حکایت آخرین مأموریت سرداران گروه بینام
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
ارتشبد سابق حسن طوفانیان، آجودان مخصوص شاه و مسئول خریدهای تسلیحاتی ارتش در آن زمان، در خاطراتش به نفوذ انقلابیون پیرو حضرت امام خمینی در ارتش شاه و نقش آنها در درگیریهای 21 و 22 بهمن 57 اعتراف کرد.
او در این خاطرات به واقعیتی اشاره نمود که پس از انقلاب با انتشار اسناد و خاطرات شفاهی و مکتوب، روشنتر گردید. از جمله وجود گروهی بینام که در سال 1345 در ارتش و گارد جاویدان شاه، سازمانی مخفی برای مبارزه با رژیم طاغوت، حمایت از مبارزات و آرمانهای حضرت امام و برپایی حکومت اسلامی ایجاد کردند و در آن سالهای اختناق به جذب نیروهای صادق و مسلمان ارتش پرداختند.
برنامه این تشکّل نیروهای مبارز حول محور خط امام، نفوذ در ارگانهای لشکری رژیم شاه بود. اعضای مهم آن: «دکتر حسن آیت» و «سرهنگ موسی نامجوی» بودندکه مبارزانی همچون «یوسف کلاهدوز» هم به آنها پیوستند و بعدا با «حجتالاسلام والمسلمین محمد منتظری» و جمعی از طلاب انقلابی حوزه علمیه قم، ارتباط برقرار کرده و همچنین یک تشکیلات دانشجویی اسلامی با مسئولیت «دکتر حسن عباسپور» را نیز به خود جذب کردند.
این سازمان که اساسنامه و اهداف مشخص داشت، با رعایت اصول مخفی کاری شدید هیچگاه توسط ضد اطلاعات ارتش و یا ساواک شناسایی نشد و تا پیروزی انقلاب همچنان فعال باقی ماند و به عملیات مهمی اقدام ورزید.۱
افسری که نهضت امام را به داخل ارتش آورد
تا قبل از آن، افسران مسلمان و معتقد و مؤمن، در دانشکده افسری از قرآن و نهجالبلاغه میگفتند و میخواندند و مطالبش را مینوشتند و به در و دیوار میزدند. اما استادی در دانشکده افسری به نام «سیدموسی نامجوی» آنها را با دنیای جدیدی آشنا ساخت. دنیای مبارزه مخفی علیه طاغوت و تلاش برای برپایی انقلاب و نظام اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی.
شهید نامجوی از سال 1350 به بعد، با آن که فعالیت سیاسی در ارتش با حضور سرویسهای امنیتی و جاسوسی داخلی و خارجی، بسیار خطرناک به شمار میرفت، بدون ترس و با شجاعت، اعلامیهها و نوارهای حضرت امام را جابهجا میکرد. برخی افسران جوان دیگر در ارتش و نیروهای سه گانه آن، در ارتباط با کلاسهای سروان موسی نامجوی، به عضویت همان تشکیلات مخفی بینام درآمدند که هدف براندازی رژیم شاه و برپایی حکومت اسلامی داشت.
این برای نخستینبار بود که با تلاشی مستمر و با برنامهریزی دقیق و در حالی که خفقان شدیدی بر جامعه حاکم بود، یک سازمان انقلابی اسلامی در پیروی از حضرت امام درون ارتش پا میگرفت.
این تشکیلات مخفی سیاسی/ نظامی موفق شد در ارگانهای حساس نظامی رژیم ستمشاهی که در واقع تحت نظر مستقیم مستشاران آمریکایی قرار داشت، بالاخص در ارتش و گارد جاویدان نفوذ کرده و با ایجاد شاخههای سرّی، به دست آوردن اطلاعات مهم نظامی و انتقال آن به نیروهای انقلابی پیرو امام، تامین سلاح مورد نیاز گروههای مسلح اسلامی، در دست گرفتن برخی پستهای کلیدی نظامی درجهت وارد آوردن ضربه به رژیم در موقع مناسب، در یک دهه پایانی رژیم شاه خدمات ارزندهای به نهضت امام کرده و هستههای ارتش انقلاب را در دل ارتش شاه پیریزی نماید.۲
چهرههای شناختهشده ارتش انقلاب
در جریان همین فعالیتها بود که علی صیاد شیرازی ضمن شناسایی و جذب نیروهای انقلابی مذهبی، با برخی انقلابیون پیرو امام در ارتش آشنا شد و از طریق آنها با همان تشکیلات بینام سیاسی/ نظامی ارتباط گرفت و همراهشان به فعالیتهای اسلامی و انقلابی خویش، سر و شکل سازمانیافتهتری داد.
