جایگاه عواطف و احساسات در صـبر جمیـل
فرشته محیطی
هرگاه مصیبتی سخت و جانکاه بر انسان وارد میشود، باید بر آن «صبر» کند و جزع و فزع نکند؛ اما چرا حضرت یعقوب(ع) در فراق مصیبت یوسف(ع)، گریان شد و نور چشمانش را از دست داد و نابینا شد؛ یا چرا پیامبر(ص) در مرگ فرزندش ابراهیمگریان گشت؛ و حضرت فاطمه زهرا(س) چنان گریان بود که اهل مدینه ایشان را مجبور کردند تا شهر را ترک کرده و به وادی احد و مزار حمزه سید الشهداء(ع) برود و در بیرون شهر عزاداری و ناله و شیون وگریه و زاری کند؛ و همچنین حضرت زینب(ع) نیز در سوگ سیدالشهداء حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) نیز چنین بود؟ آیا میان صبر با ابراز احساسات و عواطف انسانی چوناشک و آه و گریه و شیون در مصیبتی تضاد است؟ یا آنکه صبر میتواند با این امور نیز معنا و مفهوم داشته و هیچ تضاد و منافاتی نداشته باشد؟ نویسنده با مراجعه به آموزههای دینی به این پرسش پاسخ داده است.
***
فطری بودن احساسات و عواطف انسانی
نفس انسانی در مرتبه قلب بر اساس فطرت الهی، دارای ویژگی ادراکی و گرایشی است و هر دو ساحت اندیشه و انگیزه را دربر میگیرد. از همین رو انسان همان گونه که حق و باطل و مصادیق آنها را میشناسد، همچنین به حق گرایش و از باطلگریزش دارد. قلب انسانی همانگونه که به تفقه و تعقل و تذکر میپردازد، همچنین واکنشهای احساسی و عاطفی از قبیل ترس و عشق و دوستی و دشمنی و مانند آنها را بروز میدهد. در حقیقت فطرت انسانی چنین اقتضایی دارد و کسی که اینگونه نباشد کسی است که فطرت خویش را تغییر داده، دفن کرده یا مهر نموده است؛ یعنی همانگونه که انسان با گناه و خروج از هدایت فطری الهی و اصول اخلاق عقلی فطری، توانایی تفقه و تعقل را از دست میدهد و به درجه حیوانیت یا پستتر از آن سقوط میکند، همچنین با چنین رفتاری، توانایی گرایشی و احساسی و عاطفی خود را از دست میدهد و به تعبیر قرآن، گرفتار قساوت قلب میشود تا جایی که از سنگ آب برآید، ولی از دل سنگ قسی برنیاید.
(بقره، آیه 74؛ حدید، آیه 16)
بنابراین، از نظر قرآن، نفس معتدل که تغییر نیافته و دفن نشده، همانگونه که در شناخت و ادراک خطا نمیکند و اهل تفقه و تعقل است، در ساحت گرایشی هم احساسات و عواطف پاکی از خود بروز میدهد که شامل خشوع و خشیت در برابر خدا و محبت و احسان و نیکی به دیگران است.(زمر، آیات 22 و 23)
پیامبر اکرم(ص) که در خلق عظیم خویش در حد کمال است(قلم، آیه 4)، چنان بر اساس فطرت، اهل احساسات و عواطف پاک است که همگان به او گرایش دارند و نرمخویی و لطافت طبع و ابراز احساسات و عواطف ایشان به گونهای قوی است که همه را به دور خویش جلب و جذب میکند.(آل عمران، آیه 159)
قلب سالم و به دور از بیماری روانی و شناختی و گرایشی، به طور فطری گرایش به تقوای الهی و اجتناب از فجور دارد.(شمس، آیات 7 و 8) این بدان معناست که به زیباییها و حقایقی همچون صداقت، عدالت و امانت و عشق و محبت گرایش دارد و از زشتیها و امور باطل چون ظلم و دروغ و خیانت و بغض و کراهت گریزان است.
