kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۳۲۵۱
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۲۱
نگاهی به مستند «نیشکر»

قبرهایی که با بچه‌های بومی پر شدند

 
 
 
فاطمه قاسم‌آبادی
همیشه وقتی صحبت از کانادا می‌شود، مردم عادی با توجه به تولیدات مشهور فرهنگی این کشور، به یاد سریال‌هایی مانند «داستان‌های جزیره»(با نام اصلی جاده‌ای به سوی آونلی) و «به سوی جنوب» و... می‌افتند و کشوری در نظرشان مجسم می‌شود با مردمی مبادی آداب، شیک و مرتب و البته که بسیار انسان‌دوست....
به خاطر همین دیدگاه‌ها و همچنین به دلیل وضعیت اقتصادی نسبتا بهتر کانادا نسبت به آمریکا و اروپا، این کشور با وجود آب و هوای بسیار سردش، تبدیل شده به بهترین گزینه کسانی که به دنبال مهاجرت هستند.
چند سال پیش اما، اخباری در مورد کانادا در رسانه‌های مختلف جهان پخش شد که مردم دنیا را در شوک فرو برد و ماجراهای قدیمی را زنده کرد که پیش از این، سال‌ها بود که مدفون شده بودند.
خبر پیدا شدن قبرهای دسته جمعی کودکان بومی، زیر کلیساهای کاتولیک کانادا، چندین روز تیتر اخبار جهان بود. مسئولین این کلیساها به عنوان مدرسه شبانه‌روزی، از طرف دولت کانادا موظف بودند کودکان بومی را به سبک سفیدپوستان تربیت کنند. آن‌ها ابتدا با کمک مامورین، کودکان را به زور از خانواده‌هایشان جدا می‌کردند و بعد پروژه خورد کردن هویت آن‌ها را شروع می‌کردند... در این روند، یا کودک مورد نظر مانند سگ دست آموز، گوش به فرمان می‌شد و آزارها را تحمل می‌کرد، یا گزینه بعدی، مرگ و دفن شدن زیر مدرسه‌ای بود که در آن آموزش می‌دید. البته در گزینه دوم، ناپدید شدن کودک با عنوان فرار او در گزارش‌ها یادداشت می‌شد.... 
مستند «نیشکر» ساخته «جولیان بِرِیو»، محصول سال 2024 کانادا است. این مستند داستان بازماندگان بومی این مدارس مخوف را بازگو می‌کند.
پروژه بچه‌های بومی
در ابتدای مستند نیشکر، مخاطبین تصویر مجسمه مریم مقدس(س) و حضرت عیسی‌(ع) را می‌بینند که آغشته به خون است.
بعد سازنده مستند به سراغ پیرزن‌ها و پیرمرد‌های بومی می‌رود که خاطرات هولناکی از دوران زندگی در مدارس شبانه‌روزی مخصوص بومیان داشتند....
طبق روایت این مستند، برنامه جداسازی بچه‌های بومی در کانادا از والدینشان و فرستادن آن‌ها به مدارسِ زیر نظر کشیشان، در واقع پروژه‌ای برای «راحت شدن از شر بچه‌های بومی» بود که مرحله به مرحله پیش رفت. 
این مدارس در نهایت وقتی پروژه خود را به انجام رساندند، تعطیل شدند. آخرین مدرسه مخصوص بچه‌های بومی در سال 1997 تعطیل شد ولی بعد از چند سال، دانه دانه قبرهای دسته جمعی بچه‌های بومی، زیر همین مدارس که با عنوان کلیسا در بین مردم شناخته می‌شدند، پیدا شدند و خشم مردم دنیا را برانگیختند.
عذرخواهی نمی‌کنیم!
در مستند نیشکر می‌بینیم، بیشتر بچه‌های بازمانده از جنایت سفیدپوستان، از آزارهای جسمی و جنسی که توسط کشیشان دیده‌اند، صحبت می‌کنند و هیچ یک از این پیرمردان و پیرزنان بومی، خاطره خوشی از زندگی در این مدارس ندارند.
در جایی از مستند قربانیان عنوان می‌کنند که زمانی که دختر‌ها به خاطر تجاوزات حامله می‌شدند یا گم می‌شدند یا به خاطر مشکلات اخلاقی از مدرسه اخراج می‌شدند و هیچ حقی برای اعتراض یا شکایت وجود نداشت...
