واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - حکایت سینماتوگراف 2
سینمای جشنوارهای به انتهای راه رسید؟
سعید مستغاثی
بخش صدوبیستودو
شصتونهمین جشنواره فیلم برلین در حالی در بهمنماه سال 1397 برگزار شد که هیچ فیلم ایرانی به هیچیک از بخشهای چندینگانه آن راه پیدا نکرد. این در حالی بود که براساس گزارشهای خبرگزاریها و منابع دیگر، حدود 40 فیلم ایرانی برای حضور در این جشنواره درخواست دادند اما به هیچکدام از درخواستهای یادشده پاسخی داده نشد.
از جمله فیلم هایی که درخواست حضور در جشنواره شصتوهشتم برلین را داشتند، فیلمی از نادر ساعیور، فیلمنامهنویس فیلم «سهرخ» جعفر پناهی بود که از فیلمسازان محبوب جشنواره برلین به حساب آمده و تاکنون با حضور یا بدون حضور وی و فیلمهایش، فقط به دلیل اعمال و موضعگیریهای ضدایرانی وی، جوایز متعددی در این جشنواره به وی داده شده است. فیلم «سهرخ» او نیز در اردیبهشتماه گذشته در جشنواره فیلم کن حضور داشت.
چنین رویکردی در جشنواره فیلم برلین، تعجب و شگفتی برخی کارشناسان سینمایی را در داخل و خارج کشور برانگیخت که آیا سینمای جشنواره ایران به پایان راه خود رسیده که حتی از میان 40 فیلم درخواستی، یک فیلم هم قابلیت حضور در میان صدها اثر حاضر در بخشهای مختلف جشنواره را نداشت؟!
شاید هم دیگر تاریخ مصرف اینگونه فیلمها و آثار به اصطلاح سینمایی حداقل در جشنوارههایی مانند برلین گذشته که زمانی برای سینمای ما، نسخه میپیچیدند و تعیین راه میکردند و متاسفانه عدهای هم به هوای جوایز و بوی کباب، به دنبال این نسخههای مسخشده و هر آنچه ارزش های ملی و دینی و انسانی بود را زیر پا میگذاشتند.
اگرچه این ماجرا مسبوق به سابقه است و بسیاری از این دسته افراد وقتی به آن سوی مرزها در جستجوی تشویق و جایزه و امثال آن رسیدند، پس از استفاده و بهرههای مختلف جشنوارهها و محافل وابسته، همچون دستمال مصرفی به دور انداخته شدند. امروز دیگر بسیاری از آن نامها حتی در سرویسهای بهداشتی جشنوارههای یادشده هم به چشم نمیخورد!
به جشنواره کن هم هیچ فیلم ایرانی راه نیافت!
وقتی در 19 اردیبهشت 1398، هفتادودومین جشنواره فیلم کن آغاز شد، برای نخستینبار پس از سالها هیچ فیلم ایرانی در هیچیک از بخشهای مختلف این جشنواره حضور نداشت. این در حالی بود که براساس گزارشات واصله، تولیدکنندگان بیش از 50 فیلم ایرانی برای شرکت در جشنواره کن، نمونه آثار خود را به دبیرخانه این جشنواره ارسال داشته بودند، اما هیچیک از آنها برای هیچکدام از 11 بخش این جشنواره پذیرفته نشدند.
پیش از این در شصتونهمین جشنواره فیلم برلین که در ماه فوریه (بهمنماه سال 1397) برگزار گردید نیز تمامی حدود 40 فیلم ایرانی ارسالشده برای حضور در این جشنواره مردود اعلام شدند! همچنین هیچیک از سینماگران یا هنرمندان ایرانی اعم از اسکار گرفته و جوایز کن و برلین و ونیز درو کرده و محبوب جشنوارهها هم در هیچکدام از هیئتهای داوری جشنواره 2019 این شهر ساحلی جنوب فرانسه حضور نداشتند!!
