اخبار ویژه
حیف دیپلماسی التماسی نبود رفتید سراغ دیپلماسی اقتصادی؟!
یک دیپلمات سابق و غربگرا در نوشتهای عوامانه، به کوچکنمایی دستاوردهای دیپلماتیک دولت در دوره جدید پرداخت.
قاسم محبعلی که سابقه سفارت و مدیرکلی در وزارت خارجه در دولتهای هاشمی و خاتمی را دارد، در یادداشتی نوشت:«سفر رئیسجمهور به کشورهای ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا که در آمریکای جنوبی واقع هستند، هرچند که به گفته خود رئیسجمهور و برخی دیگر، برای ایران ارزش راهبردی دارد و حتما نیز برنامهریزیهایی در این خصوص صورت گرفته، اما اینکه چرا این دولت در سیاست خارجی خود چنین رویکردی را اتخاذ کرده که ارتباط با این کشورها را در دستور کار خود قرار دهد، به نظر میرسد ایران به واسطه شرایط تحریمی نمیتواند ارتباط موثر اقتصادی، تجاری و... با کشورهای تاثیرگذار داشته باشد به سمت برخی کشورهای کوچکتر میرود.
البته ارتباط با روسیه یا چین را میتوان برگ برندهای از این حیث در نظر گرفت. اما در شرایط حاضر، روسیه نیز با توجه به تحریمهایی که از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا بر این کشور وضع شده، مدتهاست که رفت و آمدی به آن صورت انجام نمیدهد. لذا نه خود آقای پوتین میتواند سفری داشته باشد، نه مقامات دیگر کشورهای موثر به این کشور سفر میکنند. در حالی که آنها نیز خودشان مشکلاتی شبیه ایران دارند. لذا طبیعتا به سمت ایران گرویده میشوند.
به قول قدیمیها «بیا سوتهدلان گرد هم آییم.» یعنی کشورهایی که به لحاظ اقتصادی ضعیف و تحریم هستند و هم در سیاست خارجی خود با مشکلاتی مواجهند، کنار هم جمع میشوند. این مشکلی است که وجود دارد. منتها ایران در گذشته روابط گستردهتری با ترکیه داشت و هر ششماه یک بار سفرهایی در سطوح عالی به این کشور صورت میگرفت و کمیسیون مشترک دو کشور مرتب در سطوح وزرای خارجه، معاونین و کارشناسان برگزار میشد. درخصوص پاکستان، کشورهای حاشیه خلیجفارس، مالزی و برخی کشورهای اروپایی نیز همین رویکرد پیش میرفت. اما الان طبیعی است که آن شرایط وجود ندارد. هرچند که شاید اگر ایران این شرایط را نداشت و مثال تحریم نبود، شاید سیاست خارجی و روند سفرها به نحو دیگری پیش میرفت، اما اکنون نیز آنچه مطرح است، این نیست که تحریمهای ایران برداشته شود. چراکه تحریمهای ایران به دستههای مختلفی گسترش پیدا کرده و با مسائل پیرامون اوکراین و مسائل حقوق بشر، تحریمهای دیگری نیز بر ایران تحمیل شده و آن چیزی که امروز برای طرفهای مقابل مدنظر است اصطلاح توقف در برابر توقف است.
یعنی ایران، برنامههای غنیسازی خود را متوقف کند و در این سطح نگه دارد و از آن طرف نیز دیگر غربیها ایران را مورد تحریم مجدد قرار ندهند. لذا بدین معنی نیست که تحریمها برداشته میشود یا فروش نفت برای ایران به طور کامل آزاد خواهد شد. ایران اکنون در بهترین حالت میتواند یک میلیون بشکه نفت صادر کند در حالی که در گذشته چیزی در حدود دوونیم میلیون صادرات نفت داشتیم. لذا در توقف برابر توقف شرایط فعلی ادامه پیدا خواهد کرد و گشایشهایی مثل اینکه ایران مواد غذایی و دارویی وارد کند نیز مطرح میشود، اما از نظر سیاسی تغییری حاصل نخواهد شد. در مورداشتراک نوع رویکرد دولت سیزدهم با دولتهای نهم و دهم نیز باید گفت که نگاه، مشترک است، اما شاید به آن صراحت برخی از شعارهایی که در دوران آقای احمدینژاد به ویژه در دولت اول داده میشد مطرح نشود اما نگاه کلی یکسان است و درکی که از سیاست خارجی و جهان وجود دارد مشترک است».
