kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۳۵۵
تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۷

بهره‌کشی از مشاهیر در پروژه دیپلماسی عمومی


اشاره:
دیپلماسی عمومی استفاده هوشمندانه از قدرت نرم توسط بازیگران بین‌المللی است. به بیان ساده‌تر از «سفیران صلح سازمان ملل» گرفته تا «آنجلینا جولی» و «جورج کلونی» هیچ یک محض رضای خلق ژست انسان دوستی به خود نمی‌گیرند و جملات دلسوزانه برای بشریت در توئیتر و فیس بوک و انواع و اقسام شبکه‌های اجتماعی منتشر نمی‌کنند. دیپلماسی عمومی خود از شاخه‌های گوناگونی برخوردار است و مهم‌ترین هدف همه بخش‌های آن نیز تاثیر گذاری مستقیم بر جوامع مختلف بشری بدون اعمال مستقیم روش‌های مبتنی بر زورآزمایی سخت است. هر عمل یا رفتار دلخواهی را با تمسک به این روش از سیاست ورزی می‌توان «بدون زور» در جامعه حریف ترویج کرد. این عمل دلخواه می‌تواند تغییر گفتمان سیاسی یک جامعه برای «سازش» با دشمن باشد یا تغییر بخش‌های مختلف سبک زندگی ملی، بومی یا مذهبی! از ترویج «چالش آب یخ» گرفته تا تلاش برای اجباری نمودن عزاداری برای خواننده‌ای مشهور! در همه این بخش‌ها می‌توان از ظرفیت‌های دانشگاهی، شهروندی، سیاسی یا هنری بهره گرفت. اما اهمیت دیپلماسی عمومی در چیست؟
دیپلماسی عمومی در مقایسه با تمسک به مولفه‌های قدرت سخت مثل جنگ افروزی با توپ و تانک و شکنجه و کشتار ملت‌ها از هزینه بسیار پایین و مقاومت حداقلی جامعه حریف برخوردار است. علاوه بر آن به نسبت روش‌هایی مثل ارسال جاسوس یا تربیت خائنین در خاک حریف مخاطرات بسیار کمتری برای سیستم مبدا ایجاد می‌کند. بطور مثال در شرایطی که افغان‌ها برای بیرون راندن نیروهای آمریکایی که به خاک آنها تجاوز کرده بودند از هیچ کوششی دریغ نمی‌کردند، سفیر غیررسمی دستگاه دیپلماسی آمریکا، «آنجلینا جولی»، با ظاهر یک زن افغان محجبه بارها به این کشور سفر کرد و هیچ راهپیمایی یا عملیات انتحاری نیز بر ضد وی در افغانستان صورت نگرفت! جورج کلونی نیز بدون دغدغه در قالب برنامه «دیپلماسی مشاهیر» دولت آمریکا به سودان سفر کرد و با حضور در میان مردم از شهرت خود برای تقسیم یک کشور بزرگ مسلمان با ذخایر نفت و گاز قابل توجه به نفع اسرائیل در آفریقا به عملیاتی با کمترین هزینه و مردان جنگی دست زد!
دغدغه آفرینی هنرمندانه
با دیپلماسی عمومی می‌توان ذائقه ملت‌ها را تغییر داد و حتی برای آنها «دغدغه آفرینی» کرد. امروز بنا داریم با در نظر گرفتن مقدمه فوق به استقبال بررسی نقش گروهی از مشاهیر وطنی در پازل دیپلماسی عمومی نظام لیبرال سرمایه داری غرب در کشورمان برویم. بهانه بازگشایی این پرونده می‌تواند تلاش چند ماهه مجموعه‌ای از مشاهیر کشورمان در شبکه‌های اجتماعی فضای مجازی و شبکه‌های ارتباطی نوین با هدف دغدغه‌سازی میان جوانان باشد یا ترویج نوعی از «روشنفکری نوین» با کمترین میزان ارتباط ظاهری با جریان منورالفکری قدیمی و شناخته شده. همچنین تلاش می‌کنیم به دغدغه‌سازی‌های همین گروه از روشنفکران در فضای مغشوش جامعه هنری کشورمان بپردازیم و از کلیپ‌های «چالش سطل آب یخ» گرفته تا تبلیغات بنیادهای خیریه نوین با ریشه آمریکایی با حضور مشاهیر ایرانی با چاشنی رفتارهای ضد حاکمیتی را بررسی کنیم.
