kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۴۸۶۶
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۲
حاشیه­‌نگاری بر بیتی از حافظ / 21

بار امانت!

 
 
 
علی قربان‌نژاد
خداوند متعال به غیر از انسان موجودات بسیار دیگری خلق کرده است. بسیاری از این موجودات را در این کره خاکی به صورت حیوانات و گیاهان می‌شناسیم. برخی دیگر از این موجودات نیز از دید ما پنهان هستند نظیر فرشتگان و جن‌ها. به غیر از اینها نیز موجودات دیگری هم هستند که ما اطلاع و آگاهی از وجود آنها نداریم.
مفسران قرآن کریم از آیات مختلفی نشانه‌های این را استخراج می‌کنند که حیات در کراتی دیگر هم وجود دارد اما در این باره احادیثی نیز وجود دارد که یکی از آنها حدیثی است که از امیرالمومنین(ع) نقل شده که آن امام بزرگوار در پاسخ پرسش شخصی می‌فرماید: «این ستارگانی که در آسمان هستند شهرها (و آبادی‌هایی) همچون شهرهای زمینند، هر شهری از آنها با ستونی از نور (با شهرهای دیگر) پیوسته است.»
با این وجود در میان همه موجوداتی که خداوند آفریده انسان جایگاه ویژه دارد و به امر پروردگار دیگر مخلوقات او انسان را تکریم می‌کنند. در این باره نکاتی وجود دارد که باعث شگفتی است که خداوند چگونه آدمی را چنین مورد لطف خویش قرار می‌دهد با وجود آنکه اکثر انسان‌ها مسیر ناسپاسی از پروردگار را پیش گرفته‌اند. 
برای نمونه برخی اشخاصی که مرگ موقت را تجربه کرده‌اند می‌گویند که فرشتگانی که در کنار آنها حاضر شده‌اند قامتی کوچک‌تر از آنها داشتند و این برای آن است که فرد دچار رعب و وحشت نشود و ما این چنین پروردگاری داریم که حتی به جزئی‌ترین نکات هم توجه داشته است. البته از دو نفر از کسانی که مرتکب خودکشی شده بودند ولی به لطف حق به زندگی بازگشته‌اند نیز این روایت شده که مامورانی که برای بردن آنها آمده بودند قد و قامتی چند برابر آنها داشتند. 
در نمونه‌ای دیگر یک متخصص مغز و اعصاب غربی که قبلا به کلی منکر خداوند و عالم غیب بوده در روایت تجربه مرگ موقتش می‌گوید که همراه او در سیرش در آن عالم چندین بار به او گوشزد کرده که اینجا در جوار خداوند در امنیت هستید و مورد تکریم قرار می‌گیرید. این فرد پس از آن چندین کتاب در باره خداوند و عالم غیب نگاشته است.
اگر خاطر مبارکتان باشد در نوبت قبل به بیتی رسیدیم که ذیل آن این سؤال مطرح شد که ویژگی تمایز انسان از دیگر مخلوقات خداوند چیست؟! و آن بیت این بود:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من ِدیوانه زدند
این بار امانت چیست؟! و چرا شاعر روایت پذیرفتن این بار امانت را با دیوانگی خویش به میان آورده است؟! در این باره یک آیه از مصحف شریف وجود دارد که بسیار جالب توجه است. در آیه 72 از سوره مبارکه «احزاب» آمده است: «ما اين امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت را بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»
در بیت حافظ «آسمان» به یک معنا می‌تواند بیانگر «اهل آسمان» باشد. یعنی فرشتگان دیگر موجودات مخلوق خداوند که ساکن زمین نیستند. چنانکه از آیه شریف نیز برمی‌آید این امانت به دیگران عرضه شده اما آنها نپذیرفتند و تنها انسان آن را پذیرفت. 
ضمن آنکه در اینجا «منِ» شاعر در حقیقت اشاره به «ما» است. این یعنی در این فقره شاعر خود را به عنوان یکی از بنی آدم مطرح می‌نماید و لذا این بار امانت شامل همه انسان‌ها می‌شود. 
چنانکه که از آیه شریفه و نیز بیت حضرت استاد برمی‌آید (بیتی که به احتمال فراوان حافظ آن را با نظر بر این آیه سروده است) آنچه بر انسان عرضه شده چیزی منحصر به فرد است که دیگر آفریده‌های حق تعالی آن ویژگی را ندارند. 
این بار امانت هرچه هست چیزی است سنگین. سنگین نه به جهت وزن بلکه از آن جهت که چیزی با عظمت است. 
