kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۶۳۹
تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۵

هر چه کنی کِشت همان بدروی

 
 
 
محسن فراهانی
 
خدای غنی حمید هیچ نیازی به انسان و عبادت و طاعتش ندارد و عصیان و طغیانش نیز ضرری به ساحت کبریایی او وارد نمی‌سازد، بلکه انسان هر چه از خوب و بد می‌کند، به خودش می‌کند؛ زیرا با خوب و بد خویش ابدیتش را در دو جهت سعادت یا شقاوت می‌سازد.
آموزه‌های قرآن، با این فلسفه و نگرش به امور انسان پرداخته و به او هشدار می‌دهد که کامیاب و ناکام میدان زندگی کسی جز خود او نیست؛ هر چند که به ظاهر گاه به سبب اعمالی به دیگری سودی یا زیانی می‌رساند، ولی با دقت نظر معلوم می‌شود که سود و زیان هر عملی به خود شخص باز می‌گردد و دیگری در نهایت نه سودی می‌برد و نه زیانی می‌بیند؛ زیرا هر کار خوب یا بدی انجام می‌دهد، شاکله شخصیتی خودش را می‌سازد که مقومات و ملکات ابدی اش می‌شود.
نویسنده در این مطلب ضمن بیان بی‌نیازی خدای غنی حمید نسبت به انسان و اعمالش با استناد به آیات قرآن نشان می‌دهد که چگونه بد و خوب عمل انسان به خودش باز می‌گردد و سعادت یا شقاوت ابدی او را می‌سازد. 
فقر هستی در برابر خدای غنی حمید 
براساس تعالیم قرآن، خدا در هر چیزی به تمام و کمال است؛ پس حرکت در خدا معنا ندارد تا ازعیبی برهد و به کمالی برسد یا از نقص در کمالی بجهد و بر تمامیت کمالی دست یابد. بنابراین خدا سبوح من العیب و قدوس من النقص در تمامیت کمال است و اکمال و اتمام، دیگر برای خدا معنا و مفهومی ندارد. 
از همین رو خدا خود را در قرآن به عنوان غنی حمید می‌ستاید(فاطر، آیه 15)؛ زیرا در هر چیزی در غنا است و این غنای الهی تا جایی است که همه حمد و ستایش برای او خواهد بود به طوری که هر کمالی دیده یا شناخته می‌شود، جز خدا خاستگاه و منشایی ندارد. 
از این رو مخلوق که مظاهر صفات و اسمای الهی از تابش انوار اسماء الله و صفات الله است(نور، آیه 35)، همواره به خدای غنی حمید نیازمند است؛ زیرا بقای هر مَظهری‌، به مُظهر خودش است که خدای سبحان باشد. از همین رو خدا از فقر هویتی و ذاتی همه هستی از جمله انسان که مظهر اسماء الله است(بقره، آیه 31)، سخن به میان آورده و فقر آنها را در برابر وجود غنی حمید خودش بیان کرده است.(فاطر، آیه 15) 
عبادت و طاعت‌،نیاز انسان
از نظر آموزه‌های قرآن، عبادت و طاعت انسان نسبت به خدای غنی حمید، یک نیاز فطری و هویتی و ذاتی است؛ زیرا همه مخلوقات به ویژه انسان و جن، برای بقای خود نیازمند عبادت و طاعت هستند و خواه و ناخواه آن را انجام می‌دهند(آل عمران، آیه 83؛ رعد، آیه 15؛ فصلت، آیه 11)، البته انسان و جن به عنوان دو مخلوق خاص، اهدافی برای آنان تعریف شده که با دیگر مخلوقات از نظر ظاهری فرق دارند، هر چند که در باطن با دیگران هیچ فرقی ندارند؛ از نظر قرآن، هدف گذاری خدا برای این دو مخلوق این است که خودشان با اختیار عبادت الهی را برگزیند.(ذاریات، آیه 56) این بدان معناست که آنان هر چند که در اصل عبادت با دیگر موجودات مشترک هستند، ولی مختار و آزاد هستند تا به اختیار ارادی خویش عبادت خدا یا غیر خدا را برگزینند؛ زیرا انسان و جن خواه و ناخواه در فطرت خویش این گرایش ذاتی را دارند که به عبادت بپردازند، خواه خدا یا غیر خدا. پس اگر به عبادت خدا بپردازند به اهدافی که از طریق عبادت به دست می‌آید می‌رسند، و گرنه با عبادت غیر خدا از جمله عبادت هواهای نفسانی یا جن و فرشتگان یا همنوعان یا بتان به آن اهداف از پیش تعیین شده نخواهند رسید.