تلاش این دیپلمات غربگرا برای کوچکنمایی دیپلماسی کشور در دوره جدید، در حالی است که اولا شمار تحریمها در بازی کلاهبردارانه غرب (برجام)، بیش از دو برابر شد و به جای لغو بدون بازگشت، به بیش از 1800 مورد رسید. رفتار آمریکا و اروپا با دولت روحانی به ویژه پس از انعقاد برجام و کارشکنی دولتهای اوباما و ترامپ و بایدن، به مراتب توهینآمیزتر از پیشا توافق بود. در همین روند صادرات نفت کشور به جایی رسیده بود که رئیسسازمان برنامه و بودجه دولت روحانی اعلام کرد « نمی توانیم حتی یک قطره نفت بفروشیم». اما امروز صادرات نفت کشور بدون برجام، از یک و نیم میلیون بشکه فراتر رفته و این غیر از صادرات غیر نفتی و گسترش چتر دیپلماسی اقتصادی در مناطق مختلف جهان، از شرق و جنوب آسیا تا آمریکای لاتین است. در این مسیر حتی دولت آلمان هم اخیرا مجبور به خرید نفت از ایران شد.
در موضوع آمریکای لاتین و کشوری مثل ونزوئلا که غربگراها معمولا با توهین و تحقیر درباره آن قضاوت میکنند، باید خاطرنشان کرد که تجارت 85 هزار دلاری سال 1394 با ونزوئلا، اکنون به بیش از 3 میلیارد دلار رسیده و برای مبادلات
20 میلیارد دلاری هدفگذاری شده است. معاملات نفت و بنزین با این کشور، فروش کشتیهای بزرگ، احداث پالایشگاه فراسرزمینی در کاراکاس، کشت فراسرزمینی و مواردی از این دست، امکان 9 تن طلا را در کنار مبادلات دلاری برای کشور فراهم کرد. این در حالی است که کل تجارت با اروپای متکبر در برخی سالها زیر
900 میلیون دلار بوده است. در موضوع روسیه نیز، تمایل دو کشور برای عبور از تحریمها و گسترش تجارت، امکان گستردهای برای تبادل و تهاتر فراهم کرده است.
ضمنا باید عنایت داشت که تشکیل ائتلافهای قدرتمند در مقابل قلدری غرب، منحصر به سیاست خارجی ایران نیست و اکنون اتحادیهها و ائتلافهایی مانند بریکس و شانگهای در حال گسترش هستند منتها گویا خبر این تحولات بزرگ و جابهجایی در محور قدرت جهانی هنوز به امثال دیپلمات بازنشسته و غربزده نرسیده است!
بیبیسی: آمریکا هیچ گزینهای در مقابل ایران ندارد
شبکه دولتی انگلیس تصریح کرد: هیچ گزینهای روی میز دولت آمریکا برای فشار بر ایران باقی نمانده است.
وبسایت بیبیسی فارسی نوشت: این روزها، یکبار دیگر بازار اخبار و شایعات «مذاکرات» و «توافق» ایران و آمریکا داغ است. بسیاری از رسانهها، بهخصوص رسانههای ایران و اسرائیل هر روز خبر جدیدی از «توافق قریبالوقوع» بین ایران و آمریکا منتشر میکنند. در آمریکا، با نزدیک شدن موسم انتخابات ریاستجمهوری و آرامتر شدن خیابانهای ایران، دولت بایدن که همواره گزینه دیپلماسی را به سایر گزینههای روی میز ترجیح میداده، میخواهد با دستیابی به توافقی موقت، «مشکل ایران» را به بعد از انتخابات موکول کند.
