نگاهی به فیلم «روی علفهای خشک» به کارگردانی نوری بیلگه جیلان
بازمانده در نیمه راه اسکار
فاطمه قاسمآبادی
نمایندگان امسال اسکار هم مانند سالهای قبل، از هر کشور، فیلمهای خود را برای این مراسم فرستادند.
در بین نامزدهای احتمالیِ فیلم غیرانگلیسیزبان امسال، فیلم «منطقه مورد علاقه» ساخته «جاناتان گلیزر»، از نظر منتقدین، بیشترین شانس را برای بردن جایزه دارد.
این فیلم موضوعش مرتبط با هولوکاست است و بر اساس رمانی به همین نام اثر مارتین آمیس، ساخته شده است. در حال حاضر با توجه به ادامهدار بودن جنگ غزه و اسرائیل و نفرت دنیا از جنایتهای رژیم صهیونیستی، مورد توجه قرار گرفتن «منطقه مورد علاقه» از سوی اسکار، منطقی به نظر میرسد و باید دید در نهایت آکادمی امسال برای جلب توجه مخاطبین به داستان کلیشهای یهودی مظلوم، چه برنامهای دارد.
در مراسم اسکار امسال از آسیا، فیلمهای مختلفی روانه اسکار شدند. از ترکیه فیلم «روی علفهای خشک» ساخته نوری بیلگه جیلان معرفی شد. هر چند این فیلم مانند دیگر ساختههای کارگردانش مورد توجه آکادمی قرار نگرفت ولی در سال گذشته، طبق معمول، جشنواره کن جوایز خوبی را به فیلم جدید بیلگه جیلان اختصاص داد.
این فیلم داستان زندگی معلمی، در روستایی دورافتاده، در آناتولی ترکیه را روایت میکند.
داستان یک تعرض
داستان فیلم «روی علفهای خشک»، در روستایی دور افتاده درآناتولی ترکیه اتفاق میافتد. معلمی به نام «سامت» که طبق قانون معلمها در ترکیه، به این منطقه دور افتاده برای تدریس فرستاده شده است، شبانهروز منتظر است که به استانبول منتقل شود.
حالا سامت بعد از چهار سال قرار است انتقالی بگیرد و از این منطقه دورافتاده برود. در این میان به خاطر اتفاقاتی، یکی از دانشآموزان نوجوانش که «سویم» نام دارد و با او خیلی صمیمی رفتار میکند، او را متهم به تعرض و اذیت و آزار میکند.
سامت به همراه دوست معلم دیگرش «کنان» هر دو از طرف دو دانشآموز متفاوت، متهم به تعرض میشوند و تحت نظر قرار میگیرند.
این دو دوست در کنار اتفاقاتی که پشت سر میگذرانند، با معلم دیگری به نام «نورای» که یک پایش را در حادثهای از دست داده، آشنا میشوند.
در نهایت سامت که به خاطر تهمت دانشآموزان عصبانی است و بعضی رفتارهای کنان را دلیل این تهمت میداند، برای انتقام سعی میکند با نورای که میداند کنان در مورد او تصمیم جدی دارد، وارد رابطه شود و بعد از این اتفاق، رابطه هر سه آنها به صورت دوستانه ادامه پیدا میکند!
در آخر، پایان سال تحصیلی میرسد و سامت خوشحال است که دیگر مجبور نیست در این منطقه دورافتاده بماند و تنها یاد و خاطره سویم و علاقهاش به او را با خود از این روستا به استانبول میبرد....
با توجه به مد روز در غرب
معمولا در جشنوارههای مختلف غربی، توجه کارگردانان به تم سال، مسئله مهمی است. به خاطر همین هم مثلا وقتی مسئله تجاوز به زنان بعد از موج من هم، مورد توجه قرار گرفت، بیشتر فیلمسازان مطرح به سمت ساخت فیلمهایی با موضوعات مرتبط با این مسئله رفتند و برخی از آنها که کهنه کارتر بودند، جوایز قابل توجهی را نصیب خود کردند.
در حال حاضر چند سالی است که مسائلی مانند تراجنسیها و مشکلات زندگیشان، عادیسازی همجنسگرایی، ارتباط با نوجوانان زیر سن قانونی و... مورد توجه قرار گرفته است.
