kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۳۳۹۶
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۳

بیماری لجاجت و  عوامل  پیدایش آن

 
 
علی پوریا
لجاجت یکی از رذایل اخلاقی است که در دو حوزه روان شناختی و روان شناختی اجتماعی آثار مهم و اساسی بر جا می‌گذارد. این روحیه اگر در منش انسانی ظاهر شود، آدمی را به دام افراط گرایی و‌ستیزه جویی می‌کشاند و اجازه رشد و بالندگی را به او نمی‌دهد. استبداد رای و پافشاری بر باطل و انحرافات، از جمله آثار مخرب و زیانبار این خصلت زشت است.
نویسنده در این مطلب با استفاده از آیات و روایات، به بررسی عوامل و آثار این خصلت زشت انسانی پرداخته است.
***
لجاجت، سرکشی نفس اماره
نفس اماره، یکی از مراتب نفس انسانی است. نفس در حالت عادی در حالت تعادل و اعتدال است و با آنکه الهامات تقوایی و فجوری بر او وارد می‌شود، ولی به هیچ یک از دو طرف گرایش نمی‌یابد. البته کمتر انسانی است که این تعادل و اعتدال را حفظ کند، بلکه بیشتر انسان‌ها در دام الهامات فجوری افتاده و نفسشان به نفس اماره تبدیل می‌شود که شخص را به کارهای بد و زشت فرمان می‌دهد. تنها شماری از انسان‌ها هستند که نفس لوامه(سرزنشگر)‌شان اجازه نمی‌دهد تا به سوی الهامات فجوری کشیده شوند و شماری بسیار کمتر هستند که به نفس مطمئنه دست می‌یابند و به آرامشی دست می‌رسند که به سبب بهره مندی 
از الهامات تقوایی در آنان پدیدار شده است.
نفس اماره به بدی‌ها و زشتی‌ها، همواره جهات منفی را می‌بیند و بدان گرایش دارد. از کمالات‌گریزان است و به پستی‌ها و رذایل گرایش دارد. این‌گونه است که در یک فرآیندی به مجمع زشتی‌ها‌، پستی‌ها و بدی‌ها تبدیل می‌شود.
یکی از صفت‌های زشت و پست اخلاقی «لجاجت» است. لجاجت عامل و بستر بسیاری از رفتارها و منش‌های زشت دیگر آدمی است. آثار این خصلت و روحیه تنها موجب تباهی و آلودگی نفس نیست، جامعه بشری را نیز متاثر می‌کند و بسیاری از فتنه‌ها‌، فسادها و نابهنجاری‌ها را سبب می‌شود. از این رو رهبران دینی و اخلاقی جامعه همواره برای مبارزه با این روحیه در افراد تلاش کرده و می‌کنند تا به شکل منش اشخاص در جامعه بروز و ظهور نکند و تباهی و فساد را در جامعه گسترش ندهد و بحران اخلاقی را در آن موجب نشود. کسانی که از روحیه لجاجت برخوردارند و منش اجتماعی و رفتاری‌شان بر آن اساس شکل گرفته‌، در ارتباط اجتماعی و زندگی خانوادگی همواره در بحران به سر می‌برند و از تعادل شخصیتی برخوردار نیستند. انسان‌های لجوج کمتر تن به گذشت می‌دهند و سخن و گفتار خویش را به هر شکلی می‌خواهند به کرسی بنشانند. لذا شکست این افراد در ارتباطات اجتماعی و زندگی خانوادگی از همان آغاز معلوم است. اگر ازدواج و تشکیل زندگی خانوادگی بر پایه یک درجه از محبت است، بقای آن بر نه درجه از گذشت و احسان است. از این رو در قرآن بیش از آنکه به حقوق افراد در زندگی جمعی و خانوادگی تاکید شده باشد بر احسان، عفو و گذشت تاکید گردیده است.
واقعیت تلخ این است که بسیاری از مشکلات و تنش‌های خانوادگی و اجتماعی و همچنین ناسازگاری‌ها و بحران‌ها در روابط اجتماعی و بین‌المللی و نیز گرفتاری‌ها و زیانمندی‌ها و عقب‌ماندگی‌های فردی و جمعی معلول همین صفت «لجاجت» است که ما انسان‌ها به آن به عنوان یک نابهنجاری عادی و معمولی می‌نگریم در حالی بسیاری از گرفتارهای روحی و روانی و اجتماعی انسان از روحیه و منش زشت انسانی نشات می‌گیرد.
