kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۶۹۸۹
تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۱:۲۳

صندلیِ تحقیر هورا کشیدن ندارد! (یادداشت روز)

 
 
انسان‌شناسان، «انسان» را موجودی پیچیده می‌دانند. این پیچیدگی گاهی آن‌قدر زیاد است که در برخی فرهنگ‌ها و ادیان، شناخت انسان را برابر با شناخت خدا و ناممکن دانسته‌اند. اصولا جامعه‌شناسان و تاریخ‌دانان، ریشه آن تغییراتی را که طی چند قرن به دوران مدرن و پسامدرن منتهی شد، به همین «انسان‌شناسی» و تغییر «تعریف بشر از انسان» مربوط می‌دانند. این پیچیدگی باعث ایجاد رشته‌های متعددی در حوزه علوم انسانی شده است. در این بین، «ذهن» همان جایی است که پاسخ بسیاری از این پیچیدگی‌ها را می‌توان در آن جست‌و‌جو کرد و علومی مثل روانشناسی یا روانشناسیِ اجتماعی نیز برای کمک به همین حوزه، آمده‌اند. این که می‌بینیم دو نفر نسبت به یک «شرایط» یا «واقعه»ی یکسان، دو واکنش کاملا متفاوت نشان می‌دهند، حاصلِ همین پیچیدگی‌هاست. این یادداشت می‌خواهد یک نمونه از این پیچیدگی‌ها را که در قالب «واکنش‌» به ماجرای جدل «زلنسکی-ترامپ» خود را در ایران نشان داد، از این دریچه بررسی کند. سؤال اصلی این است: «چرا عده‌ای تحقیر زلنسکی مقابل آمریکا را، «عزت» می‌بینند و عده‌ای آن را «ذلت»؟ 
تمام علائم و نشانه‌هایی که در دعوای ترامپ و یارانش مقابل رئیس‌جمهور اوکراین دیده می‌شود- از ادبیات و جملات و لحن تا زبانِ بدن تیم ترامپ- بی‌ادبی، تلاش برای تحقیر، غرور و تکبر و خودشیفتگی مفرط را به وضوح نشان می‌دهد. آن طرف هم، مثل بره نشسته و تلاش می‌کند از خود دفاع کند. اما ساعاتی نمی‌گذرد که سران اروپا به او می‌فهمانند، چاره‌ای ندارد و باید با ارباب بسازد. ترامپ هم پیام می‌دهد، عذرخواهی مجازی پذیرفته نیست و رهبر اوکراین باید رسما و جلوی دوربین‌های تلویزیونی از او، هم تشکر کند و هم عذرخواهی نماید. برخی رسانه‌های غربی مثل «گاردین» و رهبران اروپایی از جمله «فرانک والتر اشتاین مایر»، رئیس‌جمهور آلمان اعلام کردند، به عمر خود چنین صحنه‌ای را ندیده بودند. «اشتان مایر» حتی گفت وقتی این صحنه‌ها را می‌دید، نفسش بند آمده بود و نمی‌توانست نفس بکشد. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، تقریبا تمام دنیا صحنه را «صحنه تحقیر و بی‌ادبی» توصیف کرده و ترامپ را فردی غیرقابل اعتماد و دیکتاتور معرفی می‌کنند. اما در ایران طیفی که خود را «اصلاح‌طلب» می‌نامد، روایتی کاملا متفاوت از این صحنه‌ «محاکمه، تحقیر و اخراج» را به تصویر می‌کشد و اصرار دارد بگوید «این رویداد نشان داد باید رفت و با ترامپ مذاکره کرد»(!) این واکنش عجیب، حاصل چه فعل و انفعالاتی در ذهن این طیف است؟! برای یافتن پاسخ این سؤال مهم، از نظریات دو روانشناس مطرح یعنی «زیگموند فروید» و «دانیل کانمن» استفاده می‌کنیم. بخوانید:
1- در صفحات 11 و 12 کتاب «تفکر، سریع و کُند»، دانیل کانمن وقتی اصطلاح «آمار شهودی» را توضیح می‌دهد می‌گوید: «ما علاقه بسیار زیادی داریم تا یافته‌های تحقیقاتی را که 
بر اساس شواهد ناکافی به دست آمده بودند باور کنیم و تمایل داریم در پژوهش‌های خودمان نیز به مشاهدات معدودی اکتفا کنیم....حتی وقتی می‌فهمیم پاسخ غلط است، باز هم تمایل داریم بپذیریم درست است.» این روانشناس مطرح آمریکایی در ادامه وقتی می‌خواهد دلیل میل به اصرار روی اشتباه را توضیح دهد می‌گوید وقتی با «آمار شهودی» مواجهیم «سیستم یک مغز» که میل به محاسبات عمیق و دقیق ندارد، وارد می‌شود و برای رهایی از فکر عمیق، دم‌دست‌ترین شواهد و نشانه‌ها را جمع‌آوری کرده و به یک نتیجه فوری-و غالبا غلط- می‌رسد! چرا که اصولا 
«فکر کردن درد دارد.»