حتی در پرونده‌هایی که مثلا به دادگاه می‌رفت، کشیشان مورد نظر، تنها چند سال تبعید می‌شدند و مجازات بیشتری در بین نبود.
در قسمتی از مستند، یکی از قربانیان با کشیشی به نام «داتی» که آخرین بازمانده متجاوزین این مدارس است و در دادگاه محکوم شد، تماس می‌گیرد... داتی خیلی خونسرد عنوان می‌کند که هیچ اطلاعی در مورد بچه‌های گم شده ندارد و خداحافظی می‌کند!
در ادامه می‌بینیم برای پیگیری حقوق بومیان توسط کلیسای کاتولیک، بعد از مدت‌ها نماینده بومیان کانادا تصمیم می‌گیرد به دیدن پاپ برود و در مورد اتفاقاتی که بر سرشان آمد با او صحبت کند. 
قبل از رفتن به واتیکان، به او می‌گویند به هیچ وجه نباید توقع عذرخواهی رسمی از طرف کلیسای کاتولیک داشته باشد و در نهایت هم در یک سخنرانی کوچک پاپ بدون دیدار شخصی می‌آید صحبت‌هایش را می‌کند و از حضار می‌خواهد برایش دعا کنند و در عوض او هم برای آن‌ها دعا می‌کند و بعدش هم به شوخی برای عوض شدن جو جلسه می‌گوید بای بای و می‌رود!
بعد از پایان جلسه، یکی از کشیشان به حضور نماینده بومیان می‌آید و ابراز تاسف می‌کند و می‌گوید که اگر روزی بومیان بتوانند آن‌ها را ببخشند، این بخشش برای کشیشان مانند شفا خواهد بود!
به این صورت، سفری از یک قاره به قاره‌ای دیگر تمام می‌شود و همینقدر بی‌فایده و بی‌جواب باقی می‌ماند و مسئولین حتی از عذرخواهی هم اجتناب می‌کنند تا مبادا تاوان یا خسارتی شامل حال‌شان شود....
البته از زمان پخش خبر گورهای کودکان، که یکی بعد از دیگری، زیر کلیساها پیدا شدند، آتش زدن کلیساها بین مردم کانادا رواج پیدا کرد و تعداد زیادی کلیسا در خشم مردم سوخت و خاکستر شد. 
نماینده بومیان که خودش یک مسیحی معتقد است، در مورد این خشم و آتش‌سوزی‌ها که باعث شد، مردم نسبت به دین و پیامبر مسیحیان هم خشمگین شوند، عنوان می‌کند که جنایت‌های سفیدپوستان را نباید به پای حضرت عیسی(ع) نوشت. او باور دارد که نفرت از جنایت کاران ربطی به پیامبر خدا ندارد ولی مردم عصبانی که نمی‌توانند به عاملین اصلی و جنایتکاران دسترسی داشته باشند، به آتش زدن کلیسا‌ها که در دسترس‌تر بودند، دست زدند و خشم‌شان از کشیشان جنایتکار و بی‌تفاوت را سر ساختمان‌ها خالی کردند.
بعد از غارت هویت
جولیان بریو سازنده مستند نیشکر که خودش یک بومی است، در خانواده‌ای در هم شکسته و بومی به دنیا آمده است، به خاطر همین هم به خوبی احساسات این مردم بینوا را به تصویر می‌کشد... او از خانواده خودش و تجربیات تلخ‌شان استفاده می‌کند و نشان می‌دهد که بیشتر صدمات روحی پدرش و دلیل اصلی تمایل او به سمت الکل، آزارهای دوران کودکی‌اش در این مدارس بوده است.
بعد از خانواده، جولیان به سمت آشنایانش می‌رود و در خاطرات آن‌ها آثار ترسناکی پیدا می‌کند از جمله این خاطرات در مورد دادن شماره به کودکان بومی در مدارس شبانه‌روزی و گرفتن نام بومی آن‌ها بود.
یکی از زنان بازمانده تعریف می‌کند که با شماره 165 در مدرسه شناخته می‌شد و بعد از خلاص شدن از مدرسه هم مجبور شد نام مسیحی برای خودش انتخاب کند. 