اوج کمال سلامت قلب را میتوان در پیامبران بهویژه پیامبر اکرم (ص) یافت که برای رهایی انسان از شقاوت ابدی و دوزخ، خود را به رنج میافکند و بدترین دشنامها و اذیتها را برای هدایت آنان تحمل میکند.(کهف، آیه 6؛ شعراء، آیه 3)
بنابراین، عواطف و احساسات پاک نسبت به دیگران از جمله کارکردهای فطری نفس انسانی در مرتبه قلب است و اگر چنین نباشد باید در سلامت قلب شک کرد و آن را تغییر یافته و بیمار دانست؛ چنانکه افراد قسیالقلب اینگونه هستند و هیچگونه احساسات وعواطف پاکی را از خود بروز نمیدهند.
صبر جمیل در مصیبت
از نظر آموزههای قرآن، یکی از سنتهای الهی سنت ابتلاء و آزمون است که در قالب مصیبتهای خیر و شر به انسان میرسد.(انبیاء، آیه 35؛ عنکبوت، آیات 2 و 3)
بر اساس آموزههای قرآن، بیشترین و سختترین ابتلائات و فتنههای الهی آنهایی است که در قالب مصبیتهای شر به انسان میرسد. از این رو انسان گرفتار شداید و مصیبتهایی چون مرگ خویشان و دوستان و مانند آنها میشود که بسیار سخت و جانکاه است. به این معنا که بر اساس سنت الهی و مشیتی که خدا قبل از خلقت طراحی و پس از خلقت اجرایی میکند، بسیاری از داشتههای انسانی از او گرفته میشود.(بقره، آیه 155؛ حدید، آیه 22)
خدا در قرآن به این نکته توجه میدهد که انسان «ملک طلق» خدا است و خدا به عنوان خالق و مالک در مقام پروردگاری، بر آن است تا با کارهایی انسان را به کمال بایسته و شایستهاش برساند.
بنابراین، با نعمت و نقمت، او را میآزماید. پس نباید گمان کرد که اگر خدا به کسی مال و ثروتی میدهد او را تکریم کرده یا اگر مالی را میگیرد و فقر را برایش رقم میزند به او اهانت کرده، بلکه همگی اینها در چارچوب مشیت حکیمانه و سنت ابتلاء و امتحان انجام میگیرد.(حدید، آیات 22 و 23؛ فجر، آیات 15 تا 22)
خدا به مردم هشدار میدهد که هنگام مصیبت بهترین واکنش آن است که خود را ملک خدا دانسته و بر هر مصیبتی صبر کنند تا اینگونه از مصیبت عبور کرده و پاداش آن را دریافت کنند.(بقره، آیات 155 تا 157)
بخشی از آموزههای قرآن به چگونگی صبر و آثار و برکات آن اشاره دارد؛ زیرا با صبر است که پیامبران به مقامات عالی رسیده و تعدادی از آنها هم به مقام اولوالعزم دسته یافتهاند.(احقاف، آیه 35)
چیستی صبر جمیل
مرتبهای بالاتر از صبر، صبر جمیل است. اگر انسان در مشکلات و مصائب، خویشتنداری را از دست ندهد، یعنی سخنی و حرکتی برخلاف رضای خدا نگوید و نکند و پیمانه صبرش لبریز نشود و سفره مشکلات و سختیها را پیش این و آن باز نکند، به صبر جمیل دست یافته است.
صبر جمیل؛ بردباری، پذیرش و شکیبایی در برابر حوادث سخت و آزمایشهای سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمی است.
صبر جمیل صبری است که در آن پیمانه صبر لبریز نشود و انسان در برابر مصیبتها سخنی که نشاندهنده کفر، ناسپاسی و بیتابی و نارضایتی از مقدرات الهی باشد، بر زبان جاری نکند و تسلیم رضای خداوند شود.
صبر جمیل استقامتی است که برای خدا صورت گیرد و تداوم داشته باشد؛ یاس و ناامیدی به آن راه نیابد و توام با بیتابی، شکوه و آه و ناله نگردد.
