معرفت شناسی اجتماعی در اندیشه علامه طباطبایی(ره)
حسین اژدری زاده
مرحوم علامه طباطبایی از جمله متفکرانی است که از دو سنت موجود در جامعه شناسی معرفت، به سنت معرفت شناسی اجتماعی تعلق دارد.سنت معرفت شناسی اجتماعی، در حقیقت گونهای معرفت شناسی است که به جهت درگیر شدن برخی معرفتها با پدیدههای اجتماع، وارد عرصه اجتماعی و جامعه شناسی میشود و هدف آن، جست و جوی موارد تعامل این دو دسته پدیده با رویکردی اغلب معرفت شناختی و فلسفی است؛ به بیان دیگر در سنت معرفت شناسی اجتماعی، رویکرد غالب وجود شناختی است و متفکر از آن جهت که شناخت بهتر برخی معرفتها، به شناخت پدیدههای اجتماعی و تعامل آن دو با هم بستگی دارد، وارد عرصه جامعه میشود. آنچه در ادامه خواهد آمد، مهمترین مبانی و اصول حاکم بر تعامل معرفت و جامعه در اندیشه علامه طباطبایی است.
***
1- در نظر علامه(ره) همه معرفتها، حتی معرفتهای حسی، اموری مجردند و قوانین حاکم بر موجودات مادی، از جمله قانون تغییر و تحول ماهوی بر آنها جاری نیست؛ بر این اساس ایشان گرچه تغییرات غیرماهوی متعددی مانند تغییرات کمی، عمقی، موضوعی، حکمی، ابطال و اصلاح را میپذیرد، اما معتقد است که معرفتها در اثر ارتباط با پدیدههای دیگر، از جمله پدیدههای اجتماعی، هیچگونه تغییر ماهوی نمیپذیرد.
2- مرحوم طباطبایی، خاستگاه (منبع) معرفتهای انسان را جهان غیب، قلب، عقل، طبیعت، جامعه و تاریخ میداند و معتقد است که انسان به کمک ابزارهای وحی و الهام، کشف و شهود، استدلال و حس و تجربه میتواند به انواع شناختها دست یابد. با آنکه تنها برخی معرفتها در ارتباط مستقیم با جامعه انسانی شکل میگیرند، از نظر علامه(ره)، همه آنها متأثر از جامعه انسانیاند و در اثر ارتباطی که با جامعه انسانی دارند، برخی ویژگیهای خود را کسب میکنند. این خصوصیت، چنان که خواهد آمد، حتی در مورد معرفتهای وحیانی نیز صادق است.
3- توجه به «ملاک» و «معیار» صدق معرفتها، از جمله مباحث مهم معرفت شناسی است. در این خصوص نظرات مختلفی مطرح شده و برخی سعی کردهاند، «صدق» یا «حقانیت» معرفتها را به گونهای با جامعه انسانی و رفتارهای ایشان پیوند دهند. دکتر توکل در کتاب خود«جامعه شناسی معرفت» در این ارتباط به سه دیدگاه سازگاری، انطباق و عملگرا اشاره میکند؛ شهید مطهری در مباحث خود، ضمن آنکه نظریه سازگاری را به آگوست کنت فرانسوی نسبت میدهد، نظریه اصالت نفع را نیز در کنار این چند دیدگاه (در ارتباط با «ملاک صدق» معرفت) مطرح میکند. از جمله طرفداران این نظریه اخیر میتوان به ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایی اشاره کرد.
به هر حال، نظر مرحوم علامه طباطبایی (ره) در این خصوص (ملاک صدق)، «انطباق با واقع» است. از نظر ایشان، این ملاک، نه تنها درباره همه معرفتها، بلکه حتی همه «موجودات» و «اعمال» نیز جاری است و ملاک صدق آنها انطباق آنها با واقع است. البته در نظر علامه (ره) برخی معرفتهای عملی از این قاعده مستثنی هستند. به اعتقاد ایشان، از آنجا که برخی از این معرفتها، اساسا انشاییاند و صدق و کذب نمیپذیرند، تطبیق این قاعده در آنها بیمعنی خواهد بود.