در همین مصاحبه‌ها یکی از پیرزنان بومی برای جولیان تعریف می‌کند که وقتی در زمان نوجوانی به او تجاوز می‌شود و او ماجرا را برای اولیاء مدرسه تعریف می‌کند، آن‌ها با پدرش برخورد بدی می‌کنند و پدر هم از ترس درگیری با آن‌ها، در اعتراض دخترش او را کتک می‌زند و وادار به سکوت می‌کند. او این ماجرا را جرقه اصلی برای رفتنش به سمت الکل و پناه بردن به تاریکی می‌داند تا از شر واقعیت دردناک فرار کند.
از طرف دیگر جولیان با مردی سفیدپوست و دورگه مصاحبه می‌کند که حاصل یکی از تجاوزهای سفیدپوستان به زنی بومی بود. این مرد عنوان می‌کند که به محض تولد، مادرش با دیدن رنگ پوست نوزاد، با نفرت او را تحویل یک خانواده سفیدپوست که کودکان را به فرزندخواندگی می‌گرفتند داد. در این خانواده فاسد، این مرد زجرهای زیادی کشید و طبق گفته‌هایش هر شب شاهد تجاوز مرد خانواده به بچه‌ها بود....
داستان‌های دردناک کسانی که مقابل دوربین جولیان قرار گرفتند، قلب هر بیننده‌ای را در هم می‌شکند و نشان می‌دهد که سفیدپوستان آنگلوساکسون، به هیچ وجه در واقعیت، مثل فیلم‌ها و سریال‌های‌شان مبادی آداب و مهربان نبوده‌اند یا حداقل در برخورد با صاحبان اصلی زمین‌هایی که غصب کردند، آن روی متوحش و ضد انسانی‌شان را نشان داده‌اند.
سیاستِ مُدارا بعد از جنایت
در مستند نیشکر، مخاطبین می‌بینند که پلیس در جواب چرایی عدم رسیدگی به پرونده‌های بومیان می‌گویند که هرگز نمی‌توانند پرونده‌ها را در اختیار غیر نظامیان قرار بدهند و دلیل عدم رسیدگی به شکایت‌ها هم ربطی به آن‌ها ندارد!
از طرف دیگر وقتی «جاستین ترودو» نخست‌وزیر کانادا بعد از چند ماه به یکی از مراسم‌های یادبود کودکان قربانی می‌آید، در جواب سؤال خبرنگاری که از او پرسید:
«چرا زودتر از این برای رسیدگی و سرکشی نیامده و اینکه بعضی عنوان می‌کنند دلیل حضور او تنها عکس گرفتن تبلیغاتی با نماینده واتیکان است» ترودو با جسارت و گویی که یک شهروند عادی است عنوان می‌کند:«من با دعوت بومیان آمده‌ام و کاش می‌شد زودتر بیایم ولی امکانش نبود!» و با همین چند جمله بی‌سر و ته، بحث را تمام می‌کند.
با توجه به عدم جوابگویی و حتی عذرخواهی سفیدپوستان برای جنایت‌های‌شان در حق بومیان، در مستند نیشکر می‌بینیم که در یک کلام، سفیدپوستان تنها خواسته‌شان از بومیان این است که بومیان بی‌سر و صدا و جنجالی که برای آن‌ها هزینه ساز باشد، قضیه را فراموش کنند و در سکوت به عذاداری بپردازند!
البته در این مستند هم در نهایت، همین روش استفاده می‌شود. جولیان در صحنه آخر همراه با پدرش به سوگواری طبق شیوه بومیان می‌پردازد و در سکوت اشک می‌ریزند....
مستند نیشکر از نظر منتقدین غربی نمرات بالایی می‌گیرد. در این مستند جنایت‌های آشکار سفیدپوستان بیان می‌شود و در آخر هم هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد و نماینده بومیان قبول می‌کند که حتی عذرخواهی هم در کار نیست و به ناچار تسلیم می‌شود.
در حال حاضر که طبل رسوایی‌های سفیدپوستان استعمارگر در همه جای جهان از بام افتاده است، مهم‌ترین مسئله در ساخت چنین مستند‌هایی بیان جنایت‌ها برای مثلا تسکین بازماندگان است و البته که شکل این بیان باید با چاشنی عدم اعتراض و آشوب، به تصویر کشیده شود تا خدای نکرده مردم را به هزینه‌تراشی برای دولت‌های فعلی که به روش‌های مدرن و جدید هنوز هم در حال سوءاستفاده از دیگر نژادها هستند، نیندازد.