ظهور فیلمفارسی و شبهروشنفکری در سینمای پس از انقلاب
سعید مستغاثی
بخش چهل
برخلاف فیلمسازان سینمای دفاع مقدس که به هرحال توانستند با تلفیق عناصر جذب مخاطب عام با مضامین انقلابی و اسلامی، خود را به نحوی با شرایط جدید کشور سازگار سازند اما بسیاری دیگر موفق به چنین هماهنگی و سازگاری نشدند و از همین روی به جذب صرف تماشاگر روی آوردند.
طبیعی بود به دلیل نداشتن فرمولها و طرحهای جدید، به سراغ همان سینمای تماشاگر پسند قبل از انقلاب یعنی «فیلمفارسی» بروند با این تفاوت که ناگزیر بودند از سکس آشکار و خشونت زیاد پرهیز نمایند. از همین جا بود که سینمای «فیلمفارسی» بعد از انقلاب متولد شد. سینمایی که فیلمهایش بعضا کپیهای دستچندم از آثار سخیف قبل از انقلاب بودند و همان ابتذال و سطحینگری را حتی در اشکال بسیار سخیفتر ارائه میکردند.
از طرف دیگر سندرم فیلمهای جشنوارهای نیز فعال گردید که از همان خشت کج سینمای سالهای پیش از انقلاب در زیر خاکسترهای آن باقی مانده بود و توضیح داده شد که چگونه با تشویق تولید فیلمهای غیر جنگی و بعضا ضد دفاع مقدس به حیطه سینمای پس از انقلاب نفوذ کرد، و عدهای از فیلمسازان بدون توجه به ملت و سرزمین و فرهنگ خود، تنها بنا به خواست صاحبان جشنوارههای خارجی، با کمترین بضاعت هنری و سینمایی و ضعف شدید آثارشان، هرچه خواستند از میهنشان در بوق کردند تا آن صاحبان را خوش بیاید و جایزکی کف دستشان بگذارند.
ولی به هرحال علیرغم این دو جریان انحرافی، دلسوزان سینمای ایران طی این سالها همواره به دنبال هویتی مستقل بودند، به دنبال یک سینمای ملی با حفظ همه هویت اسلامی و ایرانی این سرزمین. ولی متاسفانه سینمایی که اینک در دنیا، به عنوان سینمای ایران شناخته شده و بعضا سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی در آن سوی مرزها معرفی میگردد، آن نیست که لایق این سرزمین و مردمش و ارزشها و باورهایشان باشد.
سینمایی که معدود آثار استاندارد و قوی آن از عرصههای جهانی دور مانده، چراکه در راستای خواست و طلب لابیهای سینمایی حاکم بر دنیا نیست. در حالی که فیلمهای ضعیف ولی مماس بر تئوریهای غربیها، مورد استقبال آنان قرار گرفته و جوایز خرد و درشت بسیاری نصیبشان میگردد، بدون آنکه بتوانند در بازارهای جهانی برای خود جایگاهی ولو کوچک بهدست آورده و مخاطبی کسب کنند.
شکسته شدن خط قرمزها و اضمحلال سینما
تردیدی نیست که بسیاری از خط قرمزهای سینمای ما بعد از دوم خرداد 1376 شکست. مرحوم سیفاللهداد فیلمساز بسیار متعهد و آرمانی برای این سینما محسوب میشد اما در مقام مدیریت سینما، متاسفانه کارنامه مقبولی نداشت.
اما سینمای ایران بعد از دوم خرداد 1376 تحت تاثیر فضای ایجاد شده سیاسی، آرامآرام دچار اضمحلال شد. طبق آمار رسمی ارائه شده از سوی وزارت ارشاد، سال 1382 بدترین سال سینمای ایران به لحاظ حضور تماشاگر، فروش بلیط و ساخت فیلم بود. درصد فیلمهای ژانر سینمای دفاع مقدس (به عنوان اصیلترین ژانر سینمای ایران) در آن سال به صفر رسید. در واقع ریشههای ابتذال سینمای امروز را میتوان در همان دوران جستوجو نمود.
در آن زمان مسئولیت صفحه سینمای ایران «مجله هفتگی سینما» و سپس هفته نامه «سینماجهان» و بخش «روی پرده» مجله «دنیای تصویر» را برعهده داشتم و ناگزیر بایستی تمامی فیلمهای روی پرده سینما را دیده و تحلیل و نقد میکردم. از سال 1382 نیز سردبیر «مجله هفتگی سینما» و هفته نامه دیگری به نام «رویداد هفته» شدم.