معناشناسی لجاجت
بارها دیده اید که کودکی در خیابان در برابر مغازه و دکانی می‌ایستد و حاضر نمی‌شود تا از کنار آن دور شود و پدر و مادر دستش را می‌کشند ولی او مقاومت می‌کند و با‌گریه و زاری چیزی را می‌خواهد که والدین نمی‌خواهند برایش بخرند. مقاومت‌ها گاه به اندازه‌ای است که کودکی خود را به زمین می‌افکند و والدین هم او را به زور از آنجا کشان کشان دور می‌کنند. همه می‌دانند که این کودک لج کرده و این پافشاری‌ها و‌گریه و زاری‌ها و اعصاب خورد کردن‌ها را همگی می‌شناسند.
بسیاری از مردمان همانند کودکان لجبازی می‌کنند؛ چرا که لج و لجبازی، تنها اختصاص به این طبقه سنی ندارد. دیده شده که حتی بزرگان و نخبگان اجتماع نیز گاه به لج و لجبازی می‌افتند و جامعه را با بحران گوناگون اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و حتی نظامی مواجه می‌کنند و با اینکه برای دولت و ملت، زیان‌های کلانی را به همراه دارد و امنیت ملی و مشروعیت حکومت را تهدید می‌کند، اما لجبازی کودکانه نخبگان و رهبران سیاسی کشور، ادامه می‌یابد و کسی هم کوتاه نمی‌آید و برای 
رو کم کنی بر همان مواضع خویش پافشاری می‌کنند.
صحاح اللغه لجاجت را به معنای ادامه دادن و به 
نهایت رساندن خصومت دانسته است. برخی از لغت شناسان آن را به معنای پافشاری در انجام کاری که، مخالف میل طرف مقابل باشد،گفته است(مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 
تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، ۱۳۶۰ ش، ج‏۱۰، ص ۱۶۷) وراغب اصفهانی لجاجت را ادامه دادن و به آخر رساندن و دشمنی در کاری که مورد منع و نهی واقع شده، دانسته است (راغب اصفهانی؛ مفردات‌،تحقیق: صفوان عدنان داودی، ص ۷۳۶)
بنابراین، لجاجت به معنای اصرار و پافشاری بر مخالفت و ادامه دادن و به نهایت رساندن خصومت و یا هر کاری است که مورد منع و نهی واقع شده است. در زبان فارسی نیز چنان‌که فرهنگ معین گفته، لج، به معنای‌ستیزه کردن، لجاج ورزیدن تعریف شده است.پس لجاجت، مداومت بر امر مخالف است، خواه ادامه 
بر خصومت و نزاعی باشد، خواه ادامه کاری که از آن منع شده، باشد و شخص تنها به انگیزه مخالفت ورزیدن و قبول نداشتن، آن کار را ادامه می‌دهد.
به نظر می‌رسد که لجاجت از جهالت بدتر است؛ زیرا جهالت، ریشه در عوامل عارضی از جمله «طغیان هوای نفس» دارد. از این رو، 
ممکن است با از بین رفتن این عوامل به سبب پیدا شدن مانع در برابر آنها، یا در اثر حائل شدن زمان طولانی بین تصمیم و انجام گناه و مانند آن، شخص متوجه زشتی اعمال پیشین خود شده و از آن افکار و اعمال پشیمان شود؛ در صورتی که لجاجت از روی عناد و تکبر است و ریشه آن، بد ذاتی و بد سرشتی شخص است. 