بندهای که صبر جمیل پیشه کرده در مصیبت و بلا خدا را متهم به ظلم نمیکند بلکه در حالی به سر میبرد که باور دارد از خدا جز خیر به او نمیرسد. کسی که صبر جمیل دارد ممکن است از مردم به خدا شکوه کند و با خدا درد دل کند و از خدا یاری بخواهد همانگونه که حضرت یعقوب(ع) با خدا راز و نیاز میکرد؛ اما هرگز نه از خدا شکایت دارد و نه خود را پیش خلق خوار میکند. میداند که همه چیز و هر گشایشی در دست خداست و دیگران بدون خواست خدا نمیتوانند کاری برای او بکنند.
قلب مردان خدا کانون عواطف است، لذا جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشکهایشان همچون سیلاب جارى شود؛ چنانکه پیامبر اسلام(ص) نیز بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک مىریخت، مهم آن است که کنترل خویشتن را از دست ندهند و سخن و حرکتى برخلاف رضاى خدا نگویند و نکنند و این معنای«صبر جمیل» است.
کسی که صبر جمیل را پیشه میکند و جزع و فزع ندارد، به مقام صابرین میرسد که از مقامات عالی عرفان انسانی است. بر اساس گزارشهای قرآنی، حضرت یعقوب(ع) از جمله پیامبرانی است که در مصیبت فراق یوسف(ع) صبر جمیل پیشه کرد و خدا این صبر او را ستود. (یوسف، آیات 18 و 83)
صبر جمیل حضرت یعقوب(ع) بر این امر استوار بود که خدای مالک هستی و ربالعالمین نسبت به همه چیزی هستی علم حضوری و شهودی دارد و هر کاری را که انجام میدهد بر اساس حکمت و هدفی است که برای مخلوق در نظر گرفته است.
(یوسف، آیه 83) از این رو ایشان با توجه به این حقایق، صبر جمیل را در پیش میگیرد و از خدا تنها در امر خویش استعانت میجوید تا او را از این آزمون و ابتلاء سربلند بیرون آورد. (یوسف، آیه 18)
بر اساس گزارشهای قرآنی، بسیاری از پیامبران در مصیبتهایی که ناشی از بیماری یا به سبب اذیت و آزار کافران و حتی پیروان خود بود، صبر پیشه کردند تا به سلامت از آن مصیبت بگذرند. این امری است که در پیامبران اولوالعزم به سبب مسئولیت سنگین آنان بارها تکرار شده است؛ زیرا اگر صبر پیشه نمیکردند با نفرین خویش همگی را نابود میکردند و احدی را بر روی زمین بهجا نمیگذاشتند، اما آنان صبر پیشه کردند تا بتوانند آنان را نجات بخشند.(احقاف، آیه 35) بر اساس گزارشهای قرآنی حضرت نوح(ع) نزدیک به 950 سال تنها برای تبلیغ دین صبر کرد و نفرین نکرد، مگر زمانی که دیگر به این قطع و یقین رسید که آنان جز کافر و فاجر به دنیا نمیآورند و کودکان آنان نیز دیگر غیر قابل هدایت هستند. (نوح، آیات 25 تا 27)
خدا بهصراحت به پیامبر(ص) فرمان میدهد تا علیه کافران و دشمنان نفرین نکند و با صبر جمیل اجازه دهد تا سنت الهی پیش برود و حجت بر همگان تمام شود.(معارج، آیات 5 و 6) بنابراین نباید در برابر گفتار و رفتار مشرکان عنان صبر از دست دهد و نفرین کند، بلکه با صبر و شیوهای پسندیده از اذیت آنان خود را در امان نگه دارد.(مزمل، آیه 10)
