودک را دیر می شنوند
فاصله میان ازدواج تا تولد نخستین فرزند در ایران به بیش از ۴ سال رسیده؛ عددی که نهفقط یک آمار، بلکه نشانهای روشن از تغییر سبک زندگی زوجهای جوان در سالهای اخیر است.
به گزارش خبرگزاری فارس، آمارهای رسمی نشان میدهد که میانگین فاصله زمانی بین ازدواج تا تولد نخستین فرزند در کشور ما به بیش از ۴ سال رسیده است. این تغییر نهتنها یک عدد در گزارشهای آماری است، بلکه حکایت از تحولات عمیق در روان و نگرش زوجهای جوان دارد. اما دلیل این تأخیر چیست؟
تأخیر در تولد فرزند اول؛ روایت یک انتخاب روانی
طبق اعلام رئیس سازمان ثبت احوال کشور، میانگین فاصله ازدواج تا تولد نخستین فرزند در ایران در سهماهه ابتدای امسال به ۴.۳ سال رسیده است. در عین حال، میانگین سن مادران در زمان تولد اولین فرزند ۲۷.۶ سال و پدران ۳۲.۵ سال است؛ آماری که نشان میدهد جوانان ایرانی نهتنها دیرتر ازدواج میکنند، بلکه بعد از ازدواج هم فرزندآوری را به تعویق میاندازند.
اما پشت این تأخیر عددی، یک مسئله عمیق روانشناختی خوابیده است. تغییری در ذهن و احساس و درک نسل جدید از «آمادگی» برای فرزندآوری. چرا؟ این پرسشی است که برای پاسخ به آن باید وارد دنیای روان انسان معاصر شد.
۱. هراس از ناتوانی در ایفای نقش والدین
یکی از نخستین دلایل روانی تأخیر در فرزندآوری، ترس از ناتوانی در پدر یا مادر شدن است. نسل امروز بیش از هر زمان دیگری تحت فشار «استانداردهای فرزندپروری» است؛ والد ایدهآل، مادر فعال، پدر حامی، تربیت بدون خشونت، آموزش مهارتهای عاطفی و غیره.
این استانداردها اگرچه در ذات خود مفیدند، اما برای زوجهای جوان، تبدیل به بار روانی شدهاند. آنها در ذهن خود والدینی را میخواهند که همیشه لبخند بر لب دارند، هر رفتار کودک را تحلیل میکنند و کوچکترین کمکاریای در تربیت کودک ندارند. این ایدهآلسازی، اغلب به اضطراب منجر میشود و نتیجه آن تأخیر در تصمیمگیری است.
۲. تأثیر پررنگ اضطرابهای مالی بر روان زوجها
بر اساس دادههای سالهای اخیر، شاخصهای اقتصادی خانواده ایرانی با فشار قابلتوجهی روبهروست: افزایش اجارهنشینی، نگرانی از ثبات شغلی و رشد هزینههای فرزندآوری. هرچند ممکن است افراد در ظاهر از نظر مالی توانمند بهنظر برسند، اما احساس «ناامنی اقتصادی» بر روانشان دیده میشود. حس ناتوانی در تأمین آینده کودک و ترس از آینده مبهم، یکی از مهمترین دلایل روانی عدم تمایل به فرزند در سالهای اول ازدواج است که در سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ این موضوعات بر تصمیم نهائی فرزندآوری زوجین غلبه کرده بود اما در آخرین آمار این موضوع قابل تأمل است.
۳. فرزند، تهدیدی برای صمیمیت زوجین؟
یکی از نگرانیهای روانی که بهویژه در مشاورههای ازدواج تکرار میشود، ترس از تغییر رابطه عاشقانه به رابطه صرفاً والدینی است. بسیاری از زوجهای جوان میگویند:
«هنوز داریم همدیگه رو میشناسیم»،
«میخوایم با هم سفر بریم»،
«اگه بچه بیاد همهچیز به هم میریزه».