از این رو با فروکش کردن هوس‌ها از بین نمی‌رود و هیچ‌گاه به شخص لجوج، پشیمانی فورى دست نمى‏دهد؛ بلکه تا زمانی که شخص زنده است این حالت زشت نیز در او زنده خواهد ماند؛ مگر آنکه، خدا بخواهد او را هدایت کند.(طباطبائی، علامه سیّد محمد حسین؛ ترجمه المیزان، سیّد محمد باقر موسوی همدانی، ج‏۴، ص ۳۷۹)
ثمره تفاوت این دو صفت، در عقوبت و مجازات اعمالی است که از روی لجاجت یا جهالت انجام می‌گیرد؛ چون گناهانی که از روی جهالت باشد، به شرط توبه، بخشیده می‌شود؛(نساء، آیه ۱۷) در حالی که گناهانی که از روی لجاجت انجام می‌شوند، قابل بخشش نیستند.(ترجمه المیزان، ج‏۴، ص ۳۷۸)
ناگفته نماند که بر اساس فرهنگ قرآنی، هر نوع مخالفت و‌ستیزه جویی مصداق لجاجت نیست وگرنه مردان حق مانند پیامبران وپیروانشان هم در مسیر خود و در مخالفت با شرک و انحراف‌ها پافشاری واصرار داشتند و سازش ناپذیر بودند، بلکه عمل زمانی به عنوان عمل لجاجت‌آمیز شناخته می‌شود که مخالفت و‌ستیزه جویی در مسیر باطل و نادرست و بدون منطق و دلیل باشد. پس لجاجت، اصرار و مقاومت بر امر نادرست، زشت‌، خلاف حق و تداوم در مسیر باطل و ناصواب است(مؤمنون، آیه ۷۵ و نیز ملک‌، آیه ۲۱). در احادیث، مباحث اخلاقی و محاورات عرفی و اجتماعی، لجاجت در مواردی به کار رفته است که شخص بر خلاف عقل و منطق، بر چیزی اصرار می‌ورزد و بی‌دلیل به مخالفت با امری می‌پردازد. از این رو لجاجت در کاربردهای قرآنی و روایی بر امر مذموم و ناپسند و اصرار و مخالفت بیهوده و بی‌دلیل دلالت می‌کند. این در حالی است که از تداوم یا اصرار و پافشاری در مسیر حق، صحیح و کارهای پسندیده عقلانی و شرعی به عنوان «استقامت و ثبات»تعبیر می‌شود.
چنان‌که دیدیم لجاجت واژه و اصطلاح قرآنی است. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که از واژه لجاجت چون « لجوا » و مانند آن برای بیان این مقصود استفاده شده است ولی افزون بر این، عبارات و کلمات دیگری وجود دارد که همین معنای لجاجت را منتقل می‌کند. ازجمله می‌توان به واژه اصرار اشاره کرد که مشتقات آن در معنای لجاجت به کار رفته است. مثلا در آیه ۷ سوره نوح آمده است: «و من هر زمان آنها را دعوت کردم و تا با بازگشت و توبه به سوی خدا‌، تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت، اصرار ورزیدند و بشدت استکبار کردند.» در این آیه مفهوم لجاجت با واژه اصرار بر مخالفت با حق از سوی قوم نوح تبیین شده است.
آثار زیانبار لجاجت
برای شناخت امری در زندگی فردی و اجتماعی بشر باید به آثار، نقش و کارکردهای آن توجه کرد. لذا بخش عمده‌ای از تعلیل‌ها و تبیین‌های قرآنی در مورد مسائل، به معرفی آثار و کارکردهای آن اختصاص یافته است. دانستن این آثار به معنای آگاهی به فلسفه و حکمت نهی عقلانی و شرعی این زشتی‌ها و نابهنجاری‌ها و پستی‌ها است. در این‌جا به برخی از آثار زیانبار دنیوی و اخروی و نیز روحی و اجتماعی که در آیات و روایات برای لجاجت بیان شده پرداخته می‌شود. 
درباره آثار دنیوی لجاجت این معنا تاکید شده که افراد لجوج پیش از اینکه به دیگری زیان برساند به خود و روان خویش آسیب می‌زنند. بنابراین از نظر روان شناختی تربیتی باید به آسیب‌های فردی و شخصی لجاجت پرداخت. بر اساس آموزه‌های قرآنی و روایی، خداوند نخست افراد لجوج را جهت مجازات تربیتی در سختى و رنج قرار می‌دهد تا به ضعف و ناتوانى خود پی برده و از مرکب غرور و تکبر پیاده شوند و در صورت عدم اصلاح، آنها را با مجازات‌های ریشه‌کن‌کننده لجاجت و تکبر گرفتارشان می‌کند. در آیه ۷۵ سوره مؤمنون می‌فرماید: «و اگر به آنان رحم کنیم و گرفتاریها و مشکلاتشان را برطرف سازیم، نه تنها بیدار نمى‏شوند، بلکه در طغیانشان لجاجت مى‏ورزند و در این وادى سرگردان مى‏مانند!»(تفسیر نمونه، ج‏۱۴، ص ۲۸۸)
درخصوص مجازات‌های اخروی لجاجت به عنوان آثار و پیامدهای آن می‌توان به برخی از آیات اشاره کرد که در آن به انسان لجوج که به اندرز ناصحان وهشدارهاى الهى، گوش نداده، بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلافکارى‏هایش مى‏افزاید، وعده آتش دوزخ داده شده و گفته شده که این‌گونه افراد لجباز را چیزی جز آتش دوزخ رام نمى‏کند،(تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۷۵٫) 
و از این جهت است که خداوند مى‏فرماید:«و هنگامى که به آنها گفته شود: از خدا بترسید! (لجاجت آنان بیشتر مى‏شود)، و لجاجت، آنها را به گناه مى‏کشاند. 
