نقش سازندگی اخلاق اسلامی (2)(پرسش و پاسخ)
پرسش:
جایگاه: اهمیت و نقش تربیت و اخلاق سازنده را در حیات فردی و اجتماعی انسان توضیح دهید؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سؤال به مباحثی همچون: ریشهیابی فقدان ارزشهای اخلاقی و ضرورت توجه به سازندگی اخلاقی پرداختیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم. با توجه به ارتباط نزدیکی که میان تربیت و تعلیم و اخلاق وجود دارد، ابتدا به مفاهیم کلیدی هر یک از آنها و ارتباطات منطقی هر یک خواهیم پرداخت، سپس مبانی اخلاق اسلامی را تبیین خواهیم کرد.
1- مفهوم تربیت
فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی هر موجود، و به ظهور و فعلیت رسانیدن امکانات بالقوه موجود در درون او را تربیت مینامند.
2- رابطه تربیت و اخلاق
اخلاق مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصائص روحی انسان است. وقتی عملی به طور مکرر انجام میپذیرد در هر بار معنی حاصل از آن عمل در روح انسان اثر میگذارد و پس از مدتی در روح انسان رسوخ پیدا کرده و در نفس مستقر میشود. در این صورت گفته میشود که آن صفت به صورت ملکه درآمده است. وقتی صفتی به صورت ملکه درآید، زوال آن بسیار مشکل است و زمانی که صفتی به صورت ملکه درنیامده است، از آن تعبیر به حال میشود. بنابراین حال آن حالت نفسانی است که هنوز در روح رسوخ نکرده و ملکه نشده و در نتیجه به سهولت زوالپذیر است.
صدور افعال مناسب با صفتی که به صورت ملکه درآمده است، سهل و بدون تکلف است، اما زمانی که به صورت حال است خالی از صعوبت و تکلف نیست. بنابراین اخلاق در این معنا یکی از ثمرات تربیت بلکه مهمترین ثمره آن است. گاهی اخلاق در معنای وسیع خود به مجموعه صفات و افعال انسان اعم از زشت و زیبا هر دو اطلاق میشود و گاهی تنها در معنای مثبت آن از نظر ارزشی به کار میرود. مثلا وقتی گفته میشود انسان دارای تمایلات اخلاقی است منظور جنبههای مثبت و ارزشی آن است.
3- رابطه تعلیم و تربیت و اخلاق
تعلیم عبارت است از فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان. در هر آموزشی که صورت میگیرد، یکی از استعدادهای ذهن به فعلیت میرسد، تا آنجا که اگر چنان استعدادی در کار نبود، چنین آموزشی هم صورت نمیگرفت. بنابراین کار معلم جز این نیست که شرایط لازم برای به فعلیت رساندن استعدادهای ذهنی متعلم را فراهم آورد. بر این اساس، تعلیم بخشی از تربیت محسوب میگردد. به عبارت دیگر تعلیم چیزی جز تربیت بعد فکری انسان نیست. علاوه بر آن میتوان دریافت که هر تربیتی در هر زمینهای که باشد مستلزم تعلیم است. زیرا معلم و مربی در تربیت متعلم ناچار است که او را به حقایق و علومی آگاهی گرداند تا با معرفت و شناخت آنها و عمل بر طبق موازین آموخته شده به رشد و پرورش ابعاد مختلف روحی و معنوی خود بپردازد. بنابراین تعلیم شرط لازم برای تربیت است. اما تعلیم و تربیت اخلاقی یعنی اینکه تضعیف و انهدام صفات و استعدادهای با گرایش منفی و تقویت و پرورش هماهنگ صفات و استعدادهای مثبت اخلاقی، چون تضعیف و انهدام صفات و استعدادهای با گرایش منفی که ریشه در بعد حیوانی انسان دارد و داخل در حقیقت انسانی نیستند، لازمه رشد و پرورش استعدادهای عالیه روحی و اخلاقی است.
4- فلسفه وجودی علم اخلاق
انسان در بدو تولد حیوان بالفعل و انسان بالقوه است. یعنی بعد حیوانی انسان که متضمن حفظ و اداره حیات مادی در اوست، به صورت بالفعل موجود است، بهطوری که با از دست دادن این بعد قادر به ادامه حیات نیست، و انسان تا زنده است، بعد حیوانی او پابرجاست. تمامی غرایزی که به هدف حفظ و بقای حیات در انسان وجود دارند از قبیل خوردن، خوابیدن، میل جنسی، عمل تنفس و... همگی از بعد حیوانی او سرچشمه میگیرند. برخلاف بعد حیوانی، بعد انسانی او در هنگام تولد به صورت بالقوه است، یعنی به مثابه بذرهایی است که در درون او پاشیده شده و در صورت پرورش به صورت آنچه که ارزشهای والانی انسانی یا فطرت انسانی نامیده میشود، درخواهد آمد. ساختار خلقتی روح انسان به جهت انتساب به خدا و دارا بودن فطرت الهی بهگونهای است که میل به کمال مطلق، و خیر و نیکی، زیبایی و جمال، حقیقت و فضیلتخواهی و... در وجود او نهادینه شده است. مجموعه این گرایشهای فطری عالی که ریشه در سرشت انسانها دارد، فطرت انسانی را تشکیل میدهد که برای شکوفا شدن و به فعلیت رساندن آنها باید زمینهها و بسترهای مناسب رشد آنها را فراهم کرد. در اینجا میتوان به جایگاه، ضرورت و اهمیت علم اخلاق که سازندگی روحی و اخلاقی فرد و جامعه متوقف بر آن است پی برد، و بدون علم اخلاق اسلامی، انسان خود را نمیشناسد و بر تربیت خویشتن انسانی خود قادر نمیگردد و در نتیجه در جامعهسازی دینی هم نمیتواند به نتایج دلخواه و مطلوب خود برسد.