جمهوری اسلامی از زمان ظهورش تا همین امروز، همواره برای رؤسایجمهوری آمریکا یک چالش سیاسی محسوب شده است. از ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران در سالهای نخستین انقلاب، تا امروز که نفوذ بالای لابی اسرائیل در آمریکا و رایدهندگان اوانجلیست آمریکایی در انتخابات به یکی از عوامل موثر در موضعگیریهای واشنگتن در قبال تهران تبدیل شده، همیشه رئیسجمهور آمریکا باید برای ایران، سیاست مشخصی داشته باشد.
در حال حاضر عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای نهتنها اولویت استراتژیک آمریکا، که موضوعی مهم برای بحث در انتخابات آمریکا نیز هست. حال که جمهوری اسلامی، به لطف خروج یکجانبه دونالد ترامپ از برجام، در مسیر رسیدن به مرز بازدارندگی هستهای است، جو بایدن چه راهکارهایی برای مهار این مشکل، آن هم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری در اختیار دارد؟ گزینههای روی میز بایدن چیست؟ 1- تحریم اقتصادی؛ به نظر نمیرسد دیگر چیزی از اقتصاد ایران برای تحریم باقیمانده باشد. تمام بخشهای موثر اقتصادی و نظامی ایران تحت تحریمهای چندلایه و برچسبهای چندگانهاند. 2- فشار سیاسی؛ در دوران اوباما، آمریکا توانست اغلب کشورها، از جمله چین و روسیه را در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران، با خود همراه کند. این روزها نه آمریکا، نه هیچ کشور دیگری توان ایجاد چنین اجماع جهانی علیه کشور دیگری را ندارد. حتی در جنگ روسیه علیه اوکراین هم، چنین اجماعی در عمل به دست نیامد. فشار سیاسی اروپا و آمریکا هم تاثیر چندانی بر جمهوری اسلامی ندارد، چراکه روابط سیاسی چندانی بینشان نیست و این فشارها عملا به اظهارنظرها و بیانیههای سیاسی محدود باقی مانده است. 3- مشوق اقتصادی در صورت همکاری: مشوق اقتصادی، میتواند آزاد کردن داراییهای مسدودشده ایران، تعلیق یا رفع تحریمها در ازای رفتار مثبت ایران باشد. هرگونه تعلیق تحریمها پای کنگره آمریکا را باز به موضوع ایران باز میکند و با اینکه احتمالا جو بایدن میتواند اعتراض احتمالی کنگره را وتو کند، اما دردسر سیاسی که برایش در فصل انتخابات ایجاد میشود، زیاد خواهد بود. لغو تحریمها هم که کلاً کلاف پرگره دیگری است. بنابراین، کمترین و سادهترین مشوق اقتصادی در ازای نوعی تفاهم یا توافق با ایران، آزاد کردن داراییهای مسدودشده است که نیازی به گزارش به کنگره هم نخواهد داشت. 4- حمله سایبری؛ سالهاست که جنگ سایبری در پس پرده بین ایران و آمریکا در جریان است و هرازگاهی شدت میگیرد و گاهی هم فروکش میکند. اما حمله سایبری نیز به تنهایی کاری از پیش نبرده است. تنها چند ماه پس از استاکسنت، ایران توانست قابلیتهای غنیسازیاش را بازسازی کند. 5- حملات پهپادی؛ تجربه این حملات هم شبیه حملات سایبری بوده است. به عقب راندن چندهفتهای یا چندماهه قابلیتهای هستهای ایران. 6- حمله نظامی؛ آخرین گزینه همیشه روی میز، حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران است. گرچه این گزینه روی میز تمام رؤسایجمهور آمریکا بوده و خواهد بود، اما به نظر میرسد هزینه چنین حملهای، با توجه به اولویتهای استراتژیک ایالات متحده کماکان بیشتر از فوایدش است. در صورت وقوع یک درگیری نظامی حتی محدود، اولویتهای مهمتر آمریکا یعنی حمایت از اوکراین در جنگ با روسیه و همینطور کنترل چین، تحتتاثیر قرار میگیرند. بنابراین، در شرایط فعلی کمهزینهترین راه جو بایدن برای جلوگیری از بالاتر رفتن تنشها و یا بروز درگیری نظامی هرچند ناخواسته در یکی از مهمترین گوشههای استراتژیک جهان، کنترل سطح تنشها با ایران از طریق دیپلماسی است.