سلطه ویترین مشاهیر
حکومت داری در دنیای فعلی بدون مدیریت ویترین مشاهیر حقیقتا امری غیرقابل تصور است. برژینسکی سیاستمدار کهنه کار آمریکایی در سال 1970 در کتاب «میان دو قرن: نقش آمریکا در عصر تکنوترانیک» در پیش بینی بی‌نظیری می‌گوید: » به نظر می‌رسد در جامعه تکنوترانیک، خط سیر به سمت حمایت از اجتماع میلیون‌ها شهروند ناهماهنگ است که به راحتی تحت تاثیر شخصیت‌های جذاب و گیرایی هستند که برای بازی با احساسات و کنترل انگیزه، به نحو موثری از آخرین شیوه‌های ارتباطی بهره می‌گیرند.» وی عصر تکنوترانیک را ملغمه‌ای از تکنولوژی و الکترونیک می‌خواند که در آن ابزارهای ارتباطی به وسایلی برای کنترل حداکثری بشر تبدیل شده‌اند. برژینسکی در کتاب مذکور که به یادداشت‌های نوستراداموس، پیشگوی مشهور جهانی شبیه است، ظهور تدریجی جامعه کنترل شده‌تر با نخبگان آموزش دیده که منافع فراملی را بر منافع ملی ترجیح می‌دهند و  از ارزش‌ها و سنت‌های جامعه خود آزاد هستند را نوید می‌دهد.
دست کم می‌توان گفت بخش‌های بزرگی از گروه‌های مردمی به علل مختلف در رفتار یابی اجتماعی تاثیر پذیری حداکثری از «مشاهیر» دارند. طبقه مشاهیر در این تعریف شامل خوانندگان، بازیگران، هنرمندان، ورزشکاران و همه آنها است که به واسطه «محبوبیت اجتماعی» از قدرت تاثیر گذاری بر اقشار مختلف برخوردارند.
حلقه اتصال مردم و حاکمیت
غرب از همه ظرفیت‌های خود برای مدیریت و ساماندهی رفتار و سبک زندگی مشاهیر در جای جای دنیا بهره می‌برد. حتی خصوصی‌ترین مسائل زندگی آنها که بر ویترین جوامع تکیه زده‌اند همچون میزان فرزندآوری، سوگیری در مسائل اجتماعی همچون نحوه انتشار اخبار و نظرات خصوصی یا حتی مقوله روابط شخصی با جنس مخالف شامل «ازدواج» یا «روابط آزاد جنسی» را به صورت نامحسوس با امتیازگیری، ارتقاء، حفظ موقعیت یا حذف از ویترین قدرت، کنترل می‌کند. به طور مثال کمپین حمایت از مردم غزه در آخرین حمله رژیم صهیونیستی به این باریکه پرجمعیت که در فاصله زمانی کوتاهی میان مشاهیر هالیوودی رایج شده بود با حمله سهمگین مجموعه برنامه‌های کنترل ذهن در شبکه‌های اجتماعی و تلویزیونی سرکوب گردید و به جای پیام‌های جدی خوانندگان و بازیگران مشهوری همچون سلنا گومز و خاویر باردم و پنلوپه کروز لیست سیاه استودیوهای هالیوودی حامی صهیونیسم با قدرت کنترل موقعیت‌های مشابه در آینده سربرآورد!
استانداردهای چندگانه!
این روش سبب می‌شود که حتی یک جایگاه هم در اختیار «مخالفین نظرات حاکمیت» یا انها که به تبلیغ «سبک زندگی» متفاوت از رویه مورد نظر نظام لیبرال سرمایه داری می‌پردازند، نمی‌ماند! در مقابل با فشار حداکثری، تلاش دیگر کشورها برای حفظ مولفه‌های سبک زندگی بومی و سنت‌ها و ارزش‌های منطقه‌ای با برچسب‌هایی همچون «تحجر»، «دیکتاتوری» و مخالفت با بدیهیات «زندگی آزاد» کنترل می‌شود. بطور مثال بی‌بی سی فارسی اخیرا در گزارشی قابل توجه به رفتار متفاوت دولت روسیه با دو خواننده پاپ این کشور که یکی از «استقلال اوکراین» به دست هواداران غرب و دیگری از پیوستن بخش‌هایی همچون «کریمه» به روسیه حمایت کرده بودند، اعتراض کرد. دولت روسیه صدای خواننده وطن پرست خود را از طرق مختلف تقویت و حمایت کرده بود و در مقابل خواننده ضد حاکمیت روسیه را با لغو 28 کنسرت وی و محرومیت استفاده از امکانات دولتی تنبیه نموده بود. رویه‌ای که در غرب بسیار مشهور و رایج است و هر روزه نشانه‌های آن به چشم می‌خورد اما بی‌بی‌سی به علت استاندارد‌های چندگانه از تکیه زدن دیگر کشورها بر ابزارهای کنترلی «هدایت نخبگان و مشاهیر» هیچ استقبالی نکرد!
