به بهانه سالگرد شهادت حجتالاسلام والمسلمین سید علی اندرزگو
فیلمی که درباره چریک افسانهای تاریخ ایران ساخته نشد
سعید مستغاثی
قهرمانان و اسطورههای تاریخ یک سرزمین از اصیلترین مایههای ریشه و هویت مردم آن آب و خاک به شمار میآیند. قهرمانان و اسطورههایی که برای آزادی و استقلال کشورشان از جان و مال خود گذشتند و یا نقشی مهم در اعتلای علمی و فرهنگی و اجتماعی جامعه خود ایفا کرده و موجب سرافرازی آن در عرصههای بینالمللی و جهانی شدند. تردیدی نیست که پرداختن به این اسطورهها و قهرمانان از اساسیترین محورهای فرهنگ و هنر ملی یک سرزمین به شمار میآید، همچنانکه در طول تاریخ ملل محتلف نیز چنین بوده است.
شاید بتوان یکی از ابعاد سینمای ملی را در به تصویر کشیدن زندگی و فعالیتها و مجاهدتهای این افتخارات مردمی دانست، همچنان که بسیاری از هنرمندان متعهد کشورهای مختلف، قابل تاملترین آثار خویش را درباره اینگونه انسانهای بزرگ میهن خود ساختند.
از همین روست که مشاهده میکنیم، جان فورد، زندگانی «آبراهام لینکلن» را در فیلم «آقای لینکلن جوان» به روی پرده برد و پاتریشیا گازمن شیلیایی دو ماه آخر دولت سالوادور آلنده را در فیلم «نبرد شیلی» به تصویر کشید.
سرگئی آیزنشتاین برای تقویت روحیه ملی جامعه خود در آستانه جنگ دوم جهانی، رشادتها و دلاوریهای «الکساندر نوسکی» را جلوی دوربین برد و کوروساوا، ساموراییها یعنی اسطورههای تاریخ مردمی ژاپن را محور اصلی بسیاری از فیلمهایش قرار داد.
در سینمای اخیرتر نیز اسپایک لی برای «مالکوم ایکس» فیلم ساخت، الیور استون، برای غمخواری با شخصیت محبوبش، از زبان جیمگریسن نیواورلئانی، فیلم «جیافکی» را کارگردانی کرد و والتر سالس برزیلی، چگونگی شکلگیری شخصیت انقلابی ارنستو چه گوارا را در فیلم «خاطرات موتورسیکلت» به نگاه مخاطبش نشاند. این دسته از آثار سایر مفاخر ملی که در زمینههای گوناگون علمی، فرهنگی و اجتماعی برای تاریخ سرزمین خویش، افتخار و آبرو کسب کردهاند را نیز در کادر دوربین قرار داده است. از همین روست که برجستهترین سینماگران تاریخ صد و اندی ساله هنر هفتم به زندگی بزرگانی همچون: لویی پاستور و تامس آلوا ادیسن و ون گوک و ولفگانگ آمادئوس موتزارت و لئون تولستوی و... پرداختهاند.
الگوهایی برای سینمای ملی
قطعا این آثار، نمونههایی از سینمای ملی سرزمین آن فیلمسازان محسوب شده و میشود. نمونههایی که هویت ملی و ریشههای تاریخی یک ملت را به رخ میکشد و میتواند از ورای همه معضلات و تضادهای تاریخی / اجتماعی، راهکارهای عملی برای الگوسازی نسلهای بعدی را ارائه نماید. اگرچه در سالهای پیش از انقلاب، تقریبا چنین نگاهی در سینمای ایران وجود نداشت و در مواردی اندک که سعی شد به برخی قهرمانان ملی پرداخته شود، دستگاه سانسور رژیم شاه (که اساسا نگاه ملی و غیر وابسته را برنمیتابید) آن را مانع گردید؛ مانند فیلم «ستارخان» مرحوم علی حاتمی که پس از یک هفته از اکران سینماها برداشته شد.