برای بسیاری، توافق و دیپلماسی بین ایران و آمریکا تداعی «برجام» است؛ توافقی که قرار بود سبب شود تا در ازای محدود شدن چشمگیر برنامه هستهای ایران، تیغ تیز تحریمها از روی گردن ایران برداشته شده و اگر ایران به تعهداتش وفادار ماند، طی چند سال، این شمشیر معلق به غلافش برگردد و روابط سیاسی و اقتصادی ایران و غرب نرمال شود. اما این روزها ایران و آمریکا و جهان از چنین توافقی فاصله بسیار گرفتهاند. شکست برجام و حامیان آن در ایران و قدرت گرفتن راست افراطی، سبب شدت گرفتن روند تغییر رویکرد استراتژیک جمهوری اسلامی، یعنی گردش به شرق و همگامی و همپیمانی با روسیه و چین شد. به علاوه، درست است که رهبر جمهوری اسلامی توافق را بدون اشکال دانسته، اما شروطش یعنی حفظ زیرساختهای فعلی هستهای کشور و همینطور رعایت مصوبه مجلس یازدهم (طرح اقدام راهبردی برای لغو تحریمها) در تضاد با هر نوع توافق معنادار است.
در چنین فضایی تنها راه کنترل تنشها نوعی توافق محدود است. به این معنا که دو کشور بپذیرند از اقداماتی که خط قرمز طرف مقابل به حساب میآید، برای مدت مشخصی که احتمالا پایان انتخابات آتی ریاستجمهوری آمریکا باشد، اجتناب کنند.
چنین سطحی از توافق احتمالا برای هسته سخت قدرت در ایران هم قابل پذیرش باشد. چراکه هم منابعی هرچند محدود در اختیار دولت ایران قرار میدهد و در عین حال ترمزی هم بر پیشرفتهای هستهای، توان موشکی و قابلیتهای پهپادیاش نمیکشد. بدین ترتیب اهرمهایی که ایران در نظر دارد در مذاکرات جدیتر و احتمالی آینده برای امتیازگیری استفاده کند پابرجا میماند. با توجه به همه اخبار و شواهد، تعلیق تنشهای فعلی و موکول کردن حلوفصلشان به زمانی در آینده- یعنی همان توافق محدود- در پی تبادل زندانیان میان ایران و آمریکا، نزدیک و قابل دسترس به نظر میرسد. اما باید دید که آیا رهبران ایران و آمریکا در نهایت هزینههای سیاسی چنین توافق محدودی را میپذیرند؟
خاتمی به لیبرالیسمی عمل کرد که ناسازگار با اسلام میخواند
یک سایت غربگرا تصریح کرد دولت خاتمی و حامیان عمده آن مشی لیبرالی داشتند، هر چند که آن را انکار میکردند.
«عصر ایران» مینویسد: هرچند که محمد خاتمی لیبرالیسم را با اسلام ناسازگار میدانست، ولی عموم مخالفان و طرفدارانش، پروژۀ اصلاحی وی را پروژهای معطوف به لیبرالیزاسیون سیاسی و اجتماعی در ایران پس از انقلاب میدانستند. محافظهکاران خاتمی را لیبرالی در لباس روحانیت میدیدند، رایدهندگان نیز اکثرا تحقق آزادیهای لیبرالی را از او انتظار داشتند. تا پایان دوران اصلاحات، کسی از معمای نفی لیبرالیسم از سوی خاتمی سر درنیاورد و درنیافت که اگر لیبرالیسم با دینداری ناسازگار است، پس چرا شعارهای سیاسی خاتمی همه رنگ و رو و عطر و بوی لیبرالیستی دارند؟
کارگزاران و کیانیان و آیینیان جزو یاران خاتمی و از ارکان دولت وی بودند ولی با این حال باز هم خاتمی و پیرامونیانش پروا میکردند از اینکه لیبرال خوانده شوند. اکثر مصوبات ردشدۀ مجلس ششم، سمت و سوی لیبرالیستی داشتند اما نهتنها خاتمی بلکه نمایندگان مجلس اصلاحات نیز ابا داشتند که خود را لیبرال بنامند.
