حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۳۱
نقشآفرینی سیاسی آیتالله مصباح در آغاز نهضت امام خمینی(ره)
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی
در سال 41
تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی که به موجب آن شـرط «مسلمان بـودن، سوگند بـه قرآن کریـم و مرد بودن انتخاب کنندگان و کاندیداها» تغییر مییافت در 14 مهر 1341 بـه تصویب کابینـه اسدالله علم رسیـد.
آیت الله مصباح در شرح این ماجرا میگوید: «مسئله تصویب نامه دولت علم که شروع شد، مراجع عکس العملهای خاصی نشان دادند؛ اما عکس العمل امام جدیتر و در حد سخنرانی در مسجد اعظم بود. ایشان تنها به اعلامیه اکتفا نکردند؛ بلکه یک حرکت علنی عمومی را شروع کردند. قبلاً هم به بازارها اطلاع داده و هماهنگی شده بود که من دقيقاً نوعِ ساز و کارش را نمیدانم و یادم نیست که به چه وسیلهای این کار انجام شد؛ اما بودند کسانی از معتمدین و سران بازار که به امام ارادت داشتند، بیشتر این ارادت هم از جهت شرکت در درس اخلاق امام بود و وقتی فهمیدند ایشان میخواهند پا به میدان بگذارند و سخنرانی مهمی داشته باشند، مردم و طلبهها به شکل گستردهای آمدند و ایشان سخنرانی مفصّلی در مورد مسائل روز ایراد کردند. حرکت امام نسبت به سایر مراجع و علما بسیار عمیقتر بود و معلوم میشد که ایشان مسئله را خیلی جدی گرفتهاند.»1
آیتالله مصباح در مورد هوش و ویژگی شخصیتی امام خمینی در مبارزه میگوید: «حضرت امام(ره) به قدری باهوش، عمیق و دورنگر بود که هنوز بسیار زود است که بتوان شخصیت امام(ره) را تحلیل کرد، امام(ره) علیرغم این که میدانست اختلافات بین اقشار مختلف مردم زیاد است، اما به خوبی درک کرده بود که در جامعه ایرانی علاقه شدیدی به اسلام و به ویژه اهل بیت(علیهمالسلام) وجود دارد، در حالی که هنوز دشمنان داخلی و خارجی و حتی مسئولین کشور به این ظرفیت پی نبردهاند.
امام(ره) به جای بهرهگیری از مکاتب مختلف یا استفاده از قوه قهریه مانند کودتا و یا ارتباط با اندیشمندان سایر کشورها، یا زد و بند با سیاستمداران، درصدد آگاه کردن مردم برآمد، چرا که امام(ره) تجربه مشروطه را داشت، لذا بنا را بر روشنگری توده مردم گذاشت.... استراتژی اصلی امام (ره) در این حرکت، آگاه کردن مردم بود، اما در این راه مشکلات زیادی نیز وجود داشت، چرا که هفتاد سال غربزدگی در کشور وجود داشته و غرب به عنوان معیار پیشرفت، رفاه و رونق اقتصادی تلقی میشد.»2
ارتباط با هیئتهای مؤتلفه
و طرح مسئله حکومت اسلامی
آیتالله مصباح یزدی که از سوی بیت امام خمینی(ره) و به پیشنهاد مرحوم حاجآقا مصطفی مأموریت یافت تا برای تنویر افکار عمومیِ شهرهای دیگر درباره مسائل نهضت و ابلاغ پیام انقلاب امام، به مسافرت برود،3 از جمله کسانی بود که برای تغذیه فکری هیئتهای مؤتلفه اسلامی انتخاب شده بود. آیتالله مصباح در این مورد میگوید: «گروههایی که در تهران جلسات مذهبی داشتند، به توصیه امام هیئتهای مؤتلفه را ایجاد کردند. اینها غالباً و شاید همه آنها در زمان تبعید حضرت امام به آیت الله میلانی مراجعه میکردند. در رأس کسانی که این هیئتها را هدایت میکردند شهید مطهری و شهید بهشتی بودند.
به تقاضای هیئتهای مؤتلفه قرار بود نمایندهای از طرف حضرت امام و آیت الله میلانی در هیئتهای موتلفه وجود داشته باشد تا آنها حجتی داشته باشند و واسطهای بین آنها و مقام رهبری و مرجعیت باشد که انحرافی پدید نیاید. البته بعضی دیگر هم بودند، ولی اینها مقام برتری داشتند و نقش بالاتری را ایفا میکردند. در واقع هدایت این هیئتها به وسیله این دو بزرگوار انجام میگرفت.
آن وقتها مرحوم آیت الله بهشتی به دلیل فعالیتهای سیاسی، به تهران تبعید شده بود. ایشان رئیس دبیرستان «دین و دانش» قم بود و کارمند آموزش و پرورش محسوب میشد.
