واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - حکایت سینماتوگراف 2
محصولات وزارت ارشادی که دچار اختلال بوده و تعطیل است!
سعید مستغاثی
بخش نود و هفت
در حالی چهارمین جشنواره فیلمهای ایرانی از 3 تا 7 خردادماه 1396 در کلن آلمان برگزار شد که 3 دوره قبل آن نیز بحث برانگیز و مورد سؤال بود. جشنوارهای که با همکاری خانه سینما و برخی کانونهای داخلی و خارجی و همچنین بنیاد هاینریش بل آلمان و البته برخی حمایتهای دولتی برگزار شده و همواره محلی برای نمایش آثار توقیفی یا سیاه از تولیدات این سینما بوده است. اما این بار آش آنقدر شور بود که به قول معروف صدای خان هم درآمد و رسانههای خارجی حامی این فستیوال نیز زبان به اعتراض گشودند. چنانچه وب سایت رادیو آلمان (دویچه وله) در29 ماه مه2017 درباره آن نوشت:
«... فیلمهایی که در این دوره از جشنواره به نمایش در آمدند، به شکل ویژهای تلخ و پردرد بودند. فیلمهای اجتماعی سرانجام به فاجعه خانوادگی ختم میشوند؛ کمدیهای شاد و سبک نیز دست آخر به مصیبت و ماتم میانجامند...»
وب سایت رادیو فرانسه (rfi) نیز درباره فضای فیلمهای فستیوال یاد شده، در 28 مه 2017 نوشت:
«...امسال در مجموع 23 فیلم کوتاه و بلند سینمائی و مستند در فستیوال فیلم کلن به نمایش درآمد. فضای بسیاری از این فیلمها، مثل سال گذشته تیره، ناامیدکننده، ملال انگیز و در مواردی خشن و مازوخیستی بود. شاید به این دلیل که امسال به عنوان نمونه، هنگام نمایش دو فیلم «بختک» و «خونمرگی»، تنها چند ده نفر در سالن حضور داشتند و تعدادی نیز بهعنوان اعتراض آشکار، سالن را ترک گفتند...»
فیلمهای خشن و مازوخیستی
از جمله آثار نمایش داده شده در این فستیوال میتوان به فیلم «یک خانواده محترم» ساخته مسعود بخشی اشاره کرد که اگرچه تولید یکی از نهادهای دولتی در دولت دهم بود اما همچنان چه در آن دولت و چه در دولت بعدی در توقیف قرار داشت. اما گویا سازمان سینمایی در دولت دوازدهم قرار بود به وضعیت آن رسیدگی کرده و به همراه سایر آثار توقیفی با حذف و اضافاتی پروانه نمایش آن را نیز صادر کند که نکرد! فیلمهایی که اغلب دارای محتوای ضد فرهنگی و غیر اخلاقی و مغایر با ارزشها و آیینهای جامعه ایرانی بودند.
البته در حالی که فیلمهای ضدایرانی، نماینده سینمای ایران در جشنوارههای خارجی مانند کن شده و جایزه هم بردند و از سوی دیگر محافل معلومالحال خارجی برای سرمایهگذاری برروی تولید اینگونه فیلمها در داخل سینمای ایران، مسابقه گذاشته و با وعده جوایز و کمکهای مالی و مانند آن به جذب فیلمسازان مشغول بودند، برگزاری جشنوارهای مانند فستیوال کلن از فیلمهای معلومالحال ایرانی (که داد آن طرفیها را هم در آورد) آن هم با همکاری نهاد شبه دولتی خانه سینما (که مورد حمایت شدید سازمان سینمایی قرار داشت)، این پازل را تکمیل ساخت تا تولیدات این سینما (توقیف شده یا با مجوز) تصویری کج و معوج و باب میل کانونهای خارجی از جامعه ایرانی نشان دهد.
این کارنامه مشعشع سینمایی را قرار دهید در کنار روی صحنه رفتن تئاترهایی مانند «ولپن» (با نمایش گسترده روابط نامشروع که از رکیک گویی، روی نمایشات لالهزاری سفید کرد) و «آیسلند» و «تئاتر سعدی، تابستان 32» (که با مضامین غیراخلاقی در جشنواره تئاتر فجر سال 1395 روی صحنه رفتند) و...
