تحصیلاتی که برای شغل نیست!
روزگاری تحصیلات آکادمیک و درسخوانی، چنان تفاخری داشت که یک لیسانسه دانشگاهی سربلند از تحصیل در کوچه و خیابان راه میرفت و اهالی محل حتی با دست او را نشان میدادند، اما حالا وضعیت به گونهای است که نه تنها این رویه همچون یک شوخی به نظر میرسد که به شکل عجیبی افراد به این مفتخرند که به دانشگاه نرفتهاند؟ آنچه این فاصله عجیب دیدگاه را پیش آورده تنها در یک مسئله مهم نهفته است؛ «اشتغال» اینکه شخصی صاحب بالاترین مدارج علمی و دانشگاهی باشد اما نتوانسته باشد شغلی آبرومند دست و پا کند در مرتبه اجتماعی پایینتری نسبت به کسی قرار میگیرد که با مدارج علمی به مراتب پایینتر صاحب شغل آبروند و احتمالا پردرآمدی است. همین امروز هم که نتایج پیمایش اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهها اعلام شده میتوان متوجه تداوم همین رویه بود، اینکه داوطلبان حضور در دانشگاهها صرفا به دنبال یک شغل پردرآمدند و لاغیر.
نشانههای تغییر در این رویه را میتوان از رفتار داوطلبان کنکور هم دید، به عنوان مثال در 5 سال گذشته بیش از نیمی از افرادی که مجاز به انتخاب رشته دانشگاهی شدهاند، قید انتخاب را زدهاند و بیخیال از حضور در دانشگاه شدهاند. یا حتی در اقبال به رشتههای خاص هم میتوان این نشانهها را دید، اینکه طی ده سال گذشته شیب استقبال به سمت رشتههای پزشکی تقریبا به رشدی دوبرابری شده است معنای واضحی دارد، اینکه این رشتهها بازار کار خوبی دارد و میتوان به آن امیدوار بود. کمبود بالایپرستار و پزشک در ایران و موج مهاجرت کادر درمان هم نشانه دیگری از این تغییر رفتار است.
آمارهای تازهای از وضعیت فارغالتحصیلان بیکار هم منتشر شده که برخی رسانهها آن را با پیشوند «هولناک» قید کردهاند، اما چرا این آمار که حکایت از بیکاری ۴۰درصدی فارغالتحصیلان دانشگاهی دارد، هولناک نیست؟! چون هرچند آمارها تازه هستند، اما تازگی ندارند و این وضعیت حداقل یک دهه گذشته است و ریشه اساسی آن را باید در گسترش و تاسیس بیرویه مراکز آموزش عالی در دهه۷۰ ایران بدانیم. دههای که ذهنیت به جامعه ایرانی غالب شد که خوشبختی را در گرو داشتن مدرک دانشگاهی متصور بود. البته بازار شکل گرفته برای این موسسات آنقدر پررونق شد که کسی به هشدارهای کارشناسان آموزشی توجهی نمیکرد. حالا در حالی ۴۰درصد فارغالتحصیلان دانشگاهی بیکار هستند که بسیاری از همان موسسات آموزشی هم ورشکسته شدهاند و بحران صندلیهای خالی دانشگاهی هر روز یکی از این موسسات را به تعطیلی میکشاند. همین حالا هم ارتباطی میان مدرک دانشگاه (یا همان تحصیلات آکادمیک) با مهارتآموزی فارغالتحصیلان وجود ندارد، به این معنا که همان دسته از فارغالتحصیلانی که حتی موفق به یافتن کار هم شدهاند مهارت انجام کارشان را ندارند.
در این میان سهم زنان فارغالتحصیل بیکار به شکل معناداری بیشتر بوده است، اتفاقی که باعث شد البته به جای فراهم ساختن شرایط کاری برای آنها، دست به توازن جنسیتی در راه ورود به دانشگاهها گرفته شود! نسبت ورود دختران به کل جمعیت دانشجویان از 28 درصد در سال 1357، به 37 درصد در سال 1374 و 62 درصد در سال 1381 رسیده است. توزیع جمعیتی دو جنس در رشتههای مختلف اگر چه کاملا با درصد جمعیتی دو جنس نسبت به کل ورودیها به دانشگاه تطبیق نمیکند، اما گویای افزایش تدریجی و گاه جهشدار نسبت جمعیتی دختران در تمامی رشتهها است. امسال هم این نسبت آنطور که دیروز اعلام شد به 53 درصد رسیده است. بیش از یک دهه پیش این افزایش نسبت ورودی زنان به دانشگاه باعث اعمال سهمیهبندی هم شد. اتفاقی که حالا عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس آن را «مصداق یک تبعیض جنسیتی» میداند. اما در سال 86 نماینده وقت مجلس شورای اسلامی یکی از مدافعان سهمیهبندی جنسیتی در کنکور گفته بود «اگر قرار باشد ترکیب جمعیتی دانشگاهها طوری باشد که در زمانی زنان تحصیلکردهای داشته باشیم که خواستگارانی تحصیل نکرده داشته باشند، مشکلاتی به وجود خواهد آمد که کیان خانواده را تهدید میکند.»
