kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۱۷۲۷
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۰۶

بن‌بست و انحطاط

 
 
پژمان کریمی 
سال‌ها پیش به آرشیو یکی از مجلات مبتذل سینمایی دوران پهلوی دوم، دست یافتم. در یکی از شماره‌های آن مجله، متن گفت‌وگو  با یکی از مدیران دوبلاژ منتشر شده بود.  همسر مصاحبه شونده، یکی از زنان بازیگر و خواننده مشهور سینما بود. در بخشی از گفت‌وگو، خبرنگار از مدیر دوبلاژ می‌پرسد که «آیا حضور  غیرمتعارف همسر وی در  فیلم‌ها برای او مسئله نیست؟!» فرد مصاحبه شونده در پاسخ به پرسش یاد شده که البته با ادبیات دیگری مطرح شده بود، پاسخ می‌دهد(قریب به مضمون)که«خیر، همسر من هنرمند است و در واقع هنر خود را نشان می‌دهد.»
می بینید؟!...آقای دوبلور و مدیر دوبلاژ‌، حضور غیراخلاقی همسر خود در سینمای فاسد پیش از پیروزی انقلاب را جلوه‌ای از هنر و مایه مباهات خود توصیف کرده است. بی‌آنکه به تبعات آن نوع حضور، در زندگی مشترک خود و در عرصه فرهنگی و اجتماعی اشاره کند. مدتها بعد از انتشار آن مصاحبه، آقای دوبلور از همسر خود جدا شد. بی‌آنکه دلیل این جدایی افشا شود. اما آن زن بازیگر و خواننده، در ادامه زندگی ننگین خود، با یکی از کارگردان مبتذل‌ساز ازدواج کرد و  همچنان بی‌مهابا در عرصه سینمای سخیف پهلوی فعالیت کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، خانم بازیگر وخواننده که عرصه‌ای برای فعالیت سخیف خود نمی‌دید؛ به خارجه مهاجرت کرد و مدتها بعد، به هواداری از  منافقین پرداخت و عضو گروهک تروریستی منافقین شد. او این‌گونه علیه جمهوری اسلامی تقلا نمود. با مرگ وی در سال ۱۳۹۹، منافقین به عزاداری پرداختند تا نشان دهند تا چه‌اندازه آن بازیگر و خواننده در مسیر اهداف ضد دینی و ضدایرانی منافقین قرار داشت به سرکرده گروهک، خدمت می‌کرد. 
حال چند پرسش:
اول:آیا به مانند آن مدیر دوبلاژ؛ می‌توان اقدامی غیر اخلاقی و ضد دینی را با نام هنر و هنرنمایی توجیه کرد و در نگاهی نه عادی بلکه مباهات‌آمیز، منکر تبعات روشن و ناگوار اقدامی شنیع و مفسده برانگیز شد؟
دوم:آیا به بهانه هنرمند بودن، فساد اخلاقی قابل مذمت نیست و در عین حال، موجب افتخار و منشا برکات‌اندیشگی و فرهنگی است؟
سوم: آیا فساد اخلاقی مترادف با فساد‌اندیشگی و فساد‌اندیشگی موجب فساد سیاسی نیست؟
روزی شهلا صافی ضمیر مشهور به مرجان، صرف هنرمند بودن هدف تحسین همسر نخست خود و نیز اطرافیان و نشریات زرد و شبه‌روشنفکری واقع شد. در واقع، سخیف بودن نوع فعالیت هنری‌اش، جلوه «هنر ناب و فضیلت» وی تفسیر و القا شد. همین فرد  بعدها عضو رسمی گروهکی شد که دستش به خون ۱۷ هزار نفر  ایرانی و غیر ایرانی آلوده است. گروهکی که تنها با استناد به ظاهر اسلامی و به جرم متدین بودن، به شکلی ناجوانمردانه اقدام به ترور پیر و جوان می‌کرد و از کشتن کودکان باکی نداشت. گروهکی که در سال‌های جنگ تحمیلی و در حالی که ۶۰ کشور بزرگ و کوچک به یاری رژیم متجاوز بعث عراق شتافته بودند، همراه با اجنبی تجزیه‌طلب شد و در جبهه‌ها و با ایفای نقش ستون پنجم در پشت جبهه‌ها، به وطن و به مردم ایران خیانت کرد. گروهکی که التقاط یک نشانه آن است و تحریف اصول دین و حلال کردن حرام، در مشی و رفتار آن مصداق داشت و دارد. 
در واقع؛ همان به اصطلاح هنرمند که در سایه هنرش هر اقدام و عملی، ارزش و فضیلت تعبیر می‌شد، مستوجب تحسین و تقدیر بود، هنرش در راستای نه بسط فساد بلکه، بالندگی فکری تفسیر می‌گشت، به هم‌سازی و همنوایی و همراهی با عناصری مشغول شد که برای رسیدن به مطامع پوچ مادی، دست به هر جنایتی می‌زدند و می‌زنند و تن به هر ننگی داده‌اند و  می‌دهند. 
تردید نکنیم؛ همان ‌اندیشه‌ای که هنر و هنرمند را در مسیر فساد و تباهی معنا می‌کند و تنها کارکرد بایسته هنر را دامن زدن به شهوات و تمنیات دون مادی بشر فهم کرده است، ظرفیت و توان فهم درست از مفاهیم  و احوالات را ندارد. نمی‌تواند با ارزش‌ها تعارض نیابد. نمی‌تواند راه را از بیراه تشخیص دهد و وفق حق طی طریق کند. این قاعده‌ای محتوم است. از این روست که اگر عنصری مفلوک مانند گلشیفته فراهانی در پیش چشم اجنبی، به دین اسلام و متدینین و به ایران و ایرانی و سنت‌های والای جامعه مان اهانت می‌کند، جای شگفتی ندارد، کسی که حیا را 
وا می‌نهد، در برابر دوربین ابتذال ذهن و باور خود را نمایش می‌دهد، بی‌گمان دچار فلج‌اندیشگی است. محکوم به بی‌بصیرتی و نافهمی نسبت به دور و بر و احوالات خود و جهان پیرامونی خود است. او به همان میزان کوته نگری و ناتوانی در ادراک گرفتار آمده است که رسانه‌ها و شبه رسانه‌های معاند فارسی زبان گرفتاراند. شبه رسانه‌ها و رسانه‌هایی که سخنان مضحک و متعفن فراهانی را با هیجان احمقانه منتشر می‌کنند و آن را حجتی بر باطل بودن جمهوری اسلامی قرار می‌دهند. شوربختی معاندان را ملاحظه می‌کنید؟! به هر روی، سخنان اخیر فراهانی از یک سو بن بست فکری  و انحطاط نگاه وی را اثبات می‌کند و از سویی غایت ابتلا به فساد اخلاقی را نمایش می‌دهد.