بنابر این اگر بخواهیم با نظریات «کانمن» رفتار این طیف را تحلیل و دلیل اصرارشان به «عزت» دیدن «تحقیر» را بدانیم، و ببینیم چرا معتقدند، باید آقای پزشکیان روی همان صندلی و کنار ترامپ بنشیند، باید گفت، آنها برای تحلیل، همواره از «سیستم یک» مغزشان استفاده می‌کنند که، تمایلی به تحلیل عمیق و دقیق علائم و نشانه‌ها ندارد و دم دست‌ترین پاسخ‌ها را یافته و تکرار می‌کنند. اما پاسخ دومی هم می‌توان به پرسش این یادداشت داشت.
2- «فروید» اصطلاحی دارد با عنوان «واکنش وارونه» (Reaction Formation) که یکی از سازوکارهای دفاعی در نظریه «روانکاوی» اوست. در واکنش وارونه، فرد نه‌ تنها احساسات واقعی خود را سرکوب می‌کند، بلکه رفتار یا احساسی کاملاً متضاد با آن را بروز می‌دهد! این مکانیسم زمانی رخ می‌دهد که فرد با احساسات و افکاری-اینجا اخباری- که غیرقابل‌پذیرش یا تهدیدکننده می‌داند، مواجه می‌شود. به بیان ساده، فرد به جای پذیرش واقعیت و حس واقعی خود، آن را سرکوب کرده و رفتاری کاملا عکس از خود بروز می‌دهد. دلیل این رویکرد هم این است که، ذهن انسان برای جلوگیری از اضطراب یا تعارض درونی، از مکانیسم‌های دفاعی مختلفی استفاده می‌کند. در واکنش وارونه، فرد برای سرکوب یک حس یا واقعیت ناخوشایند و غیرقابل پذیرش (اینجا شوک حاصل از اثبات غیرقابل اعتماد بودن کشوری که یک عمر تبلیغ آن را کرده‌اند)، رفتاری را نشان می‌دهد که کاملاً در تضاد با واقعیت و حتی حس درونی خود اوست. این مکانیزم دفاعی به فرد کمک می‌کند تا از تضاد درونی خود فاصله بگیرد و به ظاهر راه‌حلی مناسب بیابد.
3- هم فروید و هم کانمن معتقدند، در صورت توضیح این مسئله و کمک به فرد برای فهم و حل آن، موضوع رفته رفته حل می‌شود، هر چند میل به نپذیرفتن در او همچنان باقی بماند. اما چنانچه با توضیح این واضحات، مشکل همچنان باقی ماند، باید موضوع فراتر از یک شوک یا حس ناخوشایند باشد و احتمالا با یک بیمار روانی مواجهیم!
4- باید توجه داشت که مواجهه با این‌گونه واکنش‌ها و چالش‌ها، تنها محدود به یک واقعه یا یک طیف خاص نیست. این «الگوی فکری» در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخی می‌تواند مسیر تحلیل و تصمیم‌گیری‌های کلان را تغییر دهد. شاید بتوان گفت مهم‌ترین چالش امروز‌، نه صرفاً شناخت رفتار این طیف خاص، بلکه درک مکانیسم‌های ذهنی‌ است که چنین روایت‌های بیمارگونه و غلطی را تولید و بازتولید کرده در حد وسیع در رسانه‌ها پمپاژ می‌کنند، چرا که تا زمانی که «سیستم یک» در تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی غالب باشد و «واکنش وارونه» به‌عنوان یک سپر دفاعی عمل کند، امکان دستیابی به یک تحلیل واقع‌بینانه و تصمیم‌گیری صحیح در بزنگاه‌های حساس، دور از دسترس خواهد بود. شاید مهم‌ترین چالش امروز جامعه سیاسی ایران، نه فقط شناخت رفتارها و تحلیل‌های سطحی این گروه خاص، بلکه درک و تحلیل مکانیسم‌های ذهنی‌ است که در پس این رفتارها قرار دارد. به جای تکیه بر واکنش‌های فوری و پیش‌داوری‌ها، باید فضائی برای تحلیل دقیق‌تر و آگاهانه‌تر فراهم کنیم تا بتوانیم تصمیم‌گیری‌های کلیدی را در بزنگاه‌های حساس، از موضعی واقع‌بینانه و عاقلانه اتخاذ کنیم. اگر این تغییر نگاه در جامعه سیاسی ایران شکل بگیرد، شاید بتوان امیدوار بود که در تحلیل‌ها و تصمیمات سیاسی و اجتماعی، به‌جای استفاده از «واکنش وارونه» و «آمار شهودی»، از راهکارهایی استفاده شود که به حقیقت نزدیک‌تر است و فضای گفت‌وگو و نقد سالم را تقویت می‌کند. در این صورت، یکی از مهم‌ترین دلایل توسعه‌نیافتگی در ایران هم، کنار می‌رود و انرژی کارشناسان به جای پاسخ دادن به این مهملات و دعواهای بی‌فایده، صرف بهبود شرایط و یافتن راه‌حل‌ها می‌شود...!
جعفر بلوری