ولی خوشبختانه در سینمای پس از انقلاب اسلامی، نوعی نگرش ملی به چشم آمد که سعی داشت به وقایع و حوادث و شخصیتهای انقلابی، سیاسی و علمی/هنری تاریخ ایران پرداخته و آنها را بر نوار سلولویید ثبت نماید. از جمله این تلاشها میتوان به دو فیلم پرهزینه امیر قویدل درمورد میرزا کوچک خان جنگلی اشاره کرد که با عناوین «سردار جنگل» و «میرزا کوچک خان» به ترتیب در سالهای 1363 و 1364 به اکران عمومی درآمد یا مرحوم علی حاتمی در فیلم «کمالالملک» به یکی از مفاخر تاریخ معاصر هنر ایران زمین پرداخت.
اما متاسفانه چنین تلاشهایی لااقل در عرصه سینمای ایران چندان تداوم نیافت و به دلائل مختلف ابتر ماند. (اگرچه در تولید تلویزیونی، اینگونه آثار مجال بیشتری برای عرضه یافتند و از این لحاظ کارنامه سیمای جمهوری اسلامی قابل دفاعتر به نظر میرسد.)
این در حالی است که شاید کمتر سرزمینی مانند ایران یافت میشود که چنین تاریخی (چه در عهد باستان و تاریخ میانه و چه در دوران معاصر) پربار و مشحون از اسطورهها و قهرمانان و افتخارات ملی در عرصههای مختلف انقلاب و سیاست و علم و هنر و...داشته باشد که بسیاری از آنان را دیگر ملل همسایه یا غیر مجاور، مدعی شدهاند!! و برایشان مراسم و سالگرد و جشن میگیرند و دربارهشان فیلم میسازند و کتاب مینویسند و به سایر گونههای هنری دیگر، دست مییازند ولی متاسفانه خود ما، غافل و جاهل ماندهایم.
سینمای ایران؛ غافل از الگوهای ملی
حدود 40 سال است که علیرغم تمامی ادعاها و سر و صدا در مورد جهان اسلام و در پشت سرداشتن انقلابی عظیم با نام اسلام، تنها یک بار به زندگی فخر عالم بشریت که اصلیترین الگوی ایمانی و ملی ما ایرانیان است یعنی پیامبر عظیمالشأن اسلام(صل الله علیه و آله) نزدیک شدیم تا فقط دل به فیلم مرحوم مصطفی عقاد خوش نکنیم.
در حالی که برخی در آن سوی آبها برای منجیان دروغین آخرالزمانی خویش به کوس و کرنا زدهاند و با صدها کانال تلویزیونی و ماهوارهای و دهها فیلم تولیدی و تاسیس کمپانیهای ویژه بر طبل خود میکوبند، ما مدعیان انتظار تنها منجی موعود راستین آخرالزمان یعنی حضرت ولی عصر(عج)، در سینمایمان حتی کوچکترین سخنی برای شناساندن این منجی راستین بشریت برزبان تصویر نراندهایم.
از این اسطورههای بیبدیل تاریخ بشریت که بگذریم، به شخصیتهایی مانند مولوی و خیام و ابوعلی سینا و... میرسیم که از هر گوشهای مدعیشان میشوند و کسانی درمورد زندگی و دورانشان فیلم میسازند که کمتر با آنان مربوطه میشوند و حتی از هموطنی آنها نیز هزاران فرسنگ دورند، ولی در سینمای ایران، دست روی دست گذاردهاند و دلمان خوش است که با فیلمهای بیخاصیت گیشهها را فتح کردهایم!!!