از طرف دیگر یوسف کلاهدوز نیز در همان دانشکده افسری با تشکیلات یاد شده و علی صیاد شیرازی آشنا شد. همراه یوسف کلاهدوز رفیق اصفهانیاش به نام حسن اقاربپرست که از سالهای دور با او آشنا بود نیز به گروه بینام انقلابیون ارتشی پیرو حضرت امام پیوست.۳ آنها نیز در ارتباط با کلاسهای سروان سید موسی نامجوی، با هدف مبارزه با رژیم ستم شاهی و برپایی حکومت اسلامی به رهبری حضرت امام به عضویت تشکیلات مخفی فوق درآمدند.
این برای نخستینبار بود که بعد از تبعید حضرت امام، عدهای از جوانان مسلمان و پرشور پیرو امام، با تلاشی مستمر و با برنامهریزی دقیق و در حالی که خفقان شدیدی بر جامعه حاکم بود، تشکیلاتی سیاسی/ نظامی را در ارتش به صورت کاملا مخفی سازماندهی نموده و یک سازمان انقلابی اسلامی را تشکیل میدادند.
از توزیع اعلامیه تا از کار انداختن تانکهای گارد شاهنشاهی
شهید کلاهدوز و شهید اقاربپرست، در این تشکیلات وظیفهای دشوار برعهده داشتند که از یک طرف میبایست ظاهر خود را حفظ نموده تا ماموران ضد اطلاعات ارتش شاه به آنان شک نکنند و از طرف دیگر تشکیلات مزبور را در میان پرسنل مومن و معتقد ارتش، توسعه میدادند.۴
در اردیبهشت سال 1348 یوسف کلاهدوز و حسن اقاربپرست به مرکز زرهی شیراز اعزام شدند تا دوره رسته مقدماتی زرهی را طی کنند و نزدیک یک سال بعد، برای دورههای پیشرفتهتر نظامی به خارج از کشور ماموریت یافتند. حسن اقاربپرست به آمریکا رفت و یوسف کلاهدوز عازم انگلستان گردید.
اما در بازگشت، کلاهدوز به ضد اطلاعات ارتش احضار شد. ولی احضار کلاهدوز به ضد اطلاعات، در ارتباط با خود او نبود و به گزارشهای رکن دو از ملاقاتها و سفرهای مشکوک حسن اقاربپرست ارتباط داشت. اقاربپرست در آمریکا با یک فعال حقوق بینالملل ملاقات کرده و تعدادی کتاب هم با خودش به ایران آورده بود.
اما مهمتر آن بود که او در راه بازگشت، به مکه رفته و از آنجا عازم عراق شده و سپس به ایران آمده بود و همین موضوع شک ضد اطلاعات را برانگیخت که اقاربپرست برای چه موضوعی به عراق رفته و چه کتابهایی با خود به ایران آورده بود؟
یوسف کلاهدوز از همه این موضوعات اظهار بیاطلاعی کرد و چه بهانهای بهتر از این که او اصلا در انگلیس بوده و اقاربپرست در آمریکا و کلاهدوز چنان توانست این مطالب را بیان نماید که ضد اطلاعات کوچکترین تردیدی در صحت و درستی آنها نکرد.
این در حالی بود که کلاهدوز در انگلیس با برادر حسن اقاربپرست یعنی مهدی (از هواداران پر و پا قرص امام)، ارتباط داشت و مطلع بود که حسن برای دیدار برادرش به انگلیس آمده و کتاب «ولایت فقیه» امام را از برادرش مهدی گرفته بود. او کتاب را با خودش به ایران آورده و درون در چوبی اتاق پنهان کرده بود. به این صورت که بالای در را شکافته بود و از آن بالا کتابهای ممنوع را بین جداره در میگذاشت. یوسف همه اینها را میدانست.