آن وقت وقتی وزیر ارشاد آن نامه بلند بالا را برای پخش آوای شجریان قبل از افطار (که خود شجریان درخواست عدم پخش آن و هر آواز دیگرش از رسانه ملی را داده بود) نوشت، آن گاه تعبیر مقام معظم رهبری در فرمایشاتشان در جمع دانشجویان روشنتر شد که گفتند:
«...حالا مثلاً فرض بفرمایید اینهمه ما مسئله فرهنگی در کشور داریم، مسائل مهم که شاید من بتوانم ده مسئله اصلیِ فرهنگی را بشمارم که اینها دچار مشکل است؛ فرض کنید مسئله سینما، یک مسئله مهم است، [یعنی] مسئله فرهنگی مهمّی است که سینمای کشور چه جوری اداره میشود، از کجا پشتیبانی میشود -حالا پشتیبانی خارجی هم پیدا میکنند برای فیلمها- اداره هنر کشور و سینما که چیز کوچکی نیست؛ مثلاً فرض کنید ده مسئله اینجوری میشود پیدا کرد، [امّا] ناگهان میبینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، میشود مسئله اصلی؛ نامهنگاری میکنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئله اصلی را از مسئله فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئله اصلاً بیاعتبارِ بیاهمّیّت فرعی را بهعنوان یک مسئله اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان آتشبهاختیاری است که عرض کردم...»
دوجشنواره ضدایرانی در دو هفته؛ اختلال عظیم در وزارت ارشاد
طی روزهای 11 تا 15 خرداد 1396 به بهانه نمایش فیلمهای کارگردانان زن ایرانی در برلین، فستیوالی دیگر از سیاه نمایاندن جامعه ایرانی تحت عنوان «روزهای فیلم زنان ایران» در آن سوی مرزها و برای مخاطب خارجی برگزار شد.
اما درباره فستیوال آثار فیلمسازان زن ایرانی در برلین، یکی از فیلمسازان شرکتکننده در این فستیوال در مصاحبه مطبوعاتی خود علنا ابراز داشت که من فمینیست هستم! مفسر رادیوی سلطنتی انگلیس بیبی سی هم درباره 12 فیلم شرکتکننده در این فستیوال گفت:
«... فصل مشترک بیشتر این فیلمها یک چیز است: دغدغههای زنانه در مواجهه با مشکلات و محدودیتهای جامعهای به شدت مردسالار...»
کارگردان یکی از آثار شرکتکننده به نام «آبجی»ساخته مرجان اشرفی زاده به خبرنگار بیبی سی گفت که برای کار آیندهاش باز به دنبال سوژهای زنانه است! یکی دیگر از فیلمها به نام «عصر جمعه» درباره تجاوز به محارم بود که قبلا توقیف شده و حتی برای پخش محدود نیز مجوز نگرفت.
فیلم دیگر به نام «زمان دیگر» به کارگردانی ناهید حسن زاده، داستان دختر کم سن و سالی بود که کودکی را به دنیا میآورد و حاضر نبود به پدرش بگوید که بچه از چه کسی است. صحنههای فیلم مملو از خشونتهای افسارگسیخته پدر نسبت به دختر بود که از رابطهای نامشروع باردار شده و فیلمساز کاملا نسبت به وی همدردی نشان میداد!
پرسش مهم این بود که چگونه در طی 15 روز، دو فستیوال عریض و طویل یا همکاری برخی فیلمسازان و نهادهای به اصطلاح سینمایی داخلی و بعضی کانونهای خارجی از مجموعهای فیلمهای توقیفی و ضدایرانی و بعضا با موضوعات «تیره و ناامیدکننده» (به قول رادیو فرانسه) و پر از «فاجعه خانوادگی و مصیبت و ماتم» (به گفته دویچه وله) در آلمان برگزار شد و از جامعه ایرانی، فضائی مالیخولیایی و سادیستی تصویر شد اما از این سازمان به اصطلاح مسئول سینمایی هیچ صدایی بلند نگردید و کل عملکرد وزیر مربوطه هم در فعالیتی عظیم و طاقت فرسا! برای پخش آوای شجریان پیش از افطار خلاصه شد!!