آتش دوزخ براى آنها کافى است و چه بد جایگاهى است!»(بقره‌، آیه ۲۵)
درباره تاثیرات منفی لجاجت در افراد لجوج می‌توان گفت که لجاجت نه تنها آتش فتنه و فساد اجتماعی را روشن می‌کند بلکه صاحبش را نیز به مخاطره انداخته و در نهایت هلاک می‌سازد. حضرت علی‌(ع) در این باره می‌فرماید: «وإیّاک أن تجمح بک مطیّه اللجاج؛ از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت و از اینکه با سرکشی، تو را هلاک کند برحذر باش». (نهج‌البلاغه نامه 31) بنابراین هلاکت نتیجه و اثر طبیعی لجاجت است.
چنین روحیه و منش در زندگی، راه نادرستی است که لجبازان برگزیده اند؛ زیرا این راه، عاقبتی جز پشیمانی ندارد و انسان لجباز این‌گونه نیست که از آخر کارش راضی باشد، بلکه در یک روزی پشیمان می‌شود که این پشیمانی برای او سودی ندارد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «إیاک واللجاجه، فإن أولها جهل و آخرها ندامه، از لجاجت بپرهیز که اولش جهل و آخرش پشیمانی است». (نهج الفصاحه‌، ج ۲، ص ۸۲۲‌، میزان الحکمه‌، ج ۸، ص ۴۸۵)
بزرگ‌ترین خطر و ضرر لجاجت آن است که از انسان رای درست را سلب می‌کند؛ زیرا در اثر لجاجت چنان پرده بر مجاری و منابع شناختی و فکر و اندیشه و همچنین مراکز تصمیم گیری و نظرافکنی و نظردهی او افکنده می‌شود که مانند آدمهای مست و سفیه و بی‌خرد عمل می‌کند، نمی‌فهمد چه می‌کند و دست به چه کارهای بی‌فایده بلکه خطرناکی می‌زند. از نظر امیرمؤمنان حضرت علی‌(ع) انسان لجباز اصولا صاحب رای و اندیشه و نظریه نیست. چنان‌که می‌فرماید: «اللجوج لا رأی له، انسان لجوج صاحب رای و اندیشه نیست»، و در عبارت دیگری می‌افزاید:«لیس للجوج تدبیر، آدم لجوج و‌ستیزه جو تدبیر ندارد».(غررالحکم، ج۲، ص ۴۰۱)
 یکی دیگراز آثار نفسانی و روان شناختی لجاجت تغییر ماهیت نفس انسان از سیرت نیک به سیرت زشت است. انسان لجباز به سبب عناد و لجبازی خود، از نفس زیبا و سیرت دل آرای انسانی بی‌بهره است و لجاجت‌های پایدار و دائمی‌اش، تحولی وحشتناک را در جان و روان او رقم می‌زند و سیرت انسانی او را دگرگون و زشت می‌سازد. حضرت علی‌(ع) با اشاره به تاثیر مخرب و زیانبار لجاجت در نفس انسانی به این نکته اشاره کرده و می‌فرماید: «اللجاج یشین النفس، لجاجت نفس انسانی را زشت می‌گرداند».(همان) افراد‌ستیزه جو، انسان‌های خودخواه و بی‌گذشتی هستند که می‌کوشند با لجاجت و دشمنی با دیگران، رنج و ناراحتی درونی خویش را کاهش دهند. در حالی که هر چه میزان لجاجت و‌ستیزه جویی‌شان بیشتر شود، فشار روحی و جسمی آنان نیز افزایش می‌یابد. برعکس، آدم‌های معتدل همواره می‌کوشند تحت تأثیر احساسات ناشی از خشم و غریزه قرار نگیرند و بی‌درنگ به‌ستیزه جویی و لجاجت نپردازند. بسیار اتفاق افتاده است که کنترل نفس و صبر و بردباری، نتیجه شیرین و خوشایندی چون مودت و دوستی به همراه داشته و فردی که ممکن بود با یک برخورد تند و ناسنجیده، در زمره مخالفان و دشمنان انسان درآید، به یکی از دوستان و مریدان او تبدیل شده است. نه تنها افراد جامعه به انسان لجوج، بی‌اعتنا می‌شوند، بلکه خداوند نیز او را از عنایت خود محروم می‌کند. 