گذشت و ایجاد صفحه روشن و سپید برای افراد که نوعی گذشت و عفو کریمانه همراه با ایثارگری و خودگذشتگی زیبا است، خود مصداقی دیگر از صبر جمیل پیامبر(ص) است که خدا در قرآن بدان فرمان داده و آن حضرت(ص) بدان عمل کرده است.(حجر، آیه 85)
ابزار احساسات با صبر جمیل
انسان بر اساس فطرت سالم خویش احساسات و عواطف انسانی خود را بروز و ظهور میکند. وقتی اصل دین و دینداری چیزی جز حب و بغض و محبت و کراهت نیست که جزو احساسات و عواطف پاک انسانی است، به طریق اولی باید گفت که انسان چیزی جز همین عواطف و احساسات انسانی پاک نیست. پس اگر کسی عواطف و احساسات پاک انسانی نداشته باشد، از انسانیت خارج شده و به درجه حیوانیت و پستتر از آن سقوط کرده است.(بقره، آیه 74)
از نظر آموزههای قرآن، صبر با ابراز و اظهار احساسات و عواطف پاک هرگز در تضاد نیست، بلکه خود بخشی از حقیقت صبر است؛ زیرا انسان صابر حقیقی، در برابر خدا خشیت داشته و اهل تضرع و انابه و گریستن و مانند آنها است.(انعام، آیات 43 و 44؛ حدید، آیه 16؛ حشر، آیه 21)
بنابراین، اگر کسی در زندگی خویش دچار مصیبت شد و ضمن صبر جمیل، به گریستن پرداخت و ناله و شیون کرد، این رفتار هرگز به معنای آن نیست که انسانی صابر نیست؛ بلکه ابراز و اظهار عواطف انسانی پاک عین صبوری است. از همین رو با آنکه خدا دو بار از صبر جمیل حضرت یعقوب(ع) به نیکی یاد میکند، اما او در عین حال در فقدان فرزند خویش گریه میکند تا جایی که چشمانش به سبب گریه نابینا میشود.(یوسف، آیه 84)
این ابراز و اظهار احساسات و عواطف انسانی در حضرت یعقوب(ع) تا آنجا بود که دیگران میگفتند که این امر او را به هلاکت میاندازد یا بهشدت ناتوان و زمینگیر میکند.(یوسف، آیه 85)
با آنکه حضرت یعقوب اهل صبر جمیل بود و خشم خود را بهخاطر رفتار پسرانش فرو میخورد، اما با این حال احساسات و عواطف پاک انسانی خود را نسبت به فرزند بروز میداد و این امر موجب کوری او شد.(یوسف، آیه 84)
البته این امر اختصاص به آن حضرت نداشت بلکه بر اساس گزارشهای معتبر و صحیح، پیامبر(ص) و معصومان(ع) نیز عواطف و احساسات خویش را بروز میدادند تا جایی که برنامه روضهخوانی برای حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) در خانههای معصومان همراه با اشک و آه و ناله و شیون برقرار بود و آن حضرات(ع) نه تنها خود میگریستند، بلکه دیگران را بدان تشویق و ترغیب میکردند وگریستن برای امام حسین(ع) را عامل نجات و رهایی از دوزخ میشمردند.
امامان معصوم(ع) نه تنها خود برای امام حسین(ع) میگریستند، بلکه دیگران را نیز ترغیب میکردند. ریان بن شبیب میگوید: روز اول ماه محرم به محضر امام رضا(ع) رسیدم. حضرت (در خلال حدیث مفصلی) فرمود: ای پسر شبیب، محرم، ماهی است که در عهد جاهلیت [هم]، آن را محترم میشمردند و ظلم و جنگ در آن را حرام میدانستند؛ اما این امت، نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را. در این ماه فرزندان پیامبر را کشتند و زنان او را اسیر کردند و اثاث او را غارت نمودند.