نقش کلیدی در روزهای سرنوشتساز
شهید کلاهدوز در بازگشت از ماموریت خارج کشور، با عزم جزمتر در خدمت تشکیلات یادشده قرار گرفت و جلسات متعدد قرائت قرآن و آموزش مباحث اسلامی برقرار کرد که از آن طریق، ارتشیان مسلمان را جذب تشکیلات نمود. تکثیر و توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام و طراحی نقشههای مقابله با توطئههای ارتش و گارد شاه علیه انقلابیون مسلمان پیرو امام خمینی از جمله اقدامات آنها در این دوران بود.۵ شهید کلاهدوز از جهت علاقهای که به هنر و از جمله سینما داشت، یک دوربین سوپرهشت هم تهیه کرد و به فیلمبرداری از برخی نقاط و مناطق حساس نظامی پرداخت.۶
اما مهمترین عملیات این سازمان نفوذ در ارتش شاهنشاهی و گارد جاویدان بهعنوان دو سنگر مهم رژیم شاه بود که در لحظات سرنوشتساز بهمن 57 باعث شد برخلاف انتظار ناظرین، ناگهان بدنه ارتش به انقلاب بپیوندد و روند پیروزی نهضت تسریع گردد.
از جمله فعالیتهایی که شخص شهید کلاهدوز در آنها مشارکت داشت، خنثی کردن کودتای 21 بهمن 1357 با از کار انداختن حدود 200 تانک گارد شاهنشاهی بود.
از پیروزی انقلاب تا حادثه تلخ 7 مهرماه 1360
با پیروزی انقلاب، سرهنگ سید موسی نامجوی از مؤسسان سپاه پاسداران و دانشکده افسری امام علی(علیهالسلام) شد و در مسئولیتهایی چون عضو هیئت علمی و فرماندهی دانشکده افسری و وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح مشغول به کار گردید و با شروع جنگ تحمیلی در جبههها حضور پیدا کرد. شهید کلاهدوز نیز به فرمان امام و همراه گروهی از انقلابیون، اقدام به تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نمود. کلاهدوز به عنوان مسئول آموزش و عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نقش بسیار تاثیرگذاری در شکلگیری سپاه داشت و از همین روی به قائممقامی فرماندهی کل آن منصوب شد.
تدوين اساسنامه تشكيلات سپاه از جمله مواردي بود كه شهيد کلاهدوز در آن نقش بسزايي داشت و حتی برای رنگ و فرم لباس و طراحی آرم و نشان سپاه نیز حساسیتها ویژهای به خرج میداد.۷
آخرین مأموریت سرهنگ سید موسی نامجوی و سردار شهید کلاهدوز گزارش عملیات ثامنالائمه و شکست حصر آبادان بود که همراه چند تن دیگر از فرماندهان ارشد نظامی میبایست خدمت حضرت امام ارائه مینمودند.
هواپیما که حامل پیکر32 شهید و27 مجروح عملیات نیز بود ساعت 19:15 دقیقه بدون کوچکترین نقصی و با وضعیت معمول، از روی باند فرودگاه اهواز به پرواز درآمد. اما متاسفانه حدود ساعت ۸ شب، وقتی هواپیما به نزدیک کوههای حسنآباد قم رسید، به طور بسیار مشکوکی هر 4 موتور، همزمان از کار افتاده و خاموش شدند. سیستم برق هواپیما به طور کامل خاموش گردید و تاریکی همه جا را فرا گرفت و تنها چراغهای حرم عبدالعظیم دیده میشدند. بر اثر قطع برق سیستم هیدرولیک هدایت هم از کار افتاد.
هواپیما در منطقه کهریزک به زمین رسید و با ضربه شدید به آن برخورد کرد، کمی روی زمین خاکی پیش رفت. تخته سنگی سینه هواپیما را شکافت و دو تکهاش کرد. بالها شکست، سوخت هواپیما بیرون ریخته و منفجر شد. شعله انفجار به آسمان رفت. فرماندهان، مجروحها، خدمه و پیکر شهداء همه سوختند.۸
____________________________
1. گروه بینام - مرکز اسناد انقلاب اسلامی- چاپ اول- 1395 2. زندگینامه و خاطراتی از شهید اقاربپرست- علیرضا پوربزرگ وافی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- چاپ دوم- 1388 3. همان 4. همان 5. مژههای سوخته - حامد کلاهدوز- مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس- چاپ اول- 1390 6. زندگینامه و خاطراتی از شهید اقاربپرست- علیرضا پوربزرگ وافی- پیشین 7. مژههای سوخته – پیشین- صفحه 105 8. همان