چنین فترتی در طول 30 سال گذشته که سینمای ایران محبوب جشنوارهها شده بود، سابقه نداشت و از نظر کارشناسان غیرقابلتوجیه به نظر میرسید. برخی از ناظران نزدیک به این جشنوارهها، علت این امر را رکود حاکم بر سینمای ایران دانستند، در حالی که در طول این سالها نهتنها از میزان تولید در این سینما کاسته نشد بلکه تحت عناوین مختلف به آن افزوده هم شد و اغلب هر سال بیش از 100 فیلم در سینمای ایران، جلوی دوربین رفت و برای نمایش آنها نیز دهها جشنواره ریز و درشت در داخل کشور برگزار شد.
کارشناس وبسایت VOA (صدای آمریکا) در تحلیل این غیبت فیلم های ایرانی در جشنواره فیلم کن گفت:
«... برخی کارشناسان معتقدند سیاست جشنواره کن امسال متأثر از سیاست جهانی غرب، شاید تصمیم گرفته چشمانش را به روی فیلم خوب از سینماگران ایرانی ببندد...»
چه بر سر سینمای جشنوارهای ایران آمد؟
فیلمهای بخشهای مختلف هفتادودومین جشنواره فیلم کن از جمله بخش مسابقه اصلی آن، همچنان از همان فیلمسازان آشنای همیشگی این جشنواره پر بودند. نامهای آشنا و همیشگی مانند جیم جارموش (که فیلمش افتتاحیه کن بود)، «پدرو آلمودوار»، «کن لوچ»، «برادران داردن» و آخرین فیلم «کویینتین تارانتینو» (که به روال حق وتوی فیلمهای آمریکایی، خارج از وقت بستهشدن کنداکتور جشنواره، وارد آن شد) و... در میان آنها به چشم میخورد.
دو جشنواره مطرح خارجی یعنی برلین و کن در حالی از پذیرفتن فیلمهای ایرانی سر باز زدند که تقریباً همانها که در سالهای پیش، فیلمهای خود را در این جشنوارهها به نمایش درآورده و بعضاً جوایزی هم دریافت داشتند، همچنان فیلم ساخته و تقریباً با همان کیفیت قبلی و به همان روال آثار خود را ارائه کردند. پس دلیل اصلی چه بود؟
آیا عمر سینمای جشنوارهای ایران به پایان رسیده است؟! آیا این فقره نیز شامل تحریمهای ترامپ و دارودستهاش شده است؟! آیا وقتی پای منافع مشترک سلطهگران جهانی پیش میآید، دیگر فاتحه هر آنچه هنر و سینما و جشنواره و حتی شبهروشنفکری و فیلمهای جشنوارهای که تا همین چندی پیش سمبل سینمای انسانی و فرامرزی و هنری معرفی میشدند هم خوانده میشود؟!
آیا بالاخره حضرات شبهروشنفکر متوجه میشوند هنگامی که دیگر منافع امپریالیسم جهانی اقتضاء نکند، آنها هم مانند شاه و صدام و مرسی و قذافی و سایرین قربانی خواهند شد؟ آیا سرانجام درمییابند که همه این داد و هوار «هنر هنر» کردن و سینمای فلان و فیلم بهمان، برای این جشنوارهها کشک است و اصل برای آنها، اهداف سیاسی و ایدئولوژیک است که وقتی قرار است صاحبان سرمایه، از طریق فیلم و هنر به مقابله برخیزند، آنوقت هر کس با دوربینش، به هر نحوی اهانتی به انقلاب و مردم کرد و تصویر کج و معوجی از جامعه ایرانی نشان داد، عزیز میشود و اگر هر روز هم علیه آنها غوغا به پا کند که دیگر چه بهتر! صندلی خالی داوری هم به او اختصاص میدهند و فیلم هایش که چه عرض کنم، سیاه مشقها و تصاویر متحرکش را هم به عنوان بهترین فیلم جایزه میدهند و او را به هر بهانه در بوق رسانهای خود قرار میدهند، چنان که در مورد جعفر پناهی و محمد رسولاف چنین کردند.
اما چنانچه قرار براین نبود، دیگر فیلمساز خوشخیال، خودش را به زمین و زمان هم بزند، افاقه نمیکند که نمیکند! سرانجام او هم در زمره ایادی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به حساب آمده، چرا که بالاخره متهم است یکی از موسسات و نهادهای فرهنگی کشور را سرکیسه کرده و بودجه ساخت فیلمش را دریافت داشته است!