کد خبر: ۳۱۴۹۴۹
تاریخ انتشار : ۳۰ تير ۱۴۰۴ - ۲۰:۴۴
ایران پس از جنگ چگونه قوی‌تر شد؟

بیانیه 313 استاد دانشگاه درباره فتوحات ایران در جنگ 12 روزه

313 تن از اساتید دانشگاه با صدور بیانیه‌ای درباره فتوحات جنگ 12روزه ضمن اشاره به استیصال رژیم صهیونی و آمریکا بر تداوم مقاومت تاکید کردند. 
در این بیانیه تأکید شده است: ما در زمانۀ 
«پیچ تاریخی» و «افول تمدّن غربی» و «شرقی‌شدن قدرتِ جهانی» و «تولّد ایران قوّی» قرار داریم و اینک جامعه، بیش از همیشه، مهیا و خواهان حرکتِ جهشی به سوی آرمان‌های اصیل انقلاب و رقم‌زدن طرح ایرانی-اسلامی برای پیشرفت مستقل و درون‌زا است.
متن این بیانیه بدین شرح است: 
جنگ تحمیلیِ اخیر، با استیصال و درماندگیِ رژیم صهیونی و آمریکا، پایان یافت و هرچند نمی‌توان دربارۀ آیندۀ نزدیک، نظر قطعی داد و نباید از خدعه‌گریِ و عهدشکنیِ دشمن وحشی غفلت ورزید و به سخنش اعتماد کرد، اما دست‌کم می‌توان در این فاصله، به دیدۀ تأمّل و تعمّق، به آنچه‌‎که بر ما گذشت، نگریست و پاره‌ای گفته‌ها و نکته‌های تحلیلی را به کارگزاران حاکمیّتی و کنشگران معرفتیِ عرصۀ عمومی و همچنین مردمِ شریف و شجاع ایرانِ اسلامی عرضه کرد. بر این ‌اساس، شمه‌ای از دریافت‌ها و برداشت‌های خویش را از متن و حاشیۀ این جنگ در سه بخش «ریشه‌ها و هدف‌ها»، «فتوحات و آفات»، و «راهکارها و تدبیرها» در میان می‌گذاریم.
دربارۀ «ریشه‌ها و هدف‌های این جنگ»
باید گفت: 
هدف مشترک رژیم صهیونی و آمریکا از جنگ، «براندازی یکبارۀ جمهوری اسلامی ایران» و آن‌گاه، «تجزیۀ ایران» بود، و نه‌فقط انهدام زیرساخت‌های هسته‌ای و موشکی. می‌خواستند در کمتر از یک هفته، مُهر خاتمه بر پروندۀ حیات انقلاب اسلامی بکوبند و این «مانعِ تمدّنی» را غافلگیرانه و هوشمندانه، برای همیشه از سر راه خویش بردارند. طرح این جنگ، طرح «فروپاشی سیاسی» و «بنیان‌برافکنی ساختاری» بود و هرگز، محدود به جزئیّات نبود. اینک همگان می‌دانند که برجامِ هسته‌ای و برجام‌های موشکی و منطقه‌ای، بهانه‌های برای برچیدن اساس و کیانِ انقلاب اسلامی ایران بود، اما این هدف نهفته، نیازمند چنین مقدّماتی بود. ابتدا باید ایران از عناصر قدرت، تهی و تخلیه شود، تا آن‌گاه، هم انقلاب اسلامی از میان برداشته شود و هم ایران، خُرد و تکه‌تکه گردد. طاغوت‌های عالَم تجدّد غربی، هرگز به کمتر از این راضی نخواهند شد، اما چون دستیابیِ ناگهانی به این غایت، دشوار و حتّی ناممکن بود، می‌باید گام‌هایی را برای «رقیق‌سازی قدرت ایران» و زدودنِ بضاعتِ متقابل آن بردارند. ازآنجاکه چانه‌زنی‌های سیاسی در قالب روندها و دوره‌های مذاکره، به سرانجام نرسید، زمام این امر به رژیم صهیونی واگذار شد تا در لحظه و به‌صورت دیوانه‌وار و وحشیانه، طومار حیات انقلاب را درهم ‌بپیچد. جنگ تحمیلیِ اخیر، معنایی جز یک «منازعۀ تمدنّی و هویّتی» ندارد. ازاین‌رو، باید از نگاه‌های تقلیل‌گرایانه و سطحی، دوری گزید و واقعیّت‌ها را آن‌گونه که هستند، تفسیر کرد.