شبیخون فرهنگی دیپلماتیک
علاوه بر موارد ذکر شده، غرب در تهاجمی همه جانبه تلاش میکند به واسطه مدیران طرح دیپلماسی عمومی، همه آنچه از جامعه حریف می‌خواهد را با تحت تاثیر قرار دادن عامدانه مشاهیر آن سیستم به‌دست آورد. به طور مثال در ایام فتنه 88 اخبار رفت و آمد مکرر گروهی از مشاهیر جامعه ایرانی به سفارت‌های غربی افشا شد. علاوه بر آن هر ساله مجموعه‌ای از هنرمندان و بازیگران و خوانندگان کشور به خرج مجموعه شرکت‌های بین‌المللی حامی نظام سرمایه داری و فرهنگ غربی به کشورهای اروپایی سفر می‌کنند. ده‌ها اندیشکده همچون «بنیاد ایلکس» در این سفرها میزبان بازیگران و خوانندگان و کارگردانان ایرانی هستند. در چنین هم اندیشی‌هایی است که مشخص می‌شود جوایز بین‌المللی هنری به کدام افراد تعلق گیرد و استودیوهای پخش و ضبط فیلم از کدام کارگردان‌ها حمایت کنند. علاوه بر آن کنترل و مدیریت گلوگاه‌های سیستم نیز بعضا در اختیار مدیرانی است که از اتقاء بخشی عناصر وابسته به نظامات بیگانه در داخل کشور عبایی ندارند.
به این ترتیب به طور مثال مجموعه بازیگران یا خوانندگان آلوده‌ای که تحت آموزه‌های ژنرال‌های دیپلماسی عمومی دشمن به افسرانی ملیت ستیز تبدیل شده‌اند بخش بزرگی از جامعه مشاهیر معتقد به مرزهای حاکمیت، دین و فرهنگ ایرانی را تحت فشار قرار می‌دهند. از تکفیر «مریلا زارعی» و «بابک حمیدیان» به علت بازی در فیلم‌های ارزشی و ادای احترام به «مولفه‌های فرهنگ مقاومت ملی ایرانیان» تا حمله به «بهاره رهنما» به علت «مقتل خوانی» در یک برنامه هنری- مذهبی.
گشتاپوی وطنی!
اما چرا چنین می‌کنند؟ یا به عبارت بهتر چرا آنها که امر به «آزادی اندیشه» را هرگز از یاد نمی‌برند کوچک‌ترین رفتار طبقه مشاهیر در همراهی با باورها، سنت‌ها و فرهنگ ملی کشور خود را برنمی تابند؟! حقیقت این است که ممکن است هیچ کدام از رفتارهای هنرمندانی چون مریلا زارعی، بابک حمیدیان یا حتی بهاره رهنما به ایجاد موجی پایدار در جامعه بر ضد گشتاپوی فاشیست‌های غربی در داخل مرزهای وطن تبدیل نشود و مخاطرات عمده‌ای برای سیستم مروج فرهنگ و آموزه‌های غربی به بار نیاورد اما نکته اصلی اینجاست که «سیستم هدایت مشاهیر» با مخالفت با این رفتارها از طریق همین موج‌سازی‌های حداقلی و فرامین هر روزه آشوب و تحقیر و مانورهای ضد فرهنگی است که اداره می‌شود. تخطی آشکار حتی 10 نفر از مشاهیر از سیستم مذکور میتواند به باز شدن فضا، آشکار شدن دامنه حقیقی مدیریت اقلیت بر اکثریت و تحریک دیگر مشاهیر به همراهی با «مردم و حاکمیت» در سبک زندگی می‌تواند بیانجامد، پس خطر اصلی در «عدم اطاعت از گشتاپوی ضد فرهنگی غرب» است! کمااینکه در موج‌سازی مضحک «چالش سطل آب یخ» که به مانوری همه جانبه برای سنجش میزان اطاعت پذیری جامعه مشاهیر از نمونه عملیاتی تعریف شده می‌ماند، به واسطه مقاومت منطقی و معقول از بازیگران و نویسندگان مشهور و به چالش کشیدن اصل ماجرای حمایت از بیماران مبتلا به سندروم نادر ALS زنجیره نشستن زیر سطل آب یخ و انتشار فیلم آن در فضای مجازی متوقف شد.
عزای عمومی، جشن عمومی
«تنهایی بشر» در میان بحبوحه پیشرفت تکنولوژیک و زندانی شدن در میانه انواع و اقسام مسیرهای ارتباطی نوین حقیقتا امری انکار ناپذیر است. چنین جامعه‌ای از «عدم تعلق» افراد به «هیچ» به علت پیشرفت سریع و غیرقابل کنترل تکنولوژی و توسعه ارتباطات به شدت در رنج است. در چنین فضایی اگر حاکمیت با خلق موقعیت‌های ملی به مردم امکان «تعلق پذیری ذیل هویتی مقطعی» را ندهد دیگران عنان چنین موقعیت آفرینی‌هایی را در دست خواهند گرفت. از برپایی جشن و سرور خیابانی به بهانه شکست تیم ملی در جام جهانی بگیرید تا عزاداری دست جمعی جوانان و میانسالان ایرانی برای مرتضی پاشایی مرحوم!