نظر مرحوم علامه در خصوص معیار صدق معرفت نیز مانند بسیاری دیگر متفکران اسلامی است. در نظر ایشان، معیار صدق اندیشهها، اندیشه است. در این دیدگاه، ابزار محک زدن صدق اندیشههای پیچیده، اعم از عملی یا نظری، اندیشههای بدیهی است، اما اندیشههای بدیهی «خود ـ معیار» دانسته شده، صدق و کذب آنها به بداهت عقل واگذار میشود. در نظر علامه، اصل «امتناع اجتماع و ارتفاع دو نقیض»، معیار صدق اندیشههای نظری و دو اندیشه بدیهی «حسن عدل» و «قبح ظلم»، معیار صدق اندیشههای عملی تلقی شده است. بر این اساس علامه به رغم تأکید بر تفکر جمعی، به عنوان راه مورد توصیه قرآن برای نزدیک شدن به معرفت صادق، هر گونه عصمت فکریِ«هیئتهای جمعی» مانند اهل حل و عقد، اکثریت، کل امت اسلامی، طبقه روشنفکران یا کارگران و مانند آن را انکار میکند و معتقد است که تنها معیار بیرونی برای صدق معرفتها (در کنار معیار صدق درونی)، اندیشه، گفتار و رفتار انبیا و امامان معصوم (علیهم السلام) است.
بنابراین، از نظر مرحوم علامه طباطبایی یک معیار درونی برای صدق معرفتها داریم که همان معرفتهای بدیهی است و یک معیار بیرونی داریم و آن اندیشه، گفتار و رفتار معصومان(ع) است.
4- معرفت عملی (اعتباری یا پنداری) محور معرفت شناسی اجتماعی مرحوم طباطبایی است. از نظر ایشان، عوامل اجتماعی بیشترین تأثیر را بر معرفتهای عملی دارد. دلیل این امر را نیز باید در ماهیت این گونه معرفتها ردیابی کرد. در نظر علامه، این معرفتها، اساسا کاربردی، غیرواقعی، متغیر و این جهانی بوده، زیر بنای همه جوامع و تمدنهای بشری محسوب میشوند. علامه ریشه معرفتهای عملی را احساسات باطنی انسان که خود برخواسته از طبیعت و فطرت انسانی است میداند.معرفتهای عملی به دو قسم پیش و پس از اجتماع تقسیم پذیرند.احساسات باطنی عام، ریشه اعتباریات (معرفتهای عملی) پیش از اجتماع و احساسات باطنی خاص، ریشه اعتباریات پس از اجتماع اند.
اندیشههای وجوب، حسن و قبح، اجتماع، استخدام، عدالت و مانند آن از دسته اول، و اندیشههای کلام و سخن گفتن، ملکیت، ریاست، ازدواج و مانند آن از دسته دوماند. مکانیسم حاکم بر تغییرات معرفتهای اعتباری، سه اصل «کوشش برای حیات»، «انطباق با محیط» و«گزینش سبکتر و آسان تر» است.
5- تغییراتی که در معرفتهای انسان، به ویژه معرفتهای عملی ظاهر میشود، از عوامل مختلفی تأثیر میپذیرد. این عوامل را میتوان در چهار دسته غیبی، محیطی، اجتماعی ـ فرهنگی و فردی قرار داد. عوامل غیبی به عامل الهی و شیطانی، عوامل محیطی به عوامل جغرافیایی و محیط کار و عمل، عوامل اجتماعی ـ فرهنگی به عوامل تربیت، فضای عمومی، پایگاه اقتصادی، همنشینی، پایگاه سیاسی ـ اجتماعی و عوامل فردی به تأثیرات عوامل خَلقی، خُلقی، اندیشه ای، رفتاری و کنشی اشاره دارد. چنان که ملاحظه میشود، مرحوم طباطبایی در کنار عوامل غیبی، فردی و محیطی، به عوامل مختلف اجتماعی توجه ویژهای دارد و مناسبات مختلف انسان با دیگران را اعم از آنکه اقتصادی، سیاسی، رفاقتی، خانوادگی، شهری و روستایی و مانند آن باشد، به عنوان عوامل شکلدهنده به ویژگیهای معرفت مورد توجه قرار میدهد.
البته باید توجه داشت که هدف اصلی تأثیر این گونه عوامل، معرفتهای پنداری و عملی است و به جهت ساختگی بودن این معرفتها و تأثیرات شگرفی را از این گونه عوامل اجتماعی و انسانی میپذیرند.
6- لازمه مطالبی که در بند قبل (5) عنوان شد، شکل گیری نسبی گرایی معرفتی است. ایشان این سخن را بطور مطلق در باب معرفتهای عملی (کاربردی / پنداری) قبول دارد. در نظر ایشان از آنجا که این دسته معرفتها به شدت از عوامل اجتماعی و انسانی متأثر است و عوامل اجتماعی و انسانی نیز در جوامع و تمدنهای مختلف به شدت متفاوت است، پس مجموع معرفتهای عملی و کاربردی هر یک از این جوامع و تمدنها نیز نسبت به یکدیگر متفاوت خواهد بود و لازمه آن شکل گیری دستههای مختلفی از معرفت هاست. مرحوم علامه سطح این نسبیت معرفتی را حتی به جوامع کوچکتر و خانوادهها تنزل میدهد و معتقد است که این تفاوت را میتوان در مقایسه دو خانواده نیز مشاهده کرد.