این تجربه نشان داد که میان آمریکا و رژیم صهیونی، تقسیم‌کار صورت گرفته و میان این دو، هیچ شکاف و اختلافی وجود ندارد و آمریکا نیز هیچ سیاستی را در منطقۀ غرب‌آسیا در پیش نخواهد گرفت که بدون هماهنگی با این رژیم و در جهت مخالف منافع آن باشد. 
دوگانگی‌ای که روشنفکرانِ سکولارِ داخلی از آن سخن می‌گفتند، موهوم و خیالی بود و واقعیّت، آشکار ساخت که رژیم صهیونی، یکی از نمودها و صورت‌ها عینیِ تمدّن غربی است و این تمدّن و دولت‌هایش، از حمایت این رژیم دست نمی‌کِشد. این دو را باید هم‌کاسه و هم‌پیاله دانست و به خط تفکیکِ میان آنها پایان داد. آمریکا، از یک طرف بر مذاکره اصرار می‌ورزد و از طرف دیگر، هم از تهاجم نظامیِ رژیم صهیونی حمایت می‌کند و هم پس از مشاهدۀ شکست این رژیم، «دیپلماسیِ تزویر» را کنار می‌نهد و آشکارا به ایران حمله می‌کند. پس نمی‌توان به بهانۀ پرهیز از جنگ، به میز مذاکرۀ آمریکا رو آورد. جنگ اخیر، برخاسته از اعتماد به میز مذاکره بود؛ درحالی‌که در پشت‌صحنه، بازی دیگری طرّاحی شده بود.
ایرانیان، با انگیزۀ هویّتی و اندیشه‌های معناییِ خویش، در برابر جنگ‌افروزی ایستادند و مقاومت اجتماعی و حماسۀ ملّی‌شان، ماهیّتِ عمیقِ دینی و معنوی داشت. ایران، یک واحد اجتماعیِ سکولار نیست، بلکه دست‌کم، تاریخ چهارده ‌قرنیِ درخشان و متقنِ دورۀ ایرانِ پس از اسلام، به‌روشنی نشان می‌دهد که جامعۀ ایرانی در همۀ ساحت‌ها و لایه‌های زندگی فردی و اجتماعی‌اش، آمیخته و یکی‌شده با آیین اسلام است و میان روح اسلامی و کالبد ایرانی، اُنس تاریخی و ریشه‌دار شکل گرفته است. ایران، بدون این روح و معنا و حقیقت، همچون یک کالبد و قالبِ بی‌‎جان و بی‌ریشه است؛ درحالی‌که آن افق معناییِ قدسی، ایران و ایرانیان را هویّت متمایز بخشیده و آنها را از هضم و مستحیل شدن در برابر تمدّن غربی، مصون و محفوظ نگاه داشته است. روشنفکرانِ لیبرالی که روایت سکولار از ایران ارائه می‌کنند، از خواسته‌ها و آرزوهای خویش سخن می‌گویند، نه از واقعیّت‌های مستمر و عیانِ جامعۀ ایران. در این جنگ، آشکار شد که جامعۀ ایران، «نسبتِ مؤمنانه» و «ربط باطنی» با انقلاب و نظام دارد و رهبر معظّم انقلاب را، «پدر معنوی» و «سرچشمۀ هویّتیِ» خویش می‌شمارد. در این لحظه‌های دشوار، باطن و عمقِ جامعه، تعلّقات و دلبستگی‌های خود را نشان می‌دهد و جامعۀ ایران نیز نشان داد که در امتداد کج‌روایت‌های روشنفکریِ سکولار قرار ندارد و با هویّت اسلامی و انقلابی‌اش، وداع نکرده است. این حس شرافت و عزّت و هیبتی که اکنون در متن جامعۀ ایران شکل گرفته، حاصل مقاومت جانانه و جوانمردانۀ انقلاب در برابر تهاجم بیگانه است و این فتح باشکوه را باید به حساب عالَم انقلاب و کنشگریِ هوشمندانۀ رهبر حکیم آن نوشت.