پیامبر(ص) که خود نماد عطوفت و مداراست درباره جایگاه لجباز در منظر الهی می‌فرمایند: اَبْعَضُ الرِّجالِ اِلیَ اللّه ِ الاْلَدُّ الْخصیِم؛ منفورترین مردان نزد خدا، مرد لجوج و‌ستیزه جوست. (صحيح الترمذي ص 2976)
از دیگر آثار مخرب و زیانبار لجاجت و لجبازی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. بر انگیختن فساد و فتنه: لجاجت زمینه بروز بسیاری از مفاسد و فتنه‌های اجتماعی است و انسان و جامعه را به تباهی روحی و فساد اجتماعی می‌کشاند و روابط سالم اجتماعی را از میان می‌برد و شخصیت انسان را از تعادل بیرون می‌راند. از این رو لجاجت را همانند بذری دانسته‌اند که شرارت و بدی را در هر جایی پراکنده می‌کند. 
امیرمؤمنان علی(ع) در عبارتی کوتاه می‌فرماید:«اللجاج بذر الشر، لجاجت بذر شر و بدی است».(غرر الحکم‌، ج ۲، ص ۴۰۱ ذیل واژه لجاج) از نظر آن حضرت(ع) می‌توان لجاجت را جامع همه بدی‌ها و زشتی‌ها دانست؛ زیرا ریشه بسیاری از شرارت‌های فردی و اجتماعی بشر، لجاجت است. 
آن حضرت می‌فرماید:«جماع الشر اللجاج و کثره المماراه، جامع بدی و شر، لجاجت و جدال کردن بسیار است».(همان). از نظر اجتماعی، ریشه بسیاری از خشونت‌ها، جنگ‌ها و خونریزی‌ها را باید در لجاجت آدمی است. چه بسا جنگ‌های ویرانگر و خانمان سوز 
که نتیجه لجاجت یک فرد یا افرادی بوده است، به فرموده حضرت امیرمؤمنان علی(ع): «اللجاج مثار الحروب»، لجاجت خاستگاه جنگها است(همان).
بر اساس گزارش‌های تاریخی جنگ بدر و عاقبت زیا نبار آن برای مشرکان، نتیجه لجاجت ابو جهل بود؛ زیرا ابوجهل تنها به سبب لجاجت، جنگی را برافروخت که دامنگیر مکیان شد و آتش کینه را میان مسلمانان و مشرکان بر افروخت؛ چرا که ابوسفیان با آنکه پس از رهایی از کمین مسلمانان برای لشکر قریش پیام داد ما نجات یافتیم و روانه مکه هستیم و نیازی به کمک و آمدن شما نیست و برگردید، اما ابو جهل گفت باید برویم به بدر و در کنار چاه‌های آن میخوری و پایکوبی کنیم تا عرب از ما و مسیر ما آگاه شود و همواره از ما بترسد.(واقدی، مغازی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی،ص۳۳)
2. محرومیت از درک آیات الهی: از آثار لجاجت این است که افراد لجوج از درک حقایق آیات الهی محروم می‌شوند. خداوند در آیه ۹۹ سوره انعام می‌فرماید:«اوست خدایى که از آسمان باران فرستاد و با آن باران هر گونه گیاهی را رویانیدیم و از آن گیاه ساقه‏اى سبز و از آن، دانه‏هایى بر یکدیگر چیده‏..که در آن، نشانه‏هایى از عظمت خدا براى افراد با ایمان است!» علامه طباطبایی در تبیین تاثیر لجاجت در محرومیت از درک آیات الهی می‌فرماید که در این آیه‏ تدبیر نظام روییدنى‏ها، نشانه مخصوص به مردم با ایمان شمرده شده و تناسب این اختصاص روشن است؛ چون، این نوع تدبر و تفکر، احتیاج به تحصیل علم خاصی ندارد؛ بلکه هر فهم عادى نیز، اگر دلش به نور ایمان منور شده و پلیدی عناد و لجاجت آن را آلوده نکرده باشد، مى‏تواند با آن فهم عوامی‌اش، در آن نظر کرده و پى به صانع آن ببرد.(ترجمه المیزان، ج‏۷، ص ۴۰۱)
3. انکار آیات الهی: اثر دیگر لجاجت، انکار کردن آیات الهی است، چرا که این صفت باعث مى‏شود که علاوه‌بر محروم شدن 