ایشان را به تهران فرستاده بودند و در آنجا اشتغال فرهنگی رسمی نداشت و این خود فرصتی بود که بیشتر به این هیئتها رسیدگی کند. ما سعی کردیم که بین گروه یازده نفره با هیئتهای مؤتلفه ارتباط برقرار کنیم.
این بود که چند نفر از جمله مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی، مرحوم دکتر باهنر و این جانب زیر نظر مرحوم بهشتی با هیئتهای مؤتلفه ارتباط برقرار نمودیم و جلسات هفتگی آنها را اداره میکردیم. به اصطلاح، تغذیه فکری این هیئتها به وسیله ما چهار نفر زیر نظر مرحوم بهشتی انجام میگرفت. ضمناً کارهای تشکیلاتی خاصی هم بود که ما در آنها مشارکت داشتیم، منتهی من روی سليقه شخصی خودم، تشخيصم اين بود که رکن اساسی اين فعاليتها رکن فرهنگی است و اساس اسلام، فرهنگ اسلام است و فرهنگ اسلام بايد به وسيله روحانيت تقويت و آموزش داده شود. با اينکه در قسمت تبليغات اين هيئت کار میکردم و مسئوليت تهيه نشريات، اعلاميهها و توزيع آنها با من بود، ولی علاقه شخصی من بيشتر به کارهای علمی، فرهنگی و تحقيقی بود.
همیشه با دوستان این نکته را مطرح میکردیم که همه فعالیتهای ما برای این است که روزی بتوانیم حکومت اسلامی را در ایران و بعد هم انشاءالله در سایر کشورها برقرار کنیم. از حالا ما باید مسئله «حکومت اسلام» را مطرح کنیم. معمولاً از طریق برخی از دوستان پاسخ داده میشد که حکومت اسلامی همان حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است ولی به نظر من، این جوابها کافی نبود و میگفتم باید در این زمینهها مطالعات و تحقیقات عمیقی انجام دهیم و پاسخ مدوّنی برای این سؤالات تهیه کنیم، که در مسائل دیگر حکومتی به این سادگی نمیتوان برخورد کرد. ما باید درباره اقتصاد اسلامی، روابط بینالملل و مسائل دیگر مربوط به حکومت طرح و برنامهریزی مشخص داشته باشیم. در این زمینه کار چشمگیری انجام نگرفته بود.»4
آیت الله مصباح یزدی که در این دوران بر مسئله «حکومت اسلامی» متمرکز بود، به طرحِ این مباحث در محافل مذهبی تهران میپرداخت. از آن جمله میتوان به سلسله جلسات حکومت اسلامی در مسجد جلیلی (واقع در خیابان ایرانشهر تهران) اشاره کرد.
ایشان در مورد جلسات مسجد جلیلی چنین میگوید: «هدف ما از راهاندازی این تشکیلات در داخل حوزه، این بود که روحانیت، مرکزیتی داشته باشد و علاوه بـر فعالیتهای سیاسی در قم، کارهایی را هم در تهران انجام بدهیم؛ از جمله ادارۀ جلساتی که در تهران تشکیل شدند که بعدها به صورت «هیئتهای مؤتلفه» در آمدند، چند تن از جمع یازده نفره جامعه مدرسین، هفتهای یکبار به تهران مـیرفتند و آن جـلسات را اداره میکردند. یکی از اعضای فعال در ادارۀ آن جلسات، مـرحوم آقای دکتر باهنر بود. یکی از مکانهای برگزاری جلسات، مسجد جلیلی بود که در آن مقطع، امامت آن با جناب آقای مهدوی کنی بود. آنجا مسجد فـعالی بـود و نیروهای دانشگاهی هم در محافل آن شرکت میکردند و در واقع پاتوق آنها بود. کتابخانهای و سالن سخنرانیای داشت. خود من طی چند جلسه درباره حکومت و اقسام آن و جایگاه حکومت اسلامی، در آنجا سـخنرانی داشتم.»5
پانوشتها:
1- ذوالشهادتین امام، ص91-92.
2- ««عدم باور به حاکمیت اسلام» نقطه ضعف مشترک دولتهای بعد از جنگ است» خبرگزاری تسنیم، 1w.tasnimnews.com/، 12/12/1391.
3- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج1، ص124. همچنین: زندگینامه حضرت آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، ص202.
4- گفتوگویی صمیمی با حضرت آیت الله مصباح، نشریه دیدار آشنا، شماره 5، خرداد و تير 77، صص10-11.
5- «جامعه مدرسین و انقلاب»، ماهنامه یادآور، شماره 4 و 5، زمستان 1387 و بهار 1388، ص30.