دربارۀ «فتوحات و آفات»
نظر ما بر این است که:
در این جنگ، به ‌طرزی اعجاب‌آور، مایه و پایه‌ای گرانسنگ برای بازتولید و ترمیم «سرمایۀ اجتماعی» فراهم شد و شکاف‌های تحمیلی و بیگانه‌ساخته، برچیده شدند و جامعۀ مسلمان ایران، یکدست و همگون گردید. در دفاع مقدّسِ هشت‌ساله نیز چنین وضعی در عمقِ جامعۀ ایران پدید آمد و این جنگ، به یکی از عظیم‌ترین ثروت‌های فرهنگیِ تاریخِ پساانقلاب تبدیل شد. اینک نیز باید چنین برداشتی از جنگ داشت و بضاعت‌ها و ظرفیّت‌های فرهنگی و سیاسیِ متولّد شده در این برهه را برای تثبیت و تحکیمِ «هویّت اسلامی و انقلابی» در جامعۀ ایران به‌کار گرفت. در مقابل، نیروهای دگراندیش و لیبرال می‌کوشند با عرضۀ تفسیرهای سکولار از واقعیّت اجتماعی، جنگ را به‌ نیروی پیشران و محرّک لیبرالیسم در جامعۀ ایران تبدیل کنند و حاکمیّت را به‌سوی «آرمان‌زدایی» و «هویّت‌زدایی» سوق بدهند. این روایت وارونه، یک چالش چنددهه‌ای است و این‌بار نیز از حاشیۀ خوانش متجدّدانه از جنگ برخاسته و می‌خواهد باطن جامعۀ ایران را ببلعد.
به دلیل سازوکارهای ناصواب دولتی در دهۀ نود، اعتماد سیاسی و امید اجتماعی در جامعۀ ایران، رقیق و ضعیف گردید و نشانه‌های این حال‌وهوای اجتماعی نیز در برخی عرصه‌ها ظهور کرد. اما اینک، جامعه به چشم خویش مشاهده کرد که ساختارها و نهادها، در آنجا که در سایۀ «آرمان‌گراییِ انقلابی» به حرکت درآمدند، فتح‌الفتوحِ چشمگیر و شاهکار حیرت‌انگیز آفریدند؛ چنان‌که در ساحت فن‌آوری‌های نظامی، همگان با یک «شگفتانۀ تاریخی» مواجه شدند و انگشت حیرت گزیدند. باید تأمّل کرد که چگونه می‌توان این رهیافت را از «ساحت نظامی» به «ساحت اقتصادی» نیز سوق داد و در این‌جا نیز، طعم کامیابی و سربلندی را به جامعه چشانید. در مقابل، تجدید حیاتِ سیاست‌های اقتصادیِ لیبرالی و عدالت‌گریز و غرب‌‌اندیش، تنِ جامعه را رنجورتر و سرمایۀ اجتماعیِ انقلاب را دچار واگرایی می‌کند. این جنگ، می‌تواند به یک نقطۀ عطف در زمینۀ بازسازی سیاست‌های اقتصادی تبدیل بشود و لیبرالیسم اقتصادی را به حاشیه براند.
ناگفته پیداست که ساختار امنیتی ما، آلوده و پُرحفره شده و نیازمند بازاندیشی جدّی و بنیادین است. باید به بازنگری‌های کلان و پهن‌دامنه رو آورد و رخنه‌ها و منفذها را شناسایی کرد و مرزها و حصارهای امنیتی را بازآفرینی نمود. حجم نفوذ امنیتی در این جنگ، از برخی غفلت‌ها و قصورها حکایت دارد و گویای این حقیقت است که باید تجدیدنظر ساختاری را در دستورکار قرار داد. از این جمله، باید به ولنگاری و سهل‌انگاری و گشاده‌دستی در مقام حکمرانیِ فضای مجازی اشاره کرد که آسیب‌ها و گزندهای فراوان به همراه داشته و ما را درگیر تله‌ها و چاله‌های امنیتی کرده است. نسبتِ اهمال‌کارانه‌ای که ما با فضای مجازیِ غربی برقرار کرده‌ایم، موجبات نفوذ و شبکه‌سازی‌های ضدامنیتی و مهلک را پدید آورده و زین‌پس نیز اگر بخواهیم به این رهاشدگی و سستی ادامه بدهیم، باز هم گرفتار غافلگیری‌ و حضور دشمن در عمق خانه خواهیم شد. 