این باور، بخشی از نظرات زوجهای دنیای امروز است. زوجها تمایل دارند پیش از ورود به مرحله والدگری، تجربهای عمیق و باکیفیت از زندگی دونفره داشته باشند. البته این موضوع اگر بیش از حد کش پیدا کند، ممکن است پیوند عاطفی آنقدر بسته و خودبسنده شود که ورود یک فرزند در سالهای بعد، با بحرانهای بیشتری همراه گردد.
۴. تغییر الگوی ذهنی از نقش فرزند
فرزند در نگاه دینی و معنوی، یک برکت بوده و هست. اما در ذهن نسل جدید، گاهی به یک پروژه پیچیده تبدیل شده است. پروژهای پرهزینه، زمانبر و البته پُر از ریسک.
بسیاری از جوانان تحصیلکرده یا شهرنشین، با ذهنی تحلیلگر به این موضوع نگاه میکنند: «چه چیزی از والد بودن نصیب من میشود؟ چطور کیفیت زندگیام تغییر میکند؟» این نگاه عقلانی، اگرچه میتواند تصمیمگیریهای هوشمندانهتری بسازد، اما وقتی با اضطراب و کنترلگری زیاد همراه شود، منجر به تصمیمناپذیری و تعلیق روانی میشود.
۵. خلأ حمایت روانی و اجتماعی
در گذشته، زن و شوهر پس از تولد فرزند، از سوی خانواده، همسایهها، خواهر و مادر حمایت میشدند. امروز اما بسیاری از زوجها در شهرهای بزرگ تنها زندگی میکنند. مادر شدن برای یک زن جوان، بدون حمایت یک فرد باتجربه یا اطرافیان آگاه، تجربهای پراسترس و حتی ترسناک است. همین خلأ حمایت، در کنار نبود خدمات روانی عمومی برای والدین (که به اشتباه در باور آنهاست)، زمینهساز ترس و تردید شده است.
پیشنهادهایی برای مواجهه با این بحران روانی پنهان
- ترویج واقعگرایی بهجای ایدهآلسازی تربیت فرزند
رسانهها و نهادهای فرهنگی باید تصویر واقعیتری از والدگری ارائه دهند؛ پدر و مادری که انسانند، اشتباه میکنند، یاد میگیرند و در عین حال میتوانند زندگی خوبی بسازند.
- افزایش آموزش روانی به زوجهای تازه ازدواجکرده
برگزاری کارگاههای مهارت فرزندپروری، شناخت تحولات روانی دوران بارداری و نوزادی و آشنایی با چالشهای والدگری میتواند از بسیاری از ترسها بکاهد. البته که که خود برگزاری این دورهها «به صورت غیراصولی» میتواند به آسیب کمالگرایی دامن بزند.
- ایجاد شبکههای حمایت محلی برای والدین تازهکار
امکاناتی مانند گروههای پشتیبانی محلی مانند گروههای مردمی که در یک محله با هم در ارتباطند، کلینیکهای روانمشاوره خانواده و مراکز همدلیار میتواند حس تنهائی را کاهش دهد و روان زوجها را در مسیر فرزندآوری آرامتر سازد.
- تغییر گفتمان اجتماعی درباره نقش فرزند
ضروری است که فرزند نه به عنوان «بار»، بلکه بهمثابه «فرصت رشد مشترک»، «امکان ساختن آینده» و «پیونددهنده نسلی» معرفی شود. رسانهها در این مسیر نقش مهمی دارند.
سخن آخر...
تأخیر در فرزندآوری، فقط یک مسئله جمعیتی یا آماری نیست؛ بلکه نشانهای از تردید، اضطراب، تنهائی و فشارهای روانی پنهانی است که جوانان امروز تجربه میکنند. اگر بخواهیم برای آن نسخهای بنویسیم، باید از دریچه ذهن و دل نسل امروز به ماجرا نگاه کنیم؛ نه فقط از آمار و دستورالعمل.