در این بیت یک کلمه شاید در نخستین دایره از کلمات اصلی بیت جا نداشته باشد اما همچنان که گوشه‌نشین است اما نقشی بسیار مهم برعهده دارد و آن کلمه همان است که در بیت مذکور نقش قافیه را نیز بازی می‌کند: «دیوانه»
برای کسانی که در این باره شاید اطلاعات کافی نداشته باشند به کوتاه‌ترین شکل عرض می‌کنم که ردیف در شعر موزون فارسی عبارت است از کلمه یا کلماتی که پس از کلمه قافیه می‌آید و عینا در پایان هر بیت تکرار می‌شود. در قالب غزل ردیف در نخستین مصراع و تمامی مصاریع زوج تکرار می‌شود. ردیف نقش مهمی در شعر دارد. ردیف هر چند متضمن موسیقی کناری غزل است به‌جز این مانند نخ تسبیه هم عمل می‌کند یعنی باعث انسجام هم در شکل یا فرم غزل می‌شود و هم در محتوای آن. ایجاد انسجام در شکل یا فرم شعر که واضح است آن هم به این سبب که ردیف عینا در پایان هر بیت تکرار می‌شود. ایجاد انسجام در محتوا هم به این شکل است که ردیف پایان‌بندی هر بیت را مشخص می‌کند و لذا شاعر از هر جا و با هر چیز که بیت را شروع می‌کند باید تمهیداتی بیندیشد که سخنش به کلمه یا کلمات ردیف ختم شود. در این موارد سخن فراوان است اما فعلا این موضوع بحث ما نیست.
قافیه نیز عبارت است از کلماتی که حداقل در یک «صامت» و یک «مصوت» در انتهای آنها برابر باشند. برای نمونه مصوت «ََ» یا به عبارتی صدای فتحه به علاوه حرف صامت «ر» دسته‌ای از قافیه‌ها را به‌وجود می‌آورد که برخی از آنها عبارتند از: «سَر»، «گوهَر»، «دلبر»، «مادر»، «مختصَر»، «برابَر» و... البته صداهای بلند یا مصوت‌های بلند در انتهای کلمه می‌توانند به تنهایی سبب ایجاد یک گروه از قوافی شوند. برای نمونه: «خدا»، «انتها»، «دریا»، «تنها» و... و یا این دسته از قوافی: «آهو»، «جست‌وجو»، «آرزو»، «روبه‌رو»، «گفت­‌وگو»، «جادو» و...
الغرض؛ عبارت دیوانه در این بیت کارکردی دارد که با بخش انتهایی آیه شریفه مذکور نسبت می‌یابد. به این موضوع در ادامه بیشتر می‌پردازم اما در حال حاضر به موضوع «بار امانت» بپردازیم. برای آنکه پی ببریم این بار امانت چیست یک راهنمایی مهم به ما عرضه شده و آن این است که بار امانت هر چه که هست تنها شامل انسان می‌شود. به عبارتی بار امانت ویژگی خاصی در انسان است که انگار همه آفریدگان دیگر حق تعالی آن ویژگی را ندارند. اگرچه این اشارت یکی است اما به آن اندازه مستقیم است که می‌تواند به ما در یافتن مصداق یا مابه‌ازای بار امانت کمک بسیاری کند.
با این همه به گمانم می‌توانیم برای پی بردن به چیستی «بار امانت» باز هم از حضرت استاد کمک بگیریم. استاد در غزلی دیگر چنین آورده است:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
در این غزل شاعر سخنش را از ازل می‌آغازد. در جایی که صفات یزدان بخشنده رو به جلوه‌گری نهادند. در نوبت قبل و در آغاز سخن به آن پرداختم. چنان‌که شاعر گفته یکی از جلوات صفات جمال بی‌مثال پروردگار عالمیان، عشق بوده است. عشق همچون آتشی است که میل به افروختن و گسترش دارد لکن این آتش از بین نمی برد بلکه لطافت می‌بخشد. آن آتش خواست که در فرشتگان بگیرد اما همچون آب که نمی‌تواند پذیرای آتش باشد فرشتگان را گیرایی عشق نبود و لذا به جانب انسان تاخت و آدمی را همچون سازی نواخت. آری آن ویژگی که منحصر به انسان است «عشق» است.