خداوند هرگز این جرم آنها را نبخشد. ای پسر شبیب؛ بر حسین(ع) گریه کن که او را مثل گوسفند سر بریدند و هجده نفر از مردان خاندانش با او کشته شدند که در روی زمین مانند ندارند و آسمانهای هفتگانه و زمینها در قتل او گریستند.... ای پسر شبیب؛ اگر بر حسین(ع) گریه کنی چندان که اشک تو بر گونههایت روان شود، خداوند هر گناهی که کرده باشی، کوچک یا بزرگ، اندک یا بسیار، میآمرزد... ای پسر شبیب؛ اگر دوست داری در درجات بالای بهشت با ما باشی، به سبب حزن ما محزون و برای شادمانی ما شاد باش. (شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۲۷، ص۱۹۲، ح۵)
از انس بن مالک روایت است: پیامبر(ص) دست عبد الرحمن بن عوف را گرفت و به نخلستانی برد که ابراهیم فرزندش آنجا بود. پیامبر او را که در حال مرگ بود، در دامن خود نهاد و از چشمهایش اشک سرازیر شد.
عبدالرحمن گفت: ای رسول خدا؛ گریه میکنی؟ مگر از گریستن بر مرده نهی نفرمودی؟
فرمود: من از شیون و بانگ برداشتن در دو جا که شیوه مردم احمق و بدکار است منع کردهام، یکی بانگ شادی- قهقهه- به هنگام نعمت و سرمستی و لهو و لعب و شنیدن آواهای موسیقی شیطانی؛ و دیگر بانگ و هیاهو و چهره خراشیدن وگریبان چاک زدن و هیاهوی شیطانی.
عبدالرحمن گوید: چون ابراهیم پسر رسول خدا را دیدم که جان میداد، از چشمان پیامبر(ص)اشک جاری شد. فرمود: چشم میگرید و دلاندوهگین است و آنچه موجب خشم خداوند است، نمیگوییم؛ ای ابراهیم! به خدا سوگند ما در فراق تو اندوهناکیم.(تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، صص ۱۳۵-۱۳۸؛ فتح الباری، ج ۱۰، ص۴۷۷؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص ۹۷)
عبدالله بن نمیر، در دنباله حدیث خود میافزاید که پیامبر فرمود: این مهربانی و رحمت آوردن است و کسی که مهربانی نکرد بر او مهربانی نمیشود. ای ابراهیم؛ اگرنه این بود که مرگ حق و وعده راست است و اگرنه این بود که راهی است همگانی و آخر ما هم به اوّل ما ملحق میشویم،اندوه ما بر تو شدیدتر از این بود، اکنون هم برای تواندوهگین واشکبار و افسرده دلیم، ولی چیزی نمیگوییم که خدا را به خشم آورد.(انساب الاشراف، ج ۱، ص۴۵۰؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۴۱۱-۴۱۲؛ صحیح مسلم، ج، ۸، ص ۱۱۹؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۴ ص، ۳۹-۴۰)
امام صادق(ع) میفرماید: الْبَکاءُونَ خَمْسَة: آدَمُ(ع)، و یعقُوبُ(ع)، و یوسُفُ(ع) وَ فَاطِمَةُ(س) بِنتُ مُحَمَّدِ(ص) وَ عَلِی بنُ الحُسَینِ(ع)! وَ أَمَّا فَاطِمَةُ(س) فَبَکتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ الْمَدِینَةِ فَقَالُوا لَهَا: قَدْ آذَیْتِینَا بِکثْرَةِ بُکائِک! إِمَّا أَنْ تَبْکی بِاللَّیْلِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکی بِالنَّهَارِ فَکانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکی حَتَّی تَقْضِیَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ؛ گریهکنندگان -معروف تاریخ- پنج نفرند: آدم(ع) و یعقوب(ع) و یوسف(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) و امام سجاد(ع)! حضرت فاطمه(س) در فراق رسول اکرم(ص) به قدریگریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده و به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریهات ما را اذیّت میکنی! باید یا شبگریه کنی و یا روزگریان باشی!
لذا حضرت زهرا(س) از مدینه خارج و به سوی قبر شهداء میرفت، وقتی ناراحتیهای قلبی خود را باگریستن خالی میکرد، به سوی مدینه باز میگشت.(الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۷۲)