اما در شهریور امسال به چهل و چهارمین سالگرد شهادت یکی از اسطورههای تاریخ معاصر انقلاب و مبارزه در سرزمین ماست. شهید سیدعلی اندرزگو، چریک مبارزی که بیش از 14 سال مخوفترین دستگاه امنیتی تاریخ این کشور یعنی ساواک را با تمام ماموران ورزیده و آموزشدیدهاش به دنبال خویش کشید و در آخر بدون آنکه کوچکترین اطلاعاتی در مورد شبکههای گسترده مبارزاتیاش به آنها بدهد، با یک اقدام متهورانه و حیرتانگیز، در اثر اصابت 20 گلوله مزدوران ساواک(براساس گزارش پزشکی قانونی) به شهادت رسید.
حتی دشمنانش او را «کیس سرفراز» نامیدند
در حالی که در فرهنگ مبارزات مسلحانه و چریکی، عمر یک چریک در مبارزه با رژیمهای دستنشانده، حداکثر چند ماه پیشبینی میشد، اما سید علیاندرزگو، 14 سال در سختترین شرایط اختناق و تورهای پلیسی شاه که توسط کارشناسان آمریکایی و اسرائیلی هدایت میشد، خود را حفظ نمود، در حالی که کانال ورود اسلحه و مهمات از لبنان و سوریه و همچنین آموزش نظامی برای گروههای مبارز داخلی بود، سازماندهی مبارزان هوادار امام خمینی(رحمتالله علیه) را برعهده داشت و بنا به دستور رهبر انقلاب، به طور کاملا مخفیانه بنیه نظامی نهضت را تقویت میکرد، بسیاری از گروههای مسلح اسلامی را برای شرایط قیام مردمی آماده ساخت و همچنین گروههای مبارز همافران را در نیروی هوایی طاغوت سازماندهی نمود که در نهایت برای جنگ مسلحانه روزهای 20 تا 22 بهمن 1357 علیه گارد شاهنشاهی، مثمر ثمر افتادند.
شاید از همین رو بود که ساواک در گزارشهای خود، از سید علی اندرزگو با نام رمز «کیس سرفراز» یاد میکرد. چراکه بارها و بارها، پس از روزها و ماهها ردگیری و شنود و تعقیب و مراقبت، هنگامی که به یکی از پایگاههای داخلی وی دست پیدا مینمود، پس از حمله، ردی از وی نمییافت.
بارها و بارها، انبارهای وسیع اسلحه از اندرزگو یافت ولی اثری از خود وی نیافت. بارها و بارها دوستان و یاران و حتی همسر و خویشانش را به دام انداخت ولی قادر به شکار او نشد. تا اینکه در اواسط ماه رمضان انقلاب (2شهریور سال 1357)، درحالی که تنها کمتر از 6 ماه به پیروزی نهضت مردم باقی مانده بود، وی را در حال انجام یکی از قرارهایش ردیابی و محاصره کرد. اما درحالی که انتظار داشت اطلاعات فراوانی از وی کسب خواهد کند و اطمینان داشت، اندرزگو برخلاف بسیاری از اعضای گروههای چریکی مارکسیستی و شبه مارکسیستی، اقدام به خودکشی با سیانور نخواهد کرد اما علاوهبر اینکه اندرزگو همه اطلاعات و ارتباطات مکتوبش بر روی کاغذ که در جیبهایش موجود بودند را خورد و بلعید، سپس حرکاتی انجام داد و طوری وانمود کرد که مسلح است و میخواهد به نیروهای محاصرهکنندهاش شلیک کند تا در اینجا ماموران ساواک برخلاف دستور (که بایستی اندرزگو زنده دستگیر شود)، ناگزیر وی را به رگبار گلوله بستند.
