«پلیدی موازی» در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
فصل سیزدهم
ویلی عالی مرتبت
اجازه نده هیچ روح تفرقهافکنی آیین ما را فاسد کند.
جان کرو رنسم، دو چیز گرانمایه ما
پرونده روزنبرگ معضل دردناکی را برای آمریکا درست کرده بود. هنگامی که روی کوهن یار دردانه مککارتی علنا به اروپاییان از نقش خود در تعقیب و محاکمه روزنبرگها میگفت و بدان میبالید او این ظن را تقویت کرد که محاکمه، ارتباطی با پروندهسازیهای مککارتی دارد. گرچه از لحاظ فنی مسائل کامل جدا از هم بودند اما این احساس در اروپا بهوجود آمد که این دو پدیده آمیخته به هم هستند.
مککارتی در زمانی ظهور کرد که بسیاری از اروپاییان به نشانههایی از «پلیدی موازی» در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی هوشیار بودند. همسر یک دیپلمات جوان آمریکایی در فرانسه در اوج مبارزات انتخاباتی مککارتی نوشت: زهر، مانند بادهای غالب هولناک به تمامی اقیانوس اطلس دمیده شده1. سناتور ایالت ویسکانسین2 عقل ناچیز خود را با گندهگویی و دروغگوییهایی که برایش عادت گشته بود جبران میکرد. (به ادعای او، لنگی او نتیجه یک زخم جنگی بود گرچه در واقع با لیز خوردن از روی پلکان حاصل گشته بود) مامین کاستلر او را منزجرکننده یافت و او را «یک تبهکار پنجهمویی» توصیف کرد. (گرچه او معتقد بود کار او در افشای «نفوذیها» خوب بوده). ریچارد رووِر نوشت که «هیچ سیاستمدار دیگری در آن عصر دسترسی مطمئنتر و سریعتری به کوچههای تاریک ذهن آمریکایی نداشت3». در اوایل دهه ۱۹۵۰، مککارتی درباره «یک توطئه عظیم، در ابعادی بسیار بزرگ و آنچنان بدنام و سیاه که سرگذشتهای پیشین در تاریخ بشر در مقابل آن کوتوله حساب میشوند4» نوار خالی پر کرد5.
جو مککارتی که از محاکمههای آنگر هیس، روزنبرگها، و دیگر عوامل طرفدار شوروی در ایالات متحده قوت یافته بود، که تا حدی به باورهای اورولی او کمک میکرد، حتی ژنرال جورج کاتلت مارشال را به تبعیت از سیاستهای کرملین متهم کرد. تحت ریاست قلدرمآبانه او بر کمیته فرعی تحقیق و تفحص سنا اتهامات و لیستهای سیاه به یک روال معمول تبدیل شد. آرتور میلر به زندان محکوم شد (که البته بعدا در دادگاه تجدید نظر لغو شد) لیلیان هلمن در لیست سیاه قرار گرفت و آن دوره را «دوره نکبت» نامید.
آرتور میلر نوشت: «بجز آی.اف استون، که در هفتهنامه چهار صفحهای خود دائماً مسائل را بدون اطلاعات از این قاعده که هر سؤالی باید به شیوه بیانیههای ضد کمونیستی بیان شود، مطرح میکرد، هیچ و روزنامهنگار دیگری را اکنون به یاد ندارم که در برابر آن باد شدید بدون لرزش ایستاده باشد». «با کوچکترین حزب کمونیست جهان، ایالات متحده طوری رفتار میکرد که گویی در آستانه یک انقلاب خونین است». تعداد اعضای حزب کمونیست در سال ۱۹۵۰ حدود ۳۱۰۰۰ نفر بود که در سال ۱۹۵۶ به چند هزار نفر رسید که گفته میشود اکثر آنها ماموران مخفی افبیآی بودند. ویلیام کوبلی گفت: «مثل همیشه به این ضرب المثل قدیمی اعتقاد داشتم که افبیآی، حزب کمونیست را از طریق پرداخت حق الزحمه به ماموران خود زنده نگه داشته است». از نظر هاوارد فاست نویسنده، «حزب کمونیست آمریکا، در حقیقت، در آن لحظه، عملا شاخهای از وزارت دادگستری بود».
بالههای کرومی روی کادیلاکهای6 جدید، جورابهای بابی7، محصولات ژلو، هولا هوپس و یخچالهای برقی، چسترفیلد و مخلوطکنهای غذا/میوه، گلف، لبخند عمو آیک، کلاههای مامی: به دهه ۵۰ خوش بر و رو خوش آمدید! این آمریکای مجله لایف بود، مکانی با اقتصاد مصرفی رو به رشد، جامعهای که در نهایت آرامش و راحتی بود. اما در پشت این [ظاهر فریبنده]، یک آمریکای دیگر وجود داشت. افسرده و غمگین، تاریک، ناخوش، آمریکایی که در آن صاحب رکورد پل روبسن بودن8 میتوانست یک اقدام خرابکارانه و مخل تلقی شود.
پانوشتها:
1- اغراق در خطر کمونیسم. یعنی سم کمونیسم اقیانوس را آلوده کرده است. احتمالا این فرد حامی مککارتی بوده و برای برنده شدن وی دست به چنین توصیفاتی از کمونیسم زده است. همچنانی که شیوه خود مککارتی نیز کمونیسم هراسی و اغراق در خطر کمونیسم بوده، که این شیوه به مککارتیسم شهرت پیدا کرد.
2- مککارتی از سال ۱۹۴۷ تا زمان مرگش (در ۱۹۵۷) سناتور جمهوریخواه ایالات متحده از ایالت ویسکانسین بود.
3- شاید منظورش این است که هیچ کس مثل مککارتی نمیتوانست مردم آمریکا را فریب دهد.
4- آنچنان تاریک که تاریخ به خود ندیده است!
5- یاوهسرایی کرد.
6- خودروهای لوکس کادیلاک، چراغ عقب نسل جدید این ماشینها به صورت باله هواپیما طراحی شده بود.
7- نوعی جوراب سفید زنانه که تا قوزک پا بالا میآمد.
8- احتمالا اشاره به تعداد آهنگهایی که پل روبسن نواخته است دارد.