از درک آیات الهی، دائما حالت انکار به خود گرفته و با بهانه‌جویی‌های گوناگون، از پذیرش حق سربتابند و گرنه آیات الهی براى آنها که حقجو و متواضع در مقابل حقیقتند، آشکار است؛ این در حالی است که اهل ایمان به محض رو‌به‌رو شدن با آیات خداوند، به آیت بودن آن پی برده و آن را وسیله اتصال به محبوب خود قرار می‌دهند.(بقره‌، آیه ۲۶ و نیز نحل‌، آیه ۲۲ و همچنین نگاه کنید: تفسیر نمونه، ج‏۱۱، ص ۱۹۲٫)
4. غرق شدن در گناهان: یکی از پیامدهای لجاجت 
فرو رفتن در گناهان است که علت اصلی آن، همان حق‌گریزی است؛ این‌گونه است که لجاجت، انسان لجوج را غرق در گناه کرده و در باتلاق انبوهی از گناهان فرو می‌برد.(بقره، آیه ۲۰۶٫) در حقیقت این آیه به یکى از صفات زشت منافقان اشاره کرده؛ که آنها بر اثر تعصب و لجاجت در برابر هیچ حقیقتى، تسلیم نمى‏شوند و همین لجاجت، آنها را به بدترین گناهان مى‏کشاند.(تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۷۵)
عوامل لجاجت
ریشه این خصلت پست و زشت در انسان را می‌توان در اموری چند یافت. شناخت این علل و عوامل و بسترهای ایجادی آن می‌تواند برای رهایی از آن مفید باشد. بنابراین در این‌جا به برخی از این ریشه‌ها و یا بسترهای ایجادی آن اشاره می‌شود.
1. جهالت: بسیاری از خصلت‌های زشت و ناپسند در آدمی ریشه در نادانی انسان دارد. از جمله آثار نادانی، لجاجت است. پیامبر گرامی (ص) در تبیین ریشه‌های لجاجت در انسان‌ها فرمودند: «إیّاک و اللجاجه فإنّ أوّلها جهل و آخرها ندامه، بپرهیز از لجاجت که اولش جهل و آخرش پشیمانی است».(میزان الحکمه، ج۸، ص ۴۸۵) خداوند، جهل را عامل اصلی لجاجت مردمان در برابر حق می‌داند و می‌فرماید که علت اینکه برخی از انسان‌ها با همه نشانه‌ها و آیات و معجزات هرگز ایمان نمی‌آورند، بهانه گیری می‌کنند و لجاجت می‌ورزند، جهالتشان است:» « و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان مى‏ فرستاديم و اگر مردگان با آنان به سخن مى ‏آمدند و هر چيزى را 
دسته دسته در برابر آنان گرد مى ‏آورديم باز هم ايمان نمى ‏آوردند مگر اينكه خدا بخواهد ولى بيشترشان نادانى مى كنند.»
(أنعام، آیه ۱۱۱). پس سرآغاز لجاجتها‌، جهالت است. 
از این رو، هر چه علم و آگاهی انسان افزایش یابد و حکمت و عقلانیت وی بیشتر شود، رفتارهای لجوجانه و بی‌منطق شخص کمتر می‌شود، و به جای رفتار سفیهانه لجاجت، منطق و خرد در عمل و رفتار حاکم می‌گردد. 
از این رو خداوند به پیامبران ماموریت می‌دهد تا مردمان را با کتاب و حکمت تعلیم دهند و زمینه رشد و تعالی ایشان را فراهم آورند و از مخالفت سفیهانه و بی‌خردانه آنان را رهایی بخشند. (آل عمران، آیه ۱۶۴)
2. تقلید کورکورانه: شاید بتوان تقلید کورکورانه را به عنوان بخشی از جهالت دانست. بسیاری از مردم ناخواسته و یا خواسته از برخی از افراد که به عنوان دیگران مهم از آنان یاد می‌شود پیروی و تقلید می‌کنند. آنان را الگوهای اندیشه‌ای و رفتاری خود قرار می‌دهند و می‌کوشند تا سر تا پا از آنان تقلید کنند. همین تقلید کورکورانه است که لجاجت افراد را سبب می‌شود. بسیاری از مردم تنها به خاطر تقلید حاضر نیستند تا به برهان و منطق تن در دهند و موافق آن عمل کنند. 