در زمینۀ «راهکارها و تدبیرها»
موضع ما بدین شرح است که:
تجربۀ اخیر، در کنار تجربه‌های تلخ و خسارت‌بار دهه‌های گذشته نشان داد که مذاکره، هیچ حاصلی ندارد و گرهی از اقتصاد نمی‌گشاید و حتّی جزئی از «تلۀ تهاجم» و «عملیات فریب» است. دیگر نباید به مذاکره، به چشم «راه‌حل» نگریست و بر آن اصرار ورزید. مذاکره با چنین دشمنی، خودفریبی و سرگردانی و میدان‌دادن به او برای پیشروی بیشتر است. در دهه‌های گذشته تاکنون، هیچ‌گاه از مسیر مذاکره، نفع و بهره‌ای نصیب ما نشده؛ جز آن‌که «اقتصادِ شرطی‌شده» و «وعده‌های کاغذی»، جامعۀ ما را دچار تعلیق و سرخوردگی کرد. در تجربۀ اخیر نیز مشاهده کرده‌ایم که در آن سوی میز مذاکره، طرح عملیات جنگی در دستورکار اینان قرار داشت و از مذاکره، به‌عنوان پوشش فریبنده برای آن طرح اصلی و نهان‌شده، استفاده گردید. بنابراین، مذاکره از معنای حقیقی‌اش تهی شده و به تئاتر سیاستِ سلطه تبدیل گردیده است. مذاکره در روایت دولت‌‎های غربی، تسلیم‌شدن طرف مقابل به نفع غرب است، نه یک دادوستد برابر و منطقی. اما اگر طرف مقابل، راه تسلیم و ذلّت را در پیش نگیرد و نخواهد حقوق قطعی و طبیعی‌اش را واگذار کند، هم در ادبیات، زبان به تهدید گشوده می‌‌شود و هم در عمل، جنگ نظامی و موج ترور آغاز می‌شود. براین‌اساس است که اینک، فقط «نظریۀ مقاومت» در تمام ساحات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، کارآمد و گره‌گشا است. حتّی آنان که با مقاومت، سرِ سازگاری نداشتند، اینک دریافته‌اند که این رهیافت، یک ضرورت تاریخی است و با تمدّنی که این‌چنین بی‌پروا و وقیحانه، آتشِ جنگ می‌افزود و ناجوانمردانه، تهاجم نظامی می‌کند، نباید طریق مصالحه و سازش و حل‌مسئله را در پیش گرفت. تنهاوتنها، این «مقاومت» است که بازدارندگی حقیقی می‌آفریند و می‌تواند دشمنِ تمدّنی و هویّتی را دچار استیصال و عقبگرد کند. گفت‌وگو با این گرگ‌های وحشی و عنان‌گسیخته، یا به تسلیم و زانو زدن و حقارت می‌انجامد، یا به نمایان‌شدن خنجرِ زهرآلودی که در زیر میز مذاکره، پنهان کرده‌اند و به‌ناگهان، آن را در تنِ ایران فرو خواهد کرد. کنار نهادن این تجربه‌های گزاف و ملّی، و تکرار خطاها و ناپختگی‌های گذشته، و آغاز کردن از سطر نخست، امنیّت ملّی ما را دچار چالش می‌کند و حاکمیّت و جامعه را به‌شدّت می‌فرساید. پس باید تفکّر مقاومت را گشاینده و پیش‌برنده دانست و به‌عنوان «طرح اصلی و بنیادیِ ایران» برای پیشرفت و مواجهه با دشواری‌ها و تنگناها انگاشت و به مقوله مذاکره بمثابه تاکتیک نگریست و حسب صلاحدید تصمیم‌گیران کلان نظام، و برای خلع سلاح دشمن و گرفتن بهانه از دست او و خنثی کردن ماجراجویی‌هایش بدان تن درداد.
سرمایۀ اجتماعیِ ما، در شرایط ثبات و جوشش به سر می‌برد و این جنگ تحمیلی توانست، «انسجام اجتماعی» را در گستره‌ای وسیع، بازتولید و بازسازی کند. 