تفسیرهای بسیاری را در مورد این غزل دیده ام و صدالبته نه همه آنها را. تا آنجا که من دیده‌ام تمامی آنها به یک نکته بسیار دقیق توجه نکرده‌اند و از آن غافل بوده‌اند و آن نکته مهم‌ترین موضوع در این بیت است که البته در خود بیت حضوری آشکار ندارد اما به سبب معانی و مصادیق کلمه «امانت» در پس زمینه بیت ایستاده است. و آن نکته که به لطف حضرت رب‌الارباب به آن واقف شدم این است:
امانت چیست؟! در باب معنی آن گفته‌اند: دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگهد‌اری کند و نکته مهم در همین جا نهفته که امانت را باید بازگرداند. در مورد عشق هم باید گفت که اگر این بار امانت است چگونه آدمی می‌تواند آن را به خالق عشق بازگرداند؟!
عشق دو سر دارد: عاشق و معشوق با این حال اگر عشقی به صورت کامل تجلی کند دیگر تمیز دادن عاشق از معشوق ممکن نیست. اگر عشق به صورت کامل نباشد که به قول شاعر سینه‌سوخته یعنی باباطاهر چیزی جز «دردسر» نیست:
چه خوش بی‌مهربونی هر دو سر بی
که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده‌تر بی
در این دوبیتی مراد از «مهربانی» همان عشق است چرا که در بیت دوم به وضوح از مجنون و لیلی و شوریدگی آنها سخن می‌گوید. به عبارتی در چنین حالتی هر دو سر  عشق هم در مقام عاشق هستند و هم معشوق. به عبارتی مجنون هم عاشق است چون لیلی را دوست می‌دارد و هم معشوق است چون لیلی نیز او را دوست می‌دارد و به همین طریق نیز لیلی. با این حال ما برای تقسیم‌بندی مجنون را عاشق و لیلی را معشوق می‌نامیم اما در حقیقت عشق کاتالیزوری است که آن دو را در هم یکی می کند و لذا به آنها وسعت می‌بخشد.
بله، عشق دو سر دارد و معنای امانت در همین جا مشخص می‌شود. این یعنی ما باید این‌گونه عشق را به خالق آن بازگردانیم و عشق خود را به سوی آن هستی‌آفرین روانه کنیم. این را باید بگویم که وقتی آدمی چنین کاری کند یعنی اینکه عشق را کامل کرده چرا که پیش از آن عشق خالق به آدمی وجود داشته و دارد. در حقیقت او برای تجلی عشق آدمی را آفرید چرا که تمام صفات حق‌تعالی تجلی داشته و دارند و تنها عشق است که برای کامل شدن به دو سر نیاز دارد. 
این نکته را هم باید بگویم که وقتی مثلا مردی عاشق همسر خویش است و این عشق را به سبب که آنکه رضایت حق‌تعالی در این امر است در وجودش احساس می‌کند در حقیقت او به خالق خویش عشق می‌ورزد. این نکته‌ای دقیق و ظریف است که در این مقال فرصت پرداختن به آن نیست.
پس «بار امانت» بودن عشق یعنی ما باید این عشق را به سوی حق‌تعالی روانه کنیم و این‌گونه شاید، شاید با کمک خود او قطره‌ای از اقیانوس عشق او به خودمان را پاسخ دهیم و در مسیر کامل کردن عشق قدم برداریم.
حال می‌رسیم به عبارت دیوانه. دیوانه در حقیقت به این واسطه آمده که اگر عقل حسابگر و چرتکده‌انداز در میان بود آدمی چنین امانتی را نمی‌پذیرفت چون پیش خودش حساب و کتاب می‌کرد که این را باید بازگردانم و آیا موفق به ادای امانت می‌شوم یا نه؟! شاید (و این فکر بنده حقیر است) عرضه عشق به آدمی در نخستین عالم صورت گرفته باشد. جایی که فقط یک روح بوده و در مراتب بعدی ارواح دیگر از او تفکیک شده اند.
آدمی در این دنیا شاید برایش روانه کردن عشق به سوی خالق متعال کاری نباشد که ذهن او را به خود مشغول دارد اما پس از مرگ و دیدن تجلیات حق‌تعالی به قطع و یقین خواهیم گفت تنها وجودی که شایستگی دارد به او عشق ورزیده شود خداوند است چرا که در زیبایی، مهربانی، قدرت، بخشش، لطافت و... در نهایت کمال است. پس از آن اگر آدمی دیگر انسان‌ها و مخلوقات او را نیز دوست بدارد برای آن است که آنها نیز به اندازه خود تحت تابش نور عشق خداوند هستند و آفریده او.