باید توجه داشت که مرحوم علامه نسبیت گرایی را در اندیشههای کلی نظری، و بخشی از اندیشههای کلی عملی انکار میکند؛ ضمن آنکه در خصوص مبانی اخلاق (حسن و قبح)، به لحاظ مفهومی قایل به «اطلاق» و به لحاظ مصداقی قایل به «نسبیت» است. البته با توجه به برخی سخنان علامه(ره) که در آنها خلقتها، صفات باطنی، افعال و عوامل بیرونی گوناگون زمینه به وجود آمدن طیفهای معرفتی مختلف میشود، میتوان نتیجه گرفته که ایشان حتی در این گونه معرفتها نیز قایل به نسبیت است.
مرحوم علامه راهکارهایی ارائه میدهد که از آن طریق میتوان«تشتت معرفتی» را به سوی «وحدت معرفتی» سوق داد. «تربیت دینی»، «فراخوانی عمومی دینی»، «امر به معروف و نهی از منکر»،«عمومیت بخشیدن به تبلیغ» و «نرمی در فراخواندن و تربیت» از مهمترین این راهکارهاست.
7- از نظر مرحوم طباطبایی، معرفت وحیانی یکی از انواع معرفت است و خاستگاه آن عالم الغیب و علم لدنی الهی دانسته میشود. حاملان و مردان این گونه معرفت، دارای صفت عصمتاند و در تلقی و تبلیغ وحی و نیز در اعمال شخصی خود دچار گناه و خطا نمیشوند. معرفت وحیانی از هر گونه تغییر و تحول ماهوی به دور است و دگرگونیهای جهان طبیعت، ماده و اجتماع بر محتوای آن تأثیر ندارد. با این وصف، به جهت تغییر «انسان»، «مصالح» و «شرایط زمان» از حیث صورت و شکل، متغیر است.
علامه (ره)، «شرایع» را نمود چنین تغییراتی میداند. ایشان این اصل را بر قرآن و شریعت اسلام نیز جاری میداند و معتقد است که این دو نیز بر اثر تغییر در شرایط انسانی و اجتماعی، ویژگیهایی به خود گرفته اند.از نظر علامه، اصل «نزول قرآن» تحت تأثیر عوامل انسانی و برای رساندن باطن قرآن، در حد فهم انسان صورت گرفته است. «نزول تدریجی» قرآن نیز متأثر از همین عوامل و به دلایل «آموزشی»، «احتجاج بودن» و «ضعف فراگیری عمومی مردم» است. «کلام بودن»بخشی از تعین پذیری اجتماعی قرآن دانسته شده، که خود متضمن دو ویژگی «عربیت» و «زبان تمثیل» است.
مرحوم طباطبایی از جمله دلایل عربی شدن زبان قرآن را «امتیاز زبان عربی در بیان مطالب و معانی»، «عرب بودن عمده مخاطبان» در مراحل آغازین» و «آسان شدن برای فهم» عنوان کرده است. از نظر علامه، باطن قرآن دارای دو مرحله نزول بوده است: مرحله نخست از «تأویل» به «معارف» و مرحله دوم از معارف به «آیات و بیانات». چون الفاظ توانایی نشان دادن معانی بلند قرآن را ندارند، خداوند آنها را در سرتاسر قرآن در قالب قصهها، مثلها و... پراکنده و از این طریق، تا حدودی آن معانی را در حد فهم مردم قرار داده است. به اعتقاد علامه، از آنجا که دین برای هدایت انسان آمده و یک بعد مهم انسان نیز اجتماعی بودن اوست، خداوند اجتماع را مورد توجه خاص قرار داده و ضمن قایل شدن به یک هویت مستقل دارای شعور، اجل، کتاب، درک، فهم، طاعت و معصیت برای جامعه، احکام دین خود را براساس آن تنظیم کرده است. اجتماعی بودن دین اسلام در اثر تأکید آن بر«فطرت»، «تفکر»، «اجتهاد و بحث جمعی»، «خنثیسازی عوامل تفرقه»، «نیروی جمعی اجرایی»، «اجتماعی بودن احکام»، «عقل محوری» و مانند آن است.
8- به هر حال، از مباحث مختلف علامه در خصوص تعامل معرفت و جامعه به خوبی استفاده میشود که ایشان رویکری «وجود شناختی»دارد و این ویژگی را در اغلب مباحث معرفت شناختی خود حفظ کرده است. در این میان تنها معرفتهای عملی و پنداری تا اندازهای متفاوتاند، چرا که در کنار استفاده از رویکرد وجودشناختی در باب آنهاسعی داشته، از رویکر «غایت شناختی» نیز بهره گیرد.
منبع :پایگاه حوزه