یک شهید، یک خاطره
اگر به زنجیرم بکشی...
مریم عرفانیان
روزهای اولی که میخواست به بسیج برود، چون پدرش نظامی بود و بزرگتری در خانه نداشتیم گفتم:
«فعلاً جبهه نرو...»
ناصر برای چندمین بار به من یادآور شد اگر شما بنا داری جبهه نروم، این را بدانید که اگر به زنجیرم بکشید و یا با زنجیر مرا ببندید؛ خواهم رفت...
پسرم از اول خط خودش را، هدف خودش را و راه خودش را پیدا کرده بود و... آن راه رسیدن به خدا و رسیدن به معبود بود، تا جایی که جانش را فدای انقلاب و اسلام کرد...
بر اساس خاطرهای از دانشجوی شهید ناصر عامری مقدم
راوی: مادر شهید