جامعه، به‌روشنی دریافت که تمدّن غربی، به جان و بنیان و قوام و دوام ما طمع کرده و اگر بتواند، افسانۀ فروپاشی را محقّق خواهد کرد. ازاین‌رو، آشکارشدن مقاصد و نیّات شوم این دیگریِ بزرگ، جامعه را در درون خویش، هماهنگ و هم‌صف کرد و در برابر تهاجم بیگانه، وحدت بخشید. این همگرایی، حاصل «درخشش قدرتِ نظام جمهوری اسلامی» در مقابل تعدّی و تجاوز نیز بود و انقلاب نشان داد که توان مقاومت دارد و می‌تواند در برابر یک حملۀ غافلگیرانۀ چندوجهی و پیچیده و ترکیبی، واکنش به‌هنگام نشان بدهد و حافظِ شرافت و عزّت و اقتدار ایرانیان باشد. اینک جامعۀ ما پس از جنگ اخیر، آکندۀ از حسِ «سربلندی» و «هیبت» و «عظمت» است و اثری از شکست و حقارت و تسلیم در خود نمی‌بیند. این امکان اجتماعی – که برآمده از «تدبیر هوشمندانۀ رهبر معظّم انقلاب» و «اجتماعی‌شدنِ تفکّر مقاومت» و «تکیه بر فن‌آوری بومی» است – زیربنای بازسازی سرمایۀ اجتماعی در ایران خواهد شد. بدین‌‎جهت، باید عناصرِ مولّد و شکل‌دهنده به آن را – که همگی در عالَم انقلاب اسلامی صورت‌بندی شده‌اند – تداوم بخشید. از این جمله، نظریه‌هایی همچون «ولایت‌فقیه»، «مقاومت»، «استحکامِ ساخت درونی» و «هویّتِ دینیِ ایرانیان» که متعلّق به انگارۀ علوم انسانیِ اسلامی هستند باید هرچه بیشتر به پاره‌ای از گفتمان اجتماعی تبدیل بشوند. نگاه‌های «برون‌گرا» و «مذاکره‌محور» و «التماسی» و «بیگانه‌گُزین»، تجربه شده‌اند و ناکامی و ناتوانی‌شان در عمل، به اثبات رسیده است. ازاین‌رو، باید از آنها عبور کرد و به‌عنوان جایگزین، تقویّت بنیّه و بضاعت داخلیِ ایران را در دستورکار قرار داد. شواهد عینی نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از جامعۀ ایران، به این نتیجۀ راهبردی و تاریخی رسیده است؛ چنان‌که از دهه‌های قبل، رهبر معظّم انقلاب بر آن پای فشردند و آن را مطالبه کردند، اما نیروها و جریان‌های فاقد اعتمادبه‌نفسِ ملّی، به تحقّق آن اهتمام نورزیدند و بیراهۀ مذاکره و تعامل یک‌طرفه با غرب را برگزیدند. این تجربه، باید به اصل‌موضوعۀ ملّی تبدیل بشود و هر زاویه و شکافی در برابر آن، به‌معنی‌ستیزه‌جویی با واقعیّت تجربه‌شده و وحدت ملّی است. قلمرو و جغرافیای انسجام کلّی، چنین مختصاتی دارد و آنان که دچار بیرون‌زدگی‌های تحلیلی و مسئله‌مندی‌های ناهمگون هستند، باید خود را با اقتضائات این وضعِ ملّیِ جدید، هماهنگ سازند و تفرّق و تشتّت پدید نیاورند. همچنان‌که در طول این جنگ، رهبر معظّم انقلاب به واسطۀ انتصابات بی‌درنگ و طرّاحی‌های میدانی، رژیم صهیونی را گرفتار مرداب «بیچارگی» کرد و آمریکا را به برهوت «پشیمانی» افکند و به این واسطه، جامعه بیش از گذشته به منزلت کانونی و حیاتی ایشان پی برد، اینک نیز باید ایشان را – که نیابت آن وجودِ قدسیِ غایب را برعهده ‌دارند – محور و مدار انسجام و اتّحاد اجتماعی انگاشت و به لوازم آن تن درداد.