پس عبادت، هدف خالق نیست، بلکه هدف مخلوق است؛ زیرا هر مخلوقی با عبادت خدا به هدف کمالی مطلوب خویش می‌رسد؛ با این تفاوت که انسان و جن با انتخاب معبودی غیر از خدا، می‌توانند از هدف کمالی دور افتاده و سقوط کنند یا با انتخاب خدا به کمال خویش دست یابند. بنابراین، عبادت خدا می‌تواند نیازهای انسان را به شکل کامل برآورده کند و انتخاب غیر خدا به عنوان معبود، نه تنها نیازهایش را تامین نمی‌کند بلکه موجب دوری از اهداف و کسب استغنا می‌شود.
عبادت خدا در ساختار چیزی تعریف شده که از آن به هدایت‌های فطری تکوینی و تشریعی وحیانی یاد شده است. البته این هدایت‌های فطری تکوینی و تشریعی وحیانی مطابق هم هستند و تنها فرق آن این است که در هدایت تشریعی که بیرونی است، تفصیلات آن هدایت فطری الهامی بیان شده است.(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30) 
پس انسان اگر بتواند بر اساس هدایت‌های الهی عمل و رفتار کند در مسیری قرار می‌گیرد که از آن به طاعت خدا یاد می‌شود؛ زیرا شخص در چارچوب این هدایت‌ها عمل می‌کند و به خود اجازه عصیان و طغیان نمی‌دهد. 
البته طاعت خدا در راستای طاعت رسولان و پیامبران الهی است؛ زیرا آنان هر چیزی که می‌گویند در جهت عبادت درست و صحیح است؛ از این رو طاعت آنان عین طاعت خدا دانسته شده است؛ چرا که پیامبران همواره به اصولی دعوت می‌کردند که شامل «اعبدوا الله و اتقوا الله و اطیعون» بوده (بقره، آیه 21؛ شعراء، آیات 108 و 110 و 126 و 131 و 134) است. 
این اطاعت از رسولان چیزی جز اطاعت از خدا نیست؛ زیرا آنان هرگز دعوت به خود و عبادت خویش نمی‌کردند، بلکه دعوت به عبادت خدا می‌کردند و سخنی که داشتند چیزی جز وحی و عملی که بروز می‌دادند جز از وحی الهی نبود.(نجم، آیات 3 و 4؛ انفال، آیه 17) البته در این میان پیامبر(ص) از جایگاه ویژه برخوردار است واو «اسوه حسنه» در قول و فعل و تقریر برای همگان می‌باشد.(احزاب، آیه 21)
به هر حال، از نظر آموزه‌های قرآن، انسان به طور فطری عبد بوده و به عبادت گرایش دارد؛ او اگر به عبادت خدا نپردازد، به عبادت غیر خدا روی می‌آورد که شامل هواهای نفس و موارد پیش گفته است. از این رو خدا می‌فرماید کسانی معبود خود را نفس خویش قرار داده‌اند.(جاثیه، آیه 23) و به جای آنکه از خدا و رسولان الهی اطاعت کند، از هواهای نفسانی خود اطاعت می‌کنند.(همان)
خود‌سازی انسان با اعمال خویش
هر انسانی با اعمال خویش خودش را می‌سازد. حقیقت هر انسانی همچون خشت خامی است که با عمل خویش آن را شکل می‌دهد و شاکله‌ای از خویش می‌سازد که هویت و شخصیت نهایی و غایی اوست. از آنجا که ایمان نیز به یک معنا عمل است، می‌توان گفت که مراد از عمل صالح یا عمل ناصالح شامل ایمان و کفر می‌شود و تنها مراد اعمال بدنی نیست که انسان انجام می‌دهد، بلکه شامل اعمال باطنی و قلبی است که قلب آن را انجام می‌دهد. پس افکار و‌اندیشه‌ها یعنی تعقل و تفکر و تدبر و مانند آنها نیز عمل شمرده می‌شود. این اعمال باطنی و ظاهری می‌تواند خوب یا بد، و زشت یا زیبا، و پلید و پلشت یا خیر و نیک باشد.