بنابراین هر گاه با دعوت منطقی مواجه شوند، در برابر برهان و استدلال مقاومت می‌کنند. از آیه ۱۰۴ سوره مائده این معنا تقویت می‌شود که ریشه تقلید کورکورانه و در نهایت لجاجت را باید در جهالت این افراد دانست؛ زیرا بدون اینکه از چیزی علم و آگاهی داشته باشند تنها به صرف وجود آن عقاید و رفتار در پیشینیان و دیگران مهم خویش، از آنان پیروی کرده و به مخالفت و لجاجت با دعوت حق می‌پردازند و آن را نمی‌پذیرند. چنین افرادی در برابر برهان‌های روشن و معجزات آگاهی بخش و استدلال‌های قوی و منطقی، می‌گویند: «آنچه از پدران خود یافته‏ایم، ما را بس است!» (همان) حتی اگر پدران آنها چیزى نمى‏دانستند و هدایت نیافته بودند. (همان و نیز تفسیر أطیب البیان فی تفسیر القرآن، 
ج‏۴، ص ۴۸۴)
3. تکبّر و إستکبار: عامل دیگری که قرآن برای لجاجت بیان می‌کند، روحیه خود بزرگ بینی و منش استکباری است. متکبر و خود بزرگ بین کسى است که بخواهد با نپذیرفتن حق، خود را بزرگ جلوه داده و خود را بزرگ‌تر از آن بداند که حق را بپذیرد. این حسِ خود برتربینی، به شخص اجازه نمی‌دهد که به سخنی غیر از سخن خود گوش کند و به همین جهت بدون هیچ دلیل و حجتى از پذیرش حق سر برمى‏تابد.(ترجمه المیزان، ج‏۱۲، 
ص ۳۳۳ ) خداوند در آیه ۲۲ سوره نحل تبیین می‌کند که چگونه روحیه تکبر و خودبرتربینی به منش استکباری می‌انجامد و اجازه نمی‌دهد تا شخص در برابر حق سر فرود آورد و آن را بپذیرد. بنابراین بستر دیگری که قرآن برای لجاجت در افراد بیان می‌کند، خود بزرگ بینی است که با شکل منش استکباری بروز می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا قلب‌های آدمی در برابر گفته‌های دیگران نرم شود و آن را بپذیرد‌، بلکه برای دیگران در هر مرتبه و درجه‌ای باشد‌، ارزش و اعتباری قائل نیست و این‌گونه است که همین تکبر و خودبزرگ بینی و استکبار در برابر دیگران، وی را به سوی لجاجت سوق می‌دهد و گرفتار زشت‌ترین خصلت می‌کند. 
از آیات ۵ تا ۷ سوره نوح این معنا به دست می‌آید که 
منش استکباری چگونه لجاجت را در افراد تقویت می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا به حقایق و برهان‌های منطقی گوش دهند؛ چه رسد که از آن پیروی کنند. خداوند از زبان نوح در این آیات آورده است: پروردگارا، من قوم خود را شب و روز به توحید و ایمان 
فرا خواندم، اما این دعوتم موجب فرار بیشتر آنان شده و هرگاه که آنان را فراخواندم تا ایشان را بیامرزی و در پرتو ایمان به آمرزش نائل شوند، انگشتان خود را در گوش خود قرار می‌دادند تا ندای مرا نشنوند و بر راه نادرست خود اصرار و لجاجت کرده و سخت استکبار می‌ورزیدند. 
علت این منش را در روحیه تکبر و خودبرتربینی آنان باید دید که به سوی استبداد در رای و اندیشه کشانید و اجازه نداد تا سخن دیگری غیر آنچه خود یافته‌اند بشنوند و باور کنند. از این رو امام صادق(ع می‌فرماید:« المستبدّ برأیه موقوف علی مداحض الزلل»، هر که بر راي خود پافشاري کند و به آراي ديگران بها ندهد، 
بر لبه پرتگاه لغزشگاهها قرار گرفته است. (أعلام الدين، ص ۳۰۴ )
 4.حسادت: از جمله عوامل لجاجت و‌ستیزه جویی لجوجانه، حسادت است. این صفت شوم و ناپسند صاحبش را وادار به انواع مخالفت‌ها و‌ستیزه جویی‌های پایدار می‌کند و بقدری خطرناک است که باید از شر آن به پروردگار عالم پناه برد (سورۀ ناس) و راه گذشت واغماض در پیش گرفت. 