به خاطر همین هم در راستای عادیسازی این مسائل و جا انداختن آنها در ذهن مخاطبین، سازندگان و مخصوصا فیلمسازان شرقی سعی میکنند با فضای تیره و ناامید که خوراک جشنوارههای غربی است، این مسائل را در کشورهای خود به تصویر بکشند و توجه مخاطبین را به ساختههای خود جلب کنند. بیلگه جیلان در تازهترین فیلم خود، مسئله ارتباط خارج از چهارچوبهای یک معلم مرد را با دانشآموز نوجوان خود در یک روستا را، به تصویر کشیده است. البته که در این ارتباط، به خاطر جغرافیای داستان، رابطه معلم و شاگرد نوجوانش، از شوخیهای بیسر و ته و زل زدن و صحبتهای زیادی دوستانه خارج از قوانین معلم و شاگردی، فراتر نمیرود ولی سازنده سعی کرده در طول فیلمش رابطه نوجوان ماجرا با سامت را که عملا معلمی غیر متعهد است، عادی نشان بدهد و با دیالوگهای روشنفکرانه، این رد کردن حد و حدود را طبیعی جلوه بدهد.
قهرمانان ناامید
تقریبا در تمام ساختههای بیلگه جیلان، چند چیز مشترک است، یکی روایت داستان است که در طول فصل سرد سال اتفاق میافتد و معمولا با سرما و برف همراه است تا صحنهها و محیط کمک کنند، حجم مورد نظر کارگردان از ناامیدی و پوچی در فیلم گنجانده شود.
نکته مشترک بعدی، شخصیتهای اصلی افسرده و ناامید این فیلمها هستند که بلا استثنا، همگی تیپ روشنفکرانه دارند و در کل به شدت مدعی هستند.
در فیلم «روی علفهای خشک» هم شخصیت اصلی که مانند دیگر ساختههای کارگردان نمیشود رویش اسم قهرمان ماجرا را گذاشت، مردی نا امید و پوچ گراست، منتها این بار شخصیت اصلی علاوهبر پوچگرا بودن، به شدت فرصتطلب و تا حدی ملعون هم به تصویر کشیده شده است.
شخصیت سامت معلمی است که بدون هیچ علاقهای و تنها برای داشتن درآمد و آینده شغلی، وارد این کار شده است و هیچ اشتیاقی برای خدمت به عنوان یک معلم ندارد.
او آشکارا بین شاگردانش فرق میگذارد و جز سویم و چند دختر که دوست سویم هستند، برای بقیه شاگردانش که از قشر فرودست هستند، هیچ ارزشی قائل نیست.
سازنده در فیلم سعی کرده تا با شگرد همیشگیاش که دیالوگهای طولانی و خستهکننده است، به این شخصیت عمق و بینش خاص بدهد ولی در نهایت مخاطبین به جز ادعا و حرفهای پوچگرایانه و البته نگاههای چندش آور او به سویم، چیزی در این شخصیت نمیبینند.
در فیلمهای قبلی بیلگه جیلان، شخصیتهای اصلی همگی با وجود ادعاهای روشنفکرانه و اشتباهاتشان، در نهایت اندکی وجدان و انسانیت داشتند که مخاطب این اندک انسانیت را در انتهای داستان در این شخصیتها میدید ولی در فیلم «روی علفهای خشک»، شخصیت سامت همان یک ذره انسانیت را هم ندارد و از هیچ کدام از رفتارها و نگاهش به دانشآموزانش پشیمان نمیشود و همین نوع شخصیتپردازی تا انتهای داستان سامت را برای مخاطب موجودی نچسب و با ادعاهای بیسر و ته نگه میدارد.
چهره واقعی زنان
در فیلم «روی علفهای خشک»، شخصیت زنی وجود دارد به نام نورای. این شخصیت به عنوان یک زن، با شعارهای انساندوستانه به مخاطب معرفی میشود. در ادامه داستان میبینیم که نورای عنوان میکند به خاطر خانوادهاش حاضر به ترک روستا نیست.
نکته عجیب در شخصیتپردازی این زن در این مسئله است که این شخصیت، به عنوان دختری که در یک خانواده شهرستانی و سنتی به دنیا آمده است، رفتارهایش به شدت مدرن و غیرقابل باور است.
نورای به راحتی با دوستان مرد خود رابطه دارد ولی با وجود تفکرات مدرنش هنوز با خانواده سنتیاش زندگی میکند و مستقل نشده است. از طرف دیگر هیچ نشانی از یک دختر شهرستانی و مسلمان ترکیهای در شخصیتپردازی او نیست.