هنوز به دام افتادن اندرزگو در آن غروب 19 رمضان 1357، سؤال پژوهشگران و کارشناسان تاریخ و محققین را به همراه دارد: اندرزگویی که 14 سال، کوچکترین مسائل امنیتی را رعایت میکرد تا آنجا که زبدهترین متخصصان ساواک را حیرتزده کرده بود، چگونه در آن بعدازظهر تابستانی، پیش پا افتادهترین نکات مخفیکاری را در تماس تلفنی با یکی از دوستانش (که احتمالا از کنترل و شنود تلفن وی مطلع بود) در نظر نگرفت و به آن سادگی در تور پلیس امنیتی افتاد؟
زندگی و دوران فعالیت شهید سید علی اندرزگو، سرشار از شگفتیها و گفتنیهای ناگفته و نقاط پرکشش و دراماتیک است که میتواند علاوهبرجذابیتهای مختلف، بخشی از تاریخ مبارزات یک ملت را برای نسل امروز و فردا به نمایش گذارد.
خوشبختانه در همان اوایل انقلاب، علیرغم تمامی مسامحهها و کملطفی دستگاههای فرهنگی و هنری، برای ساخت فیلمی درباره سید علی اندرزگو تلاشهایی به عمل آمد.
اسناد تولید فیلمی که ساخته نشد!
اولین اقدامات در این جهت توسط مسعود کیمیایی صورت گرفت. اگرچه تاکنون خود کیمیایی دراین مورد سخنی نگفته، اما اسناد منتشره توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در کتاب «حماسه شهید اندرزگو» به خوبی گویای واقعیت یاد شده است. به برخی از این اسناد توجه نمایید:
**
«تاریخ 3/4/1361
دفتر وزیر
برادر ارجمند سرکار سرهنگ حجازی
ریاست محترم شهربانی کل کشور
احتراما نظر به اینکه آقای مسعود کیمیایی اقدام به تهیه فیلم سینمایی از زندگی شهید سید علیاندرزگو نمودهاند، خواهشمند است دستور فرمایید واحدهایی از شهربانی که اطلاعات مورد نیاز مشارالیه را در اختیار دارند، به نامبرده همکاری لازم معمول دارند.
عبدالمجید معادیخواه
از طرف وزیر ارشاد اسلامی (امضا)
**
بسمه تعالی
دایره 7:
سوابق شهید اندرزگو بررسی و بارعایت حفاظت اسناد پیرامون بهرهبرداری از اسناد، فقط در حد احتیاج فیلمساز با آقای مسعود کیمیایی همکاری فرمایید.
حمید فضلی(امضا)
**
وزارت کشور
شهربانی کل کشور
تاریخ:23/4/1361
به ریاست اداره اطلاعات
درباره تهیه فیلم پیرو نامه شماره 28/02-1424(17/4/1361) سیاسی ایدئولوژیک ستاد مشترک
در نظر است جهت تهیه فیلمی از زندگی شهید علی اندرزگو به وسیله آقای کیمیایی، وزارت ارشاد اسلامی خواستار واگذاری اطلاعات مورد نیاز و همکاری در این زمینه میباشد. خواهشمند است اگر اطلاعاتی در سالهای گذشته در این زمینه آن اداره دارد، به این اداره ارسال دارید.
قائممقام اداره سیاسی ایدئولوژیک شاجا
سید محمدعلی شهیدی (امضا)
**
وزارت کشور
شهربانی کل کشور
از: اداره اطلاعات (07)
به: ریاست محترم اداره سیاسی ایدئولوژیک شاجا
درباره تهیه فیلم از زندگی شهید علی اندرزگو
خواهشمند است دستور فرمایید یک نفر نماینده مورد اعتماد را جهت مطالعه و بهرهبرداری از سوابق مربوطه به این اداره معرفی نمایند. ضمنا آقای مسعود کیمیایی نیز میتواند شخصا به این اداره مراجعه نماید.