قرآن مجید انگیزه اهل کتاب از مخالفت با مسلمانان را حسادت می‌داند و در عین حال توصیه به عفو و گذشت می‌کند و چنین می‌فرماید: آیا به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسد مى ‏ورزند؟(نساء، آیه ۵۴) و در جایی دیگر می‌فرماید که بسيارى از اهل كتاب پس از اينكه حق برايشان آشكار شد از روى حسدى كه در وجودشان بود آرزو می‌کردند كه شما را بعد از ايمانتان كافر گردانند، پس عفو كنيد و درگذريد تا خدا فرمان خويش را بياورد كه خدا بر هر كارى تواناست. (بقره، آیه ۱۰۹)
5. بغض و کینه: بعضی از انسان‌ها این خوبی را دارند که اگر بدی دیدند کینه به دل نمی‌گیرند، هرچند ممکن است در آن لحظه تاب و تحمل در مقابل آن بدی را نداشته باشند و برآشوبند، اما بعد‌، آن را فراموش می‌کنند و در دل بغض و کینه‌ای از آن ماجرا ندارند، این‌گونه افراد خصومت و مخالفتشان مقطعی و موردی است و زود به حال طبیعی و دوستی سابق برمی گردند، اما برخی دیگر، هرگز در درون خود بدی‌ها را نمی‌بخشند وفراموش نمی‌کنند، هرچند ممکن است به ظاهر با آن بدی برخودی نکنند و واکنشی نشان ندهند اما کینه‌ای از آن در دل می‌گیرند و در انتظار فرصت برای انتقام گرفتن هستند. 
این کینه درونی ریشه خصومت‌ها و تداوم دشمنی‌ها و لجاجت در مخالفت و نزاع است و مانع از به‌وجود آمدن 
جوّ برادری و دوستی است. مخالفت‌های پیگیر و خصومت ورزی‌های لجوجانه‌ای که پس از پیامبر (ص) در مقابل حضرت علی‌(ع) شکل گرفت از کینه‌هایی بود که از آن حضرت به دل داشتند.بر اساس رهنمود قرآن، مؤمنان همواره خواستار آنند که در دلهایشان نسبت به دیگر برادران ایمانی کینه‌ای نباشد (حشر، آیه ۱۰)، و این کینه‌های درونی زمینه تداوم خصومت و بدبینی است و رفع آن موجب به‌وجود آمدن چوّ برادری و دوستی و صلح و صفا است. (حجر، آیه ۴۷)
6. سرزنش بیش از حد: یکی دیگر از عوامل لجاجت‌ها، سرزنش بیش از حد و افراط در ملامت است. گرچه سرزنش بر انجام خلاف، یکی از روش‌های تربیتی است، اما اگر بیش از اندازه و افراطی باشد به لجاجت منتهی شده و طرف را به لجبازی وادار می‌سازد، حضرت علی‌(ع) فرمود: «الإفراط فی الملامه یشبّ نیران اللجاجه، افراط در سرزنش، آتش لجاجت را قوی‌تر و تندتر می‌کند. » (میزان الحکمه، ج۸، ص ۴۸۵)
7. نارضایتی و ناخشنودی: گاهی عامل لجاجت و مخالفتهای لجوجانه نارضایتی است، چون از فردی یا جریانی ناراضی است و او را دوست ندارد و نمی‌پسندد، به عمد در مقابل خواسته‌هایش مقاومت می‌کند و به مخالفت می‌پردازد، هر چند خواسته‌های به حقی باشد. اصحاب جمل که در مخـالفت با حضـرت علـی‌(ع) به هم پیوستند و برخلاف همه نصیحت‌ها و گفت‌وگوهای آن حضرت همچنان به مخالفت ادامه دادند و حاضر نشدند دست از لجاجت و خصومت بردارند، از اصل حکومت حضرت ناراضی بودند و همین امر آنان را وادار به مخالفت لجوجانه و مداوم با آن حضرت تا مرز جنگ و به قیمت نابودی خودشان کرد.