kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۶۷۹۵
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۲ - ۲۱:۱۴

ما باده محبت او نوش کرده‌ایم «ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما» (چشم به راه سپیده)

 
نور حضور
یارب که کارها همه گردد به کام ما
نور حضور خویش فروزد امام ما
ما باده محبت او نوش کرده‌ایم
«ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما»
هرگز نمیرد آن که از این باده زنده شد
«ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
ای باد اگر به کوی امام زمان رسی
«زنهار عرضه دار به پیشش پیام ما»
گو همتی بدار که مخمور فرقتیم
شاید برآید از می ‌وصل تو کام ما
از اشک در ره تو فشاندیم دانه‌ها
«باشد که مرغ وصل بیفتد به دام ما»
فیضت به صبح و شام ز جان می‌کند سلام
پیکی کجاست تا برساند سلام ما
ملامحسن فیض کاشانی
آینه در آینه
عشق تو چون زد رقم بی‌سروسامانی‌ام
شعله به عالم زند شور پریشانی‌ام
شب همه شب تا سحر شعله کشم از غمت
شعله کشم از غمت لعل بدخشانی‌ام
مست نگاه توام غرقه به دریای چشم
غرقه به دریای چشم یوسف کنعانی‌ام
چشم تو از من ربود صبر و توان و قرار
پرسه به هر سو زنم، باد بیابانی‌ام
نای دلم می‌زند بوسه به موج عطش
زانکه دود خون تاک در رگ توفانی‌ام
آینه در آینه نقش تو را زد رقم
تا به کدامین مسیر باز بچرخانی‌ام
خیره به آدینه‌ام تا که نمایان شوی
در دل آدینه‌ها چند بسوزانی‌ام
احمدرضا کیماسی
تو همانی که...
تو همانی که آیه‌های خدا به تو و عصر تو قسم بخورد
سرنوشت تمام اهل زمین زیر دست شما رقم بخورد
سالیانی گذشت از غیبت اضطرارت گرفت عالم را
چقدر سینه صبور تو از این همه انتظار غم بخورد
کوری عده‌ای که می‌گویند: «فرج صاحب‌الزمان دور است»
برس امشب که یک به یک همه فرض‌های غلط به هم بخورد
ناخلف سائلی که می‌بینی همه عمر ترسش این بوده
روزگاری خدای ناکرده نامش از دفترت قلم بخورد
حتم دارم که هر شب جمعه کربلا پا به پای زهرایی
عطری از جنس سیب‌های بهشت به نفس‌هات دم به دم بخورد
حتم دارم قیامتی برپاست وقتی از غم صدات می‌لرزد
روضه‌خوان می‌شوی و در گوشِ حرم ‌اشعار محتشم بخورد
؟؟؟؟
چشم انتظاران تو 
آیینه‌ها مشتاق دیدارند برگرد
چشم انتظارت مانده، بیدارند برگرد
وصلت شفا و مرهم دل‌های زخمی
این قوم در هجر تو بیمارند، برگرد
این باغ‌ها در انتظار باغبان است
گل‌ها همه محتاج تیمارند، برگرد
این سروها لبیک‌گویان نگاهت
در آزمونت فوق ایثارند، برگرد
از عشق تا عشقِ حجاب انتظارت
این عاشقان در پشت دیوارند، برگرد
گل می‌کند هر شاخه دل با حضورت
دل‌ها به عشقت جمله سرشارند، برگرد
هر چشم بینی، در رهت چشم انتظار است
چشم‌انتظاران تو بسیارند، برگرد
عباس رسولی املشی
ترانه انتظار
اگرچه از غم دوری شکسته‌ام، سردم
و مثل بغض خزان، در درون خود زردم
مباد خسته ببینم نگاه خوبت را
مباد درد تو آید به روی صد دردم
تو نور قبله پروانه‌های جان‌سوزی
که من به دور وجودت همیشه می‌گردم
بخوان که بشکفد احساس این غزل امشب
ببین! برای گلویت ترانه آوردم
اگرچه غم‌زده هستم و می‌روم از دست
نبود، گر غم عشقت بگو، چه می‌کردم
تمام‌ گریه من، نذر اینکه بازآیی
وبشکفد غزل از قلب زار شب‌گردم
منیره‌ هاشمی
چشم‌های خیس
روشن‌ترین ستاره این آسمان تار
بر دخمه‌های تیره دل روشنی ببار
من زنده‌ام به یمن نفس‌های گرم تو
ای پیک سبزپوش و مسیحا دم بهار
با تو دلم چو آینه شفاف می‌شود
بی تو گرفته است تمام مرا غبار
بر برگ برگ دفتر ما ثبت کرده‌اند
یک عمر جست‌وجوی تو، یک عمر انتظار
یک شب بیا به حرمت این چشم‌های خیس
بر دیدگان مانده به راهم، قدم گذار
ما مانده‌ایم در خم این کوچه‌های تنگ
ما را بیا از این همه دلواپسی درآر
برگرد روشنای دل‌انگیز آفتاب
مولای آب و آینه، مولای ذوالفقار
الهام امین