مناسبات جمهوریّت و اسلامیّت در انتخاب ولیّ فقیه- 79
پیشنهاد امام(ره) برای رهبری آینده
سید یاسر جبرائیلی
یکی از رخدادهای مهمّ سال پایانی حیات مبارک امام خمینی(قدّسسرّه)، تصمیمی بود که ایشان درباره آیتالله منتظری گرفتند. این تصمیم، همانطوری که در فصل دوّم شرحش رفت، محصول یک فرآیند طولانی بود. شخصیّتهای مهمّ کشور و نزدیکان امام(قدّسسرّه)، ماهها پیش از قضایای فروردین ۶۸، چندین بار از زبان ایشان اظهاراتی مبنی بر عدم صلاحیّت آقای منتظری برای رهبری شنیده بودند و این نگرانی در میان آنها وجود داشت که در صورت کنار گذاشته شدن آقای منتظری، سرنوشت رهبری چه خواهد شد.
امام(قدّسسرّه) در طول حیات مبارکشان، همواره محلّ رجوع مسئولان کشور برای رفع ابهامات و دفع سردرگمیها و خروج از بنبستها و روشن شدن تکلیف در مسائل حساس بودند و حلّ مسئلهای به اهمّیّت رهبری آینده، نمیتوانست در افق نگاه امام(قدّسسرّه) جایگاهی نداشته باشد. لذا یکی از مهمترین اقدامات حضرت امام خمینی(قدّسسرّه) در سال پایانی عمر مبارکشان، نام بردن از حضرت آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر آینده بود که نهتنها حرکت انقلاب اسلامی در مسیر اصلی خود را تضمین کرد، بلکه مسیر را برای خبرگان درباره تعیین رهبر آینده انقلاب هموار نمود.
در مهرماه سال ۱۳۶۷، یعنی نزدیک به شش ماه پیش از برکناری آیتالله منتظری، جلسهای در محضر امام(قدّسسرّه) با حضور سران قوا، نخستوزیر وقت و مرحوم حاج احمد آقا خمینی برگزار شد.
آقای هاشمی رفسنجانی _ رئیس وقت مجلس شورای اسلامی _ در اجلاسیّه رسمی چهارده خرداد ۱۳۶۸ خبرگان، با شاهد گرفتن آقای موسوی اردبیلی
_ رئیس وقت شورایعالی قضائی _ جلسه را اینگونه روایت میکند: «ما يک جلسه با رؤسای قوا و نخستوزير و احمد آقا خدمت امام بوديم. همان موقعي كه مسئله آقای منتظری داغ شده بود و ما با امام مباحثه داشتيم. ما يكی از احتجاجاتمان با امام اين بود كه شما اگر آقای منتظری را كنار بگذاريد، ما در رهبری دچار مشكل ميشويم....امام هم شورايی را خيلی تمايل نداشتند هيچوقت. فرد هم ما ميگفتيم ما فردی را نداريم الان كه مطرح بكنيم در جامعه. چون ما فرضمان بر مرجعيّت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند چرا نداريد؟ آقای خامنهای.»1
حضرت آیتالله خامنهای درباره این جلسه میگویند: «معلوم بود که امام جدّاً بنا دارند که آقای منتظری را از رهبری آینده کنار بگذارند. چهجوری کنار گذاشتن را شاید حدس نمیزدیم. ممکن بود ایشان خطاب به خود آقای منتظری بگویند استعفا بده، امّا این شکلی را که پیش آمد ما نمیدانستیم. ناراحتی ما از این بود که خلأ بهوجود میآید و همین را هم در یکی از جلسات گفتیم و ایشان جوابی دادند.