اما هستند افرادی که از اساس این پدیده را چالش نمیدانند. یکی از اساتید دانشگاه در این باره میگوید: «فزونی گرفتن تعداد دختران ورودی به دانشگاهها نسبت به پسران را نباید به عنوان یک چالش مطرح کرد، بلکه باید به دنبال بسترسازی مناسب زمینه اشتغال متناسب با تحصیلات آنها رفت.» به باور او «تعداد بالای فارغالتحصیلان بیکار زن در جامعه معلول کمکاری احتمالی مسئولان در ایجاد اشتغال است.» کار و اشتغال به اعتقاد بسیاری از کارشناسان حوزه آموزش مهمتر از دقیق شدن روی تعداد و نسبت جنسیتی افراد ورودی به دانشگاه است. یکی از کارشناسان نیز معتقد است: «توازنی که باید در جامعه برای دستیابی به یک توسعه پایدار اتفاق بیفتد این است که هر کسی که در هر رشتهای تحصیل میکند و مهارت میآموزد بتواند از ان استفاده کند. خانمها در این مورد به دلایلی بسیاری از جمله نگاه غالب مردسالارانه بعد از فارغالتحصیلی بیشتر مورد ظلم قرار میگیرند.»
یکی از عوامل فزونی ورود دختران به دانشگاهها، تغییر در الگوهای حاکم بر بازار کار است. در واقع بخشی از عوامل تأثیرگذار در ورود دختران به دانشگاهها را باید در نیاز بازار به تواناییها و ویژگیهای زنان دانست، که تجلی اصلی آن کنش ارتباطی بالای زنان و دختران در مقایسه با مردان است. پژوهشی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی صورت گرفته نشان میدهد «الگوی اقتصاد جدید انعطاف در تغییر مأموریتها، توانایی در انجام کارهای متفاوت و قابلیت بالای دریافت و مبادله اطلاعات را طلب میکند که این ویژگیها در زنان بیش از مردان یافت میشود. طبیعی است وقتی بازار کار به نیروی تحصیل کرده زنان نیازمند است، این نیاز برای گروهی از زنان دغدغه و انگیزه ورود به دانشگاهها را فراهم میکند.» اما این گزاره تناقض آشکاری به نام آمار دارد، آماری که حکایت میکند 65 درصد از فارغالتحصیلان بیکار در ایران را زنان تشکیل میدهند. به این مفهوم که سهم اشتغال زنان از نسبت ورودی آنها به دانشگاه پیروی نمیکند.
در مقابل افرادی که موضوع فزونی تعداد زنان به دانشگاه را چالش میدانند افرادی هم وجود دارند که آن را مثبت تلقی میکنند. نظریهای که طرفدارانی نیز دارد، آن است که چیستی پدیده اجتماعی اکثریت یافتن ورود دختران به دانشگاهها را در راستای فراگرفتن علم و دانش ارزیابی کرده و آن را از زاویه یک امر مثبت و قابل دفاع ارزیابی و حمایت میکنند. اما صرف نظر از اینکه موافق پدیده اکثریت یافتن دختران در مقطع آموزش عالی باشیم و یا مخالف آن، یک نکته را نباید از نظر دور داشت که این پدیده، پدیدهای نیست که به صورت فعال مدیریت شده باشد. یک عضو هیئت علمی دانشگاه، افزایش بیرویه دانشگاهها در دو دهه گذشته را یکی از مصداقهای رهاشدگی در این حوزه میداند. به باور او «یکی از عوامل فزونی و افزایش جمعیت دختران در دانشگاهها فقدان مدیریت و مهندسی فرهنگی اجتماعی در بدنه حاکمیت است.» تقریبا در بیست سال گذشته سیاست دولتها تمرکز بر حوزه آموزش عالی بوده است. افزایش دانشگاهها، افزایش پذیرش دانشجویان، تکثیر نامتوازن رشتههای تحصیلی بدون توجه به نیازهای اجتماعی و تاسیس نهادهای موازی آموزش عالی، بخشی از اقدامات دولتها در تمرکز برحوزه آموزش عالی محسوب میشود.
به نقل از فردا؛ حالا مدتهاست که آرام آرام تب مدرکگرایی در ایران فروکش کرده است. تبی که باعث میشد به هر قیمتی افراد را روانه دانشگاه کند. مهمترین دلیل فروکش کردن این تب وضعیت معیشتی و اقتصادی جامعه است. عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس معتقد است اساس این انتخاب اقتصاد و وضعیت معیشتی است. به باور او مردان به واسطه ایجاد تاخیر تحصیلات آموزش عالی در راه رسیدن به اشتغال رغبت کمتری به آن دارند. نامبرده اما این اتفاق را حاصل تبلیغات کاذب جریانی میداند که از آن سود بسیاری میبرد. او میگوید «متاسفانه اشتیاق بالای جامعه برای کسب تحصیلات عالی در ایران به شکل چشمگیری اغراق شده است. یکی از دلایل این اشتیاق شاید به دست آوردن آزادیهای مدنی بیشتر به ویژه برای خانمهاست اما دلیل مهمتر منفعت جریانی است که از این بازار سود کلانی به دست میآورد.» اما حالا مدتهاست که مدرک تنها شاخص انتخاب شغل نیست و برای بسیاری از مشاغل مهمتر از مدرک مهارت است. آنچه به باور برخی از کارشناسان پسران را از مهارتآموزی دور میکند تحصیلات دانشگاهی است.