جانشین رئیس اداره اطلاعات
حمید افضلی
28/4/1361
امضا
اقدامکننده- رئیسدایره 7 – سرگرد عباس مفخم (امضا)
(مهر محرمانه)
اما یک فیلم سینمایی ساخته شد
از سرنوشت فیلم مسعود کیمیایی اطلاعاتی در دست نداریم (اگرچه مشخص است امور اداری و نامهنگاریهای مربوطه برای دستیابی فیلمساز به اسناد مورد نظر کمتر از یکماه وقت برده است!) ولی اطمینان داریم که ایشان فیلمی درباره سیدعلی اندرزگو نساخته است. اما 4 سال بعد علیاصغر شادروان فیلمی را با عنوان «تیرباران» و پیرامون زندگی شهید اندرزگو بر پرده سینماها برد که در آن مجید مجیدی(فیلمساز معروف امروزی) در نقش سید علی اندرزگو ایفای نقش کرد.
فیلم «تیرباران» اگرچه به گوشههایی از زندگی و مخفیکاریهای اندرزگو پرداخت ولی به دلیل نگاه حادثهپردازانه و سبک هالیوودیاش، از پرداختی درونگرا و قابل تامل در مورد شخصیتی همچون اندرزگو با آن همه عمق و وسعت، عاجز ماند و کاراکتر اندرزگو از حد و قواره آرتیستهای فیلمهای غربی فراتر نرفت. اگرچه به دلیل منحصر به فرد بودن فیلم مذکور، هنوز بایستی ممنون و سپاسگزار آقای شادروان باشیم که همت کرد و فیلمی درباره شهید اندرزگو ساخت. اما نمیدانیم که ایشان تا چه حد از تحقیقات آقای کیمیایی استفاده کرده و یا خود مسعود کیمیایی آن تحقیقات نافرجامش را در اختیار شادروان گذارده یا خیر! به هرحال احتمالا کیمیایی قادر بود که فیلم قابل تامل تری درباره زندگی شهیداندرزگو بسازد.
... و یک فیلم مستند
اما پانزده سال پیش و در سال 1386، خبرهایی به گوش رسید که گویا قصد بر این است، با امکانات و تحقیقات کافی، پروژهای سینمایی درباره زندگی شهید سید علی اندرزگو کلید بخورد که چندماه پس از آن به کارگردانی علیمحمد قاسمی، این کار آغاز شد و سرانجام و پس از سالها، فیلمی با نام و یاد شهید اندرزگو جلوی دوربین رفت.
با توجه به اسناد و مدارک موجود از دوران زندگی سید علی اندرزگو انتظار میرفت که فیلمی محکم و قوی به لحاظ استنادی و جذاب از جهت دراماتیک خلق شود. اما چنین اتفاقی نیفتاد و به دلیل عدم حمایت از پروژه، کار متوقف شد.
قاسمی برای پیشبرد پروژه از سرمایههای شخصیاش استفاده کرد و برخی از اثاث منزلش را هم فروخت اما افاقه نکرد و بالاخره به یک مستند هفتاد و پنج دقیقهای به نام «گزارش شنبه» رضایت داده شد که در سال 1392 به پایان رسید و تنها فیلمی است که تقریبا با ساختاری مستند و براساس اسناد و مدارک افشا نشده درباره زندگی و دوران شهید سید علی اندرزگو تا لحظه شهادتش موجود است.
با توجه به اسناد و مدارک موجود از دوران زندگی سید علی اندرزگو از جمله کتابی قطور از اسناد ساواک درباره شهید که توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات انتشار یافته و شامل کلیه بازجوییها از دوستان و نزدیکان اندرزگو و همچنین گزارشهای مختلف ساواک در طول حدود 15 سال تعقیب وگریز با وی است، همچنین مجموعه مصاحبههایی که با دوستان و همرزمان سید علی اندرزگو توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مجله شاهد یاران به عمل آمده و در کتابهای آن مرکز و ویژهنامه مجله یاد شده درج گردیده، انتظار است فیلمسازان دغدغهمند همت کرده و درباره این اسطوره تاریخ ایران، روایتهای تصویری و جذاب بر پرده سینما و صفحه تلویزیون ببرند.