در یک جلسه باز ایشان [عدم صلاحیّت آیتالله منتظری برای رهبری آینده] را مطرح کردند. من به ایشان گفتم: «آقا! ما در این مجموعهی دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم.»؛ ایشان گفتند: «نه، اینجور نیست! شما رهبر بشوید.»؛ همینجور؛ «شما رهبر بشوید.»؛ من اصلاً این حرف را جدّی نگرفتم؛ واقعاً جدّی نگرفتم، هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد، چند لحظهای گذشت. من روبهروی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا اینطرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: «بله، چطور شما میگویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست.»؛ دوباره امام گفت: «نخیر، ایشان رهبر بشوند.»؛ شاید هم اسم آوردند و مشخّص کردند آقای خامنهای. در جلسه حالت خاصّی هم تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعاً جدّی نگرفتم. [با خود] گفتم حالا بهعنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلاً یادم نماند. بعد از چند روز بنا بود همه رفقا در دفتر من جمع بشوند. آقای هاشمی چند دقیقهای زودتر آمده بود. به من گفت: «فلانی! نظر شما راجع به آن مطلبی که امام گفتند چیست؟»؛ من اصلاً یادم نیامد که ایشان چه میگوید. گفتم: «کدام مطلب؟»؛ گفت: «اینکه گفتند شما رهبر باشید.»؛ گفتم: «هیچّی!»؛ گفت: «نه، امام بیفکر قبلی این حرف را نمیزند. این حرف همینطوری از دهان امام نپرید. این را با فکر قبلی میگوید.»؛ گفتم: «من نمیدانم. من نمیدانم.»؛ چند ماه بعد در اتاق آقای هاشمی جلسهای با ایشان داشتیم. باز همین صحبت پیش آمد. گفتم: «آقای هاشمی! بدان اگر چنین چیزی برای من پیش بیاید قطعاً و یقیناً آن را قبول نخواهم کرد. این را مطمئن باشید.»؛ واقعاً هم بنایم بر همین بود و اصلاً احتمال هم نمیدادم که قضیّه به این شکل مطرح بشود. البتّه اندکی قبل از فوت امام _ همان روز و شب _ صحبت شورای رهبری جدّی شد. افرادی هم که جمع شده بودند، اسم من را بهعنوان یک فرد میآوردند امّا به این شکلی که بعداً پیش آمد اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد.»2؛ آقای هاشمی میگوید ما میتوانستیم فرمایش امام در رابطه با آیتالله خامنهای را حمل بر این کنیم که هدف ایشان این بوده که ما را قانع کنند و بگویند در بنبست نیستید. این بود که تصمیم میگیرد درباره همین مسئله یک بار دیگر خصوصی خدمت امام(قدّسسرّه) رفته و در اینباره با ایشان صحبت کند. در این دیدار حضرت امام(قدّسسرّه) مجدّداً میفرمایند: «که شما وقتی مثل آقای خامنهای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟»3
امام(قدّسسرّه) پس از این ماجرا نیز بارها و بارها خطاب به نزدیکان خود، از آیتالله خامنهای برای رهبری آیندهی نظام نام بردند. خانم زهرا مصطفوی دختر حضرت امام(قدّسسرّه) دراینباره نقل میکنند: «من مدّتها قبل از برکناری قائممقام رهبری شخصاً از محضر امام دربارهی رهبری پرسیدم و ایشان از آیتالله خامنهای نام بردند. پرسیدم که آیا شرط مرجعیّت و اعلمیّت در رهبری لازم نیست و ایشان نفی کردند و از مراتب علمی ایشان پرسیدم و صریحاً فرمودند که ایشان اجتهادی که برای ولیّفقیه لازم است را دارد.»4 حضرت امام خمینی(قدّسسرّه) پیرو نخستین جلسهای که در مهرماه ۱۳۶۷ بر شایستگی آیتالله خامنهای برای رهبری تصریح کردند، در مهمترین مکتوبات ماههای پایانی عمر مبارکشان، یعنی منشور برادری و منشور روحانیّت، به تبیین ویژگیهای لازم برای زمامداری حکومت اسلامی پرداختند. طبیعتاً تقدّم زمانی پیشنهاد حضرت آیتالله خامنهای برای رهبری آینده بر دو منشور برادری و روحانیّت، نشاندهنده این است که حضرت امام(قدّسسرّه) این ویژگیها را در شخصیّت حضرت آیتالله خامنهای یافته بودند و ایشان مصداق زمامدار حکومت اسلامی در نگاه حضرت امام(قدّسسرّه) محسوب می شدند. بخشی از منشور برادری، شامل نگاه سلبی امام درباره زمامدار جامعهی اسلامی و پاسخ این پرسش است که «چه کسی نمیتواند و نباید در نظام جمهوری اسلامی رهبر باشد؟». ایشان میفرمایند: «مهم، شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزى کند که وحدت رویّه و عمل ضرورى است و همینجا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافى نمیباشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و بهطورکلّى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد.»5
امّا نگاه ایجابی امام به زمامدار، در آخرین مکتوب مبسوط ایشان یعنی منشور روحانیّت قابل مشاهده است که ویژگیهای یک «مجتهد جامعالشّرایط» را که شایستگی رهبری امّت اسلامی را دارد، برمیشمارند: «روحانیّت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعّال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتّی عوام هم قابلقبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمیکنم. آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطّلاع از کیفیّت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتّی سیاسیون و فرمولهای دیکتهشدهی آنان و درک موقعیّت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایهداری و کمونیزم که درحقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتّی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوهبر خلوص و تقوا و زهدی که درخور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبّر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریّت است. حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است. فقه، تئوری واقعی و کامل ادارهی انسان از گهواره تا گور است. هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم.»6
پانوشتها:
1- مشروح مذاکرات مجلس خبرگان، دوره اوّل، اجلاسیّه هفتم، صص ۱۵۲-۱۵۱
2- مرکز اسناد دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)
3- مشروح مذاکرات مجلس خبرگان، دوره اوّل، اجلاسیّه هفتم، صص 152-151
4- روزنامه جمهوری اسلامی، 2/9/1376
5- صحیفهی امام خمینی، ج ۲۱، صص 179-176، 10/8/1367
6- همان، صص 293-273، 3/12/1367