ذهنیّت جامعۀ ایران، دهه‌هاست که در متن «جنگ شناختی» قرار گرفته و دشمن می‌کوشد با روایت‌سازی‌های خود، جامعۀ را دچار تزلزل و ازخودبیگانگی و زوال معنایی کند. در برابر این موج، هرگز سکوت و محافظه‌کاری روا نیست؛ بلکه باید بیش از همیشه، زبان به «روشنگری اجتماعی» و «تبیین عمومی» گشود و حقایق انقلاب و نظام را بازگفت. خاموشی و انفعال، کمک به جبهۀ فکری و رسانه‌ای دشمن است و موجبات تولّد تردید در بخش‌هایی از جامعه را فراهم خواهد کرد. البته همانند دهه‌های گذشته، تمدنّ غربی دارای یک عقبه و دنبالۀ داخلی نیز هست که سخنان آن را تکرار می‌کند و روایت‌هایش، موبه‌مو، موازی روایت دشمن است. باید در برابر لیبرال‌های ایرانی که در اینجا، پاره‌ای از عملیات جنگیِ دشمن را در لایۀ ذهنی و فکری به انجام می‌رساند، ایستاد و زین‌پس، مجال فتنه‌انگیزی و تردیدافکنی را به آنها نداد. دست‌کم باید از درون، مصونیّت بیابیم و مجال ندهیم که جامعه، دچار تکانه‌های شناختیِ ناشی از کج‌تحلیل‌های اینان بشود. بیانیه‌ای که در این روزها، عدّه‌ای از نیروهای جریان روشنفکریِ سکولار و وابسته به انگارۀ علوم انسانیِ تجدّدی منتشر کرده‌اند، نمونه‌ای از تلاش برای عادی‌سازیِ مذاکره و سازش و تسلیم است که به‌عنوان علم و موضع کارشناسی، به جامعه القا می‌شود. رسانۀ ملّی باید هرچه بیشتر، امکان و مجال را برای واسازیِ کج‌روایت‌های لیبرالی و روشنگری دربارۀ عواقب ناخوشایند آنها فراهم کند. نقادی و ابطالِ رهیافت‌ها و انگاره‌های تجربه‌شدۀ ناکام – که دهه‌ها در سیاستِ رسمی و دولتی در جریان بوده و ریشۀ دشواری‌های امروز هستند – یکی از اولویت‌های اساسی است. این جنگ، باید نقطۀ عطف و لحظۀ چرخش از سیاستِ آزموده‌شدۀ «برون‌اندیش» و «وابسته»، به سیاستِ «درون‌اندیش» و «استقلال‌خواهانه» باشند. ارتباطات و تعاملات بیرونی، هنگامی نافع و مؤثّر خواهند بود که پایه‌ها و زیربناهای ملّی و بومی، استوار و محکم باشند، نه این‌که چشم امید و گشایش به بیرون داشت و امکان‌های بومی و اینجایی را نادیده و ناچیز انگاشت. ما در موقعیّت دگرگونی قرارگرفته‌ایم و می‌توان از ظرفیّت‌های این برهه، برای یک «اجماع ملّی» در امتدادِ گذار بینشی و تحوّل شناختی استفاده کرد. باید چشم‌ها را به تماشای «امکان‌های ایرانی و اسلامی» دوخت و سازوکارهای تحقّق‌یابیِ قابلیّت‌های اینجایی و بومی را کشف کرد. ما در زمانۀ «پیچ تاریخی» و «افول تمدّن غربی» و «شرقی‌شدن قدرتِ جهانی» و «تولّد ایران قوّی» قرار داریم و اینک جامعه، بیش از همیشه، مهیا و خواهان حرکتِ جهشی به سوی آرمان‌های اصیل انقلاب و رقم‌زدن طرح ایرانی-اسلامی برای پیشرفت مستقل و درون‌زا است.
دیگر این‌که امروز، «جبهۀ جهانیِ مقاومت» در سطح فراادیانی و فرامذاهبی و فراسرزمینی تشکیل شده است؛ چنان‌که بسیاری از جوامع و جماعات، بر این باور هستند که باید در برابر رژیم صهیونی و آمریکا ایستاد و آنها را به عقب راند. این وضع تاریخی، همان وعده‌ای است که امام خمینی در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی داد و اینک ما به عیان، تولّد و تحقّق آن را مشاهده می‌کنیم. پارۀ عمدۀ جهانیان، همدل و هم‌درد با فلسطینیانِ غزه‌نشین هستند و توحش و بربریّتِ بی‌مثالِ رژیم صهیونی را برنمی‌تابند و حمایت‌های آمریکا و دولت‌های اروپایی را به‌سختی، ملامت می‌کنند. این جبهۀ تاریخی و جهانی، باید صورت‌بندی فکری و نظری بیابد و در برابر دیگری‌اش که جبهۀ طاغوت و تفرعن و استکبار تجدّدی است، حضور مفهومی و معرفتی را نیز تجربه کند.