نورای همچنین ادعا دارد که به امید و آینده باور دارد ولی در نقاشیها و هنرش، هیچ نشانی از امیدواری وجود ندارد و در تمام نقاشیهای پرتره او، چهرهها ناراحت و عبوس به نظر میرسند.
در نهایت این شخصیت بعد از دوست شدن با کنان و سامت، وقتی بعد از مدتی رابطهاش با کنان جدیتر میشود، یک شب سامت و کنان را دعوت میکند و با نیامدن کنان، بعد از یک بحث بیسر و ته، خیلی راحت با سامت رابطه بر قرار میکند! نورای بعد از آن شب وقتی کنان متوجه همه چیز میشود و دیگر جواب تماسهایش را نمیدهد، ناراحت میشود و برایش عجیب است که چرا کنان اینطور با او رفتار میکند!
این شخصیت، به عنوان یک زن سی و چند ساله و مجرد ترک، که خانوادهای سنتی دارد، هیچ علاقهای به تشکیل خانواده از خود بروز نمیدهد و شانس ازدواجش با کنان را هم به راحتی فدای یک رابطه زود گذر میکند که میداند بینتیجه است.
شخصیت نورای از نظر رفتارهای جنسی، بیشتر شبیه یک زن در اوایل دهه 60 آمریکاست که رابطه با چند مرد برایش عادی است و نمیفهمد چرا یکی از مردان ماجرا از این قضیه ناراحت میشود!
این در حالی است که با وجود سالها تبلیغ تفکرات لیبرالی در ترکیه، هنوز هم بافت سنتی و مذهبی، به خصوص در روستاها و شهرستانها، روی خیلی چیزها غلبه دارد و زنان به هیچ وجه اینقدر آزاد نیستند که در محیط خانواده بتوانند هر رفتاری داشته باشند و با هر کسی رابطه برقرار کنند.
«مروه دیزدار» بازیگر نقش نورای که برنده جایزه بهترین بازیگر نقش زن جشنواره کن هم شد، با توجه به سابقه بازیگریاش، در فیلم روی علفهای خشک، نتوانست به صورت کامل هنر بازیگریاش را نشان بدهد و از این نظر، بازیهایش در سریالهای آبکی و درام ترکیهای، بسیار قویتر از ایفای نقش نورای در این فیلم بوده است.
روستایی خالی از مردم روستایی!
در علفهای خشک، مخاطبین با وجود اینکه میبینند جغرافیای داستان در روستاهای اطراف آناتولی است ولی شخصیتهای روستایی نمیبینند. برای مثال میتوان گفت حتی در شهرهای بزرگ ترکیه هم به خاطر مذهب رسمی این کشور که اسلام است، زنان محجبه وجود دارند ولی در روستای دورافتاده ترکیه در این فیلم تنها یک دانشآموز در کلاس درس، آن هم برای خالی نبودن عریضه محجبه است!
در روی علفهای خشک، مردم روستا هم همگی ادعاهای روشنفکرانه دارند و حتی یک جوان با دید ساده و پاک وجود ندارد.
این نوع نگاه به مردم روستایی و بافت شهرستانی در روی علفهای خشک، واقعا جالب توجه است مخصوصا که دختران نوجوان این روستا و به خصوص شخصیت سویم و دوستانش آشکارا رفتارهای اغواگرایانه دارند و هیچ کس هم به آنها اعتراضی نمیکند!
با توجه به کارهای فرهنگی که لیبرالها سالها در ترکیه کردهاند، مطمئنا توانستهاند بخش زیادی از مردم این کشور را با خود همراه کنند ولی بخشی از همان مردم، حتی اگر نگوییم نگاه مذهبی دارند، مطمئنا نگاه و بافت سنتی خود را حفظ کردهاند و از این رو هنوز هم تعصباتی در مورد زنان و ناموس در این کشور وجود دارد و این کاملا در فیلم سانسور شده است.
در حال حاضر ترکیه به عنوان یکی از کشورهایی شناخته میشود، که خشونت نسبت به زنان در آن به شدت بالا است ولی کارگردان در فیلمش به هیچ وجه به این مسئله مهم توجه نکرده است و تنها سعی کرده مردمی نا امید را به تصویر بکشد که حتی با فهمیدن اتهام تعرض به دخترانشان، هیچ حرکتی برای ادب کردن معلمهای مورد نظر نمیکنند و فقط پشتسرشان در روستا حرف میزنند!