قحطی نسخه‌های بومی
متاسفانه پس از گذشت 36 سال از عمر نظام، هنوز از «دستورالعمل» کلاسه شده و قابل قبولی برای مدیریت بی‌حاشیه اجتماعات مردمی برخوردار نیستیم. علاوه بر آن ناباورانه شاهدیم بخشی‌هایی از حاکمیت برخلاف همه دنیا، با طفره رفتن از انجام وظایف ذاتی خود به مقوله پراهمیت «مدیریت مشاهیر» و «دیپلماسی نخبگان غیرعلمی» نگاهی غیرتخصصی دارند. به طور مثال فضا دادن بی‌حد و حصر صدا و سیما به مجری معمولی که از داخل بدنه این سازمان به جامعه معرفی شد، مقدمات تبدیل برنامه 90 در بزنگاه‌های مهم اجتماعی به تریبون اپوزیسیون را فراهم ساخت.
ضعف مشهود صدا و سیما
 در آخرین پرده از نمایش اقلیتی اجرا شده در این برنامه می‌توان به تحلیل عادل فردوسی پور از عوامل دخیل در فوت مرحوم پاشایی با پیش کشیدن بحث‌هایی همچون پارازیت و بنزین و آلودگی هوا و امثالهم اشاره کرد. حتی اگر صدا و سیما عامدانه برای تبدیل 90 ورزشی به برنامه‌ای اجتماعی تلاش کرده نیز ایستادن از بطن حاکمیت در جایگاه اپوزیسیون رویه‌ای مضحک و غیرقابل چشم پوشی محسوب می‌شود. کما اینکه برنامه‌هایی همچون «مناظره» و «پایش» نیز بعضا به واسطه تکه پرانی‌های سیاه بر ضد نظام و بدون چاره اندیشی ملموس، به پیاده‌روی عامدانه سازمانی حاکمیتی بر اعصاب مردم شبیه می‌شوند.
ژست عزا و دیگر هیچ!
غیر قابل باور بودن پروژه عزادارای برخی از مشاهیر برای مرحوم پاشایی آنجا ملموس‌تر می‌شود که بدانیم مرتضی هر چه ثروت داشت خرج درمان سرطان کرد و در پایان خانواده اش برای ترخیص وی از بیمارستان با مشکل مواجه بودند. تاخیر دو ساعته در ترخیص جنازه مرحوم به علت فراهم نبودن آنی بخشی از هزینه‌های بیمارستان در شرایطی رخ داد که ثروت مجموعه مشاهیر حاضر در میدان به میلیاردها دلار(!) می‌رسید!
پیش آگهی فاجعه اجتماعی
شاید اگر بایکوت «حامد زمانی»، تمسخر «مریلا زارعی»، فشار بر«بابک حمیدیان»، «الهام چرخنده»، «امین حیایی»، «علیرضا افتخاری»، «پروانه معصومی» ،«ابراهیم حاتمی کیا» و «علیرام نورایی» جدی گرفته شده بود، امروز این گونه در مقابل اقلیتی محض اما غیرقابل چشم پوشی با مشکل مواجه نبودیم.
این پروژه‌ای نیست که به این زودی‌ها فروکش کند چرا که تازه وارد عرصه عملیاتی شده است! هم اکنون مجموعه‌ای از مشاهیر برای یک خیریه آمریکایی با تمسخر حاکمیت ملی پول جمع آوری می‌کنند! گلشیفته فراهانی و ب. ر به نفع «بانک‌های ژن» نظام لیبرال سرمایه داری به اسم «بیماران سرطانی«نمونه رایگان جمع آوری می‌کنند تا دست غرب در جنگ‌های بیوتروریستی آینده از نمونه‌های ژنتیکی ایرانی خالی نباشد! همچنان مدیران این سیستم خود را برای اجرای چالش بعدی ضد حاکمیتی با تمسک به انواع ابزارهای ارتباطی نوین آماده می‌کنند و زمان برای ورود به فضایی که هم اکنون به واسطه سبک زندگی دوگانه مشاهیر جامعه به نفع تبلیغ «بی حجابی»، «عدم تشکیل خانواده»، «بی بند و باری جنسی»، « دین ستیزی»، «حاکمیت گریزی» و «بیگانه پرستی» در حال سپری شدن است و شکی نیست که ناگهان زود دیر خواهد شد!