اسامی امضاکنندگان بیانیه بدین شرح است:
علی اکبر رشاد، علی مصباح، سیدسجاد ایزدهی، محمد عرب‌صالحی، محمدعلی متفکرآزاد، مسعود اسماعیلی، محمدباقر سعیدی روشن، قاسم ترخان، سیدحسین میرمعزی، مجتبی مصباح، رمضان علی‌تبار، علی فضلی، محمدجواد رودگر، احمدحسین شریفی، مهدی جمشیدی، محمدرضا سنگری، حسین کچویان، مهدی عباس زاده، احسان رحیمی، حسین جلالی، حامی عباسی، مختارعلی رضائی، حسین رمضانی، محمدرضا کرمی، محمد امین علینقی لنگری، علی آقا پیروز، سید علیرضا عالمی، ابوالحسن حقانی، مهدی امیدی نقلبری، سید رضا حسینی، جواد اکبری مطلق، محمد حسین پورامینی، حبیب کارکن بیرق، فروغ شجاع نوری، محمود دهقانی، احمد حیدرپور، مجتبی مختاریان، ایوب زارع‌خفری، محمد سعدی، سید علی حسنی، علی انتظاری، موسی مهدی‌هاشمی، محمد باقر پورامینی، دکتر انسیه نوراحمدی، سید سعید زاهد زاهدانی، مریم سادات قریشی، فاطمه پورحسن درزی، داود حسین‌پور، محمدعلی اسلامی، حامد منتظری مقدم، عباس روزبهانی، سعید مسعودی پور، احمدعلی یوسفی، جواد لطفی، حسین مطیعی، رفیع اله ثرایی، فاطمه پورمسجدیان، باقر ابراهیمی، سید محمد سجاد شمس‌الدین، ابوالفضل حقیقت نیکو، محمد صالح حسنی سعدی، محمدزرقانی، مهدی مهدوی اطهر، سید محمد حسینی، یوسف دانشور نیلو، طاهره ماهروزاده، پرویز تاجیک، علی علمدار، مهدی نادری دانشگاه شیراز، زینب فرهمندزاد، سلمان نعمتی، ابوالفضل ساجدی، عبدالکریم بهجت‌پور، محمد نقیب‌زاده، یوسف قویدل رحیمی، سیده مرضیه علوی، داود پرچمی، عابدین مؤمنی، شمس‌الله مریجی، احمد رزمخواه، دکتر مژگان خوانساری، محمّدخالد نبی‌نیا، ربابه غزالی، سیدعبدالحمید ثابت، سید امین‌اله احمدیانی مقدم، محمدرضا عزیزی، محمد جعفر جامه بزرگی، علی فرحانی، عبدالمحمد کاشیان، محمد منصوری، حسن محمدمیرزائی، محمدرضا ملک ثابت، احمد فعال اصفهانی، رضا ابروش، حمید خدابخشیان، یحیی توکلی، جواد اسحاقیان، علیجان حسنی، دکتر الهام شریعتی، علیرضا اسدی، محمدامین زارعی، فریده باوریان، عبدالرضا سیف، اصغر میرزاپور، مهدی محمدی نسب، نوشین یساول، محمود فتحعلی، جواد عابدینی، مریم رهبر،‌ هادی رزاقی، محمد آبید، امیررضا اشرفی، علیرضا طلابی، مسعود معینی پور، مریم صف آرا، فیروز اصلانی، شهره روشنی، وحید پاشایی، محمد جعفری، رقیه پوران، محمد باقر ملکیان، ولی‌الله نقی پور فر، دکتر مریم احمدی‌نژاد، محمد جعفر جامه بزرگی، محسن اصغری، حسن غفاری‌فر، محمد سعید نجاتی، محمودشیخ الاسلامی، مسعود فیاضی، یدالله سپهری، معصومه زیبایی نژاد، ابوذر تشکری، صالح رجب اکبرزاده، جواد گلستانی فرد، امیرفتحی محمد زهانی اول، قاسم مقدم، یحیی مقصودلو، سعید عبدالملکی، وحید نانواکناری، علی شاکر، کامران شیوندی چلیچه، علیرضا یوسفی راستگو، سید مصطفی میرقاسمی، مهدی سعیدی، سیدکاظم سیدباقری، علی واعظی، احمد حسین فلاحی، لیلا وصالی، سیدمهدی موسوی، محمود احمدی، سید صادق حسنی، جابر داودی، مظفر قنبری، محمود حدادیان، کیومرث جهانگیر، عمار