آیا اصلاحطلبان تقیه میکردند زمانی که خرج خود را از لیبرالها جدا میکردند یا اینکه سرّدیگری در کار بود که اصلاحطلبان جام لیبرالیسم را برگرفته و نام آن را فرو نهاده بودند؟
اگر مبنای بیمهری اصلاحطلبان با لفظ لیبرالیسم را صرفا در پرواپیشگی سیاسی آنها جستوجو کنیم، همه چیز بازمیگردد به ادبیات سیاسی جامعۀ ایران. کوشش چهل سالۀ حزب توده برای بدنام کردن لیبرالیسم در ایران، بدون تردید نقشی اساسی در تقیه و پرواپیشگی اصلاحطلبان داشت.اصل قصه را باید در بلاتکلیفی اصلاحطلبان در قبال لیبرالیسم بازجست.
مثلا در آغازین سال دهۀ 1370، عبدالکریم سروش در حالی که از یکسو میگفت «اجزاء لیبرالیسم متمم یکدیگرند و بودن بعضی و نبودن بعضی دیگر، حکومت و جامعۀ شترگاوپلنگی به وجود خواهد آورد»، از سوی دیگر تاکید میکرد «زیر بار هیچ ولایتی نرفتن» جزو ذاتیات و عناصر گوهری لیبرالیسم است، و باز در مقام تعیین نحوۀ تحقق لیبرالیسم در جامعه دینی، فتوا به برگرفتن پارهای از اجزاء لیبرالیسم و فرونهادن پارهای از اجزاء دیگر آن میداد و میگفت: «اگر کسی اصل ولایت دین را مورد سؤال قرار دهد، به عمیقترین عرصههای لیبرالیسم پا نهاده است اما لیبرالیزه کردن اقتصاد و حکومت، امری است که در داخل جامعۀ دینی هم قابل طرح و بحث است.» هر چند که سروش با گذشت زمان لیبرالتر شد و در اواخر دهۀ 1370، در بحث از نسبت دین و لیبرالیسم، بااشاره به روح پرسشگر و تجربهاندوز جامعۀ لیبرال، جوامع لیبرال را خردورزتر از جوامع دینی دانست (اخلاق خدایان، ص 106)، ولی باز هم – به درستی – بر این نکته تاکید میکرد که جامعۀ دینی هر صورتی از لیبرالیسم را نمیتواند پذیرا باشد.
اصلاحطلبان هر چند که در پی لیبرالیزه کردن دولت و جامعۀ ایران بودند ولی از لیبرالیزه شدن تام و تمام مناسبات و فضای اجتماعی ایران نیز بیمناک بودند. آنها این دغدغه را داشتند که اگر لیبرالیسم به تمامی از در درآید، تحقق آزادیهای لیبرال در جامعۀ ایران، پس از دو دهه حکومت دینی، فضای اجتماعی را به سمت بیپروایی اخلاقی و فضای سیاسی را به سمت تحقق و تفوق لائیسیته سوق دهد.
به بیان دیگر، آنها نگران بودند که با هدف برپایی دموکراسی دینی، اصلاحاتی لیبرال را در ایران پیاده کنند ولی منزلگاه نهایی این اصلاحات نه دموکراسی دینی که دموکراسی لائیک باشد. هم از این رو آنان محافظهکارانه از گشتن به گرد لیبرالیسم اخلاقی پرهیز داشتند و تئوریزه کردن آن را زمینهساز دینزدایی از رفتار مردم ایران میدانستند. آنها بخشهایی از لیبرالیسم را میپذیرفتند و بخشهایی را رد میکردند.
اما انگار خودشان هم در فرآیندی از استحاله و تبدیل و تبدل قرار داشتند و همین علت لیبرالتر شدن آنها از 1376 تا 1384 بود.