در طی آن دوران شاهد بودم که بسیاری از فیلمها با حداقل تماشاگر اکران شدند و سینمای ایران دچار بحران فزایندهگریز تماشاگر گشته بود. شاید کسی باور نکند که در همان روزگار فیلمی به نام «همکلاس» (سعید خورشیدیان) را روی پرده سینما مشاهده کردم که افتتاحیه آن تنها با یک نفر تماشاگر (یعنی نگارنده این سطور) برگزار شد!
از میان فیلمهای مبتذلی که از آن روزها به خاطر دارم و به نظرم دیدن آنها بر تمام دوستانی که آثار مبتذل امروز را توی بوق کردهاند، واجب است! لازم است به نمونههای زیر اشاره کنم:
«گاومیشها» (کارگروهی-1377)، «شب بخیر غریبه» (علی عسکری-1378)، «خاکستری» (اسماعیل میرفلاح-1379)، «عروسی مهتاب» (خسرو ملکان-1375)، «آواز خوان» (کاظم معصومی-1379) و...
فیلمهایی که با هیچ خط زیراستانداردی هم همخوانی نداشتند. فیلم «گاومیشها» آنقدر مبتذل بود که فیلمساز اولیهاش یعنی اکبر صادقی حاضر نشد حتی اسم خود را به عنوان کارگردان، پای آن بگذارد و به جای نامش در تیتراژ از عنوان کارگروهی استفاده شد! یا مرحوم محمدرضا اعلامی که فیلم «نقطهضعف» را در سال 1361 ساخته بود به فیلمهای مبتذلی مانند «ساقی» و «رازها» رسید. واقعا باید بررسی کرد چه سیری موجب شد، فیلمسازان ما به این روند مبتذلسازی دچار شوند. باید تحلیل نمود که چگونه امثال کمال تبریزی و کاظم معصومی از فیلمهایی همچون «عبور» و «دزد و نویسنده» به «پاداش» و «ازدواج غیابی» رسیدند.
اعتراف به ابتذال
نکته جالب اینکه در سال 1376 و پس از پایان شانزدهمین جشنواره فیلم فجر، در حالی که مرحوم سیف الله داد (معاونت وقت سینمایی)، اصحاب رسانه را در سالن اجتماعات ساختمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمع کرده بود (نگارنده نیز یکی از آنان بود)، ضمن عذرخواهی بابت فیلمهایی که در جشنواره آن سال به نمایش درآمدند، صریحا گفت که بر جشنواره فجر آن سال، ابتذال سایه افکنده بود و سپس همه را دعوت کرد تا با تشریک مساعی، به مقابله با ابتذال یادشده، بپردازند.
متاسفانه از آن پس به جای عمل به توصیه سیف الله داد، برخی فیلمسازان با سوءاستفاده از فضای ایجاد شده که شکستن هرگونه خط قرمزی را نوعی فضیلت مینمایاند، هرچه بیشتر در گرداب فیلمفارسی و ابتذال فرو رفتند و این غرق شدن تا آنجا پیش رفت که 3 سال بعد در مراسم اختتامیه جشن خانه سینما، مجید مجیدی یکی از فیلمسازان معتبر سینمای ایران که در آن دوره دبیر جشن خانه سینما بود، صراحتا از صدای پای ابتذال سخن گفت. مجیدی در آن سخنرانی گفت: «... گوش بداریم که صدای پای ابتذال به راحتی به گوش میرسد. آنچه روزگاری به درست یا به غلط با واژه فیلمفارسی میخواندیمش، دوباره سر و گوشی میجنباند، تابلوهای رنگارنگی که فقط در کار فریب چشمهایند و با اندیشه و آگاهی بیگانهاند، دوباره درسر چهارراهها حاضر میشوند. ترانه خوانیهای کوچه و بازاری، عشقهای کاغذی و لحنهای کلاه مخملی دوباره در فیلمها ظاهر میشوند. چه کسی مقصر است؟ ما به عنوان سینماگر؟ یا سیاستگذارانی که با سیاستهای غلط چنین التهاب و تشنگی کاذب را در جامعه، ایجاد کردند یا مخاطبان ما، یعنی مردم که ذائقههایی اینچنین پیدا کردهاند؟»
مجیدی 8 سال پس از آن نیز در اوایل دی ماه 1387 طی یک سخنرانی در سمينار «نقد سينماي اجتماعي و سينماي ديني» در دانشگاه علامه طباطبايي، کلیت سینمای ایران طی دوران موسوم به اصلاحات را مبتذل خواند و گفت:
«...يكي از گلههاي من به آقاي خاتمي هم همين مسئله بود، چرا كه عليرغم علاقهاي كه به شخصيت ايشان دارم، بايد بگويم كه در دوره ايشان عليرغم فضاي آزادي كه وجود داشت، چيزي جز ابتذال نصيب سينماي ما نشد.»