ابوطالبی، محمد حسن فؤادیان، ابراهیم نعیمی، محمد نافعی، اسداله بیات، پیمان صالحی، حسین آقازاده، سید   روح‌الله قرشی، مهدی خیاط زاده، حسین ارجینی، عباس واعظی دهنوی، احمد ابوترابی، حسن محيطي اردكان، محمدحسین فاریاب، محمد باقر خراسانی، مهدی سعادتی، سیدفریدقهستانی، نجف لک‌زایی، صدیقه حاتمی، محمد دادسرشت، سعید باغستانی، احسان سلیمی، عباس نعمتی، محمدرضا امین، مناسادات حسینی پناه، محمود نمازی، مرتضی علویان، محمود رنجبر، فرزانه حکیم‌زاده، محمدعلی پرهیزگار رضائیان، علی امین رستمی، محمد مهدی کریمی نیا، رقیه حسن زاده، ندا حکمت نیا، ابوالقاسم فاتحی، علی همتی عفیف، محسن مؤمنی، سهراب مقدمی شهیدانی، سیدمحسن حسینی، جهاندار امیری، سید منوچهر حسینی، ‌هادی شجاعی، محمد قاسمی، مسعود میرزائی شهرابی، محمد جواد قزه‌خانی، محمد علی لیالی، حسین احمدی، دکتر سید مهدی جوکار یاسوج، سید کریم خوب‌بین خوش‌نظر، داود فاضل فلاورجانی، مهدی عبداللهی، قاسم ابراهیمی پور، مجید طرقی اردکانی، مرتضی خوش‌صحبت، مهدی احمد خان بیگی، یعقوب حسانی، احمد سعیدی، علی رضا پیروزمند، سعید مذبوحی، عبدالوهاب فراتی، دکتر قربانی، محمدعلی محیطی اردکان، حسین شرف‌الدین، داود حق‌خواه، سید مجتبی حسینی فرد، محمدجواد قاسمی اصل، سمیره صی محمدی، محمدحسین فاریاب دانشیار، صادق خزل‌پور،‌ هادی فنایی اشکوری، حجت‌الله فتحی، سید احمد رهنمایی، جلال رضائی نور، حجت بلوچی، محمد جواد توکلی، جبارجمالی، نرگس انصاري، مهدی احمد خان بیگی، علی نقی شکری، سیدمهدی سیدیان،‌ هادی رزاقی، دکتر سید علی قاسم زاده، سیدمحمدعلی موسوی، احمد محمدی پیرو، محمد بيدار، کریم سبحانی، مرتضی صانعی، سید سجاد غلامی الحسینی، محمدرضا جباری، محمد جواد یدالهی‌‌فر، صفدر الهی‌راد، امیر خواص، سلمان سلطانی، محمدحسین رحمانی‌دوست، فرشته نورعلیزاده، یسرا شادمان، محمد صادق کوشکی، اردوان ارژنگ، رضا محمدی کرجی، حسن خیری، کیانوش زرین کاویانی، مصطفی کریمی، زهره کرمی، جمشید حیدری، جواد قلی پور،‌ هادی حسینی، سید عباس ساطوریان، محمد علی اسدی نسب، اسدالله طوسی، رجبعلی اسفندیار، کریم کوخایی زاده، صادق گلستانی، حسین درخشان، احمد طاهری نیا، میثم آقداغی، محسن منطقی، سید رضا نقیب‌السادات، حامی عباسی، سید محمد صادق موسوی نسب، حسن سجادی‌پور، احسان یاوری، مرتضی فرخی، حمزه نظرپور، مهدی خطیبی، علی رضا نوروزی شرف، مسلم سلیمانی‌یان، مهدی کهنوجی،‌ هادی حسین خانی، رؤیا بناکار، حسن یوسفیان، امین امیریان فارسانی، علیرضا جوادزاده، محمدرضا نورمحمدی، مهدی حیدری، عباس قربانی، سیدعلی میرداماد، بهروز بادپا، امید قربانخانی، طاهر علی محمدی، دکتر علی ابوالفضلی، وحید وثوقی راد، علیرضا ابراهیمی، روح‌الله سهرابی، قاسم شبان‌نیاء، حمیدرضا مقصودی، عبدالله فتحی، علی فتحی، علیرضا کرمانی، محمد فولادی وندا، عباس گرائی، سید محمدرضا میریوسفی، اسماعیل چراغی کوتیانی، حسين نقوي، امیر جوان آراسته، نرگس بهرامخانی، فاطمه آیتی.