فطرت هر انسانی به طور فطری بر اساس نرم‌افزار الهی، از نظر شناخت و گرایش، سالم بوده و حق شناس و حق گرا است؛ اما با تغییر به سبب تربیت دیگران و مانند آنها می‌تواند فطرت خود را دفن کند و دیگر حق شناس و حق گرا نباشد، بلکه به سبب فجور، باطل گرا شود و زشتی و پلشتی و بدی را محبوب دانسته و بدان گرایش یابد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 15)
از طرفی انسان می‌تواند صفات الهی سرشته در ذات و فطرت خویش را با عبادت و اعمال خیر و طاعت الهی شکوفا سازد و یا می‌تواند با عبادت غیر خدا یعنی هواهای نفسانی و مانند آن، آن ذات را تغییر داده و دفن کند.(همان)
از نظر قرآن انتخاب ارادی انسان به اینکه عبدالله باشد یا عبدالطاغوت می‌تواند شاکله شخصیت او را چنان بسازد که بسیار متفاوت از هم است تا جایی که عبدالله شاکله‌ای الهی داشته و‌اندیشه پاک و گرایش پاک دارد؛ در حالی که عبدالطاغوت شاکله شیطانی داشته و ‌اندیشه و گرایش پلید بروز می‌دهد.(همان)
وقتی شخص شاکله اش را با اعمال ظاهری و باطنی اعم از ایمان و عمل صالح یا کفر و عمل طالح می‌سازد، این شخص دارای شاکله و شخصیتی می‌شود که ملکات و مقومات آن یا می‌تواند فضائل و کمالات اخلاقی باشد یا رذایل اخلاقی. از این زمان به بعد هر چه از آن شخصیت بروز می‌کند تابع ملکات و مقومات ذاتی اوست. از این رو قرآن می‌فرماید: کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر اساس شاکله و شخصیت خود عمل می‌کند که ملکات و مقومات اوست.(اسراء، آیه 84)
به هر حال، هر کسی با اعمال خویش از ایمان و عبادت و طاعت الهی، یا کفر و عبادت و طاعت غیر الهی، در حال خود‌سازی است و شاکله اش را می‌سازد. این‌گونه است شخص یا در مسیر عبادت الهی به کمالات بایسته و شایسته می‌رسد، یا از آن دور می‌شود تا جایی که در حضیض نواقص و عیوب و رذایل قرار می‌گیرد.
خدا در آیات قرآن بارها به مردم این هشدار را می‌دهد که هر کسی با هر عملی که انجام می‌دهد، در حال ساختن خویش است؛ خواه این ساختن مثبت و کمالی است، یا منفی همراه با عیوب و نواقص. با نگاهی به مواردی که این کلمات «لها و علیها» در آن بارها تکرار می‌شود، می‌توان نقش اعمال را در خود‌سازی خوب و بد انسان دانست.
همه امکانات برای دو جهت صعود و سقوط فراهم است، ولی این بستگی به انسان دارد که از هر ابزاری چگونه بهره گیرد. به عنوان نمونه خدا می‌فرماید: هذا من فضل ربی لیبلونی اشکر ام اکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فانه ربی غنی کریم؛ این از فضل پروردگارم بر من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر می‌گزارم یا کفران می‌ورزم و هر کسی شکرگزار باشد پس جز این نیست که برای خویش شکر می‌گزارد و اگر کفر ورزد پس به راستی پروردگارم غنی کریم است.(نمل، آیه 40؛ و نیز: لقمان، آیه 12)
و نیز می‌فرماید: قد جاءکم بصائر من ربکم، فمن ابصر فلنفسه و من عمی فعلیها؛ آنچه مایه بصیرت است از سوی پروردگار شما آمده است؛ پس هر کسی بصیرت گیرد برای خودش است و هر که کور شود پس به زیان خویش است.(انعام، آیه 104)
خدا در قرآن به یک نمونه عمومی‌تر اشاره می‌کند و می‌فرماید: من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها؛ هر کسی عمل صالح داشته باشد، پس برای خودش است و اگر زشتی کند پس به زیان خودش است.(فصلت، آیه 46؛ جاثیه، آیه 15)
همچنین با اشاره به مسئله هدایت و ایمان نیز می‌فرماید: ما به راستی بر تو کتاب را به حق فروفرستادیم تا برای مردمان باشد؛ هر کسی راه جوید پس برای خویش راه جسته و هر کسی گمراهی جوید‌، جز بر خویش گمراهی نجسته است.(زمر، آیه 41؛ یونس، آیه 108؛ اسراء، آیه 15؛ نمل، آیه 92)
هر تلاش و مجاهدتی که انسان انجام می‌دهد برای خودش است و خدای غنی هیچ نیازی به تلاش و مجاهدت انسان، خواه در میدان جهاد نفس یا جهاد نظامی ندارد.(عنکبوت، آیه 6)
پس تزکیه نفس و خود‌سازی به شکل پاک‌سازی رشدی است که انسان برای خودش انجام می‌دهد و سودش به کسی غیر از خودش نمی‌رسد: و من تزکی فانما یتزکی لنفسه.(فاطر، آیه 18)
کارهای بد نیز این‌گونه است؛ زیرا کسی که ظلم به دیگری یا خدا می‌کند، جز به خویشتن خویش ظلم نمی‌کند.(بقره، آیه 57؛ آل عمران، آیه 117؛ فاطر، آیه 32؛ صافات، آیه 113)
به هر حال از نظر آموزه‌های قرآن، هر کسی هر کاری می‌کند، پاداش خوب و بد آن را نه در بیرون از ذات و شاکله خویش بلکه در درون خود می‌بیند. اگر ظلم و گناهی باشد، شاکله شخصیت او را به گونه‌ای می‌سازد که دیگران حتی از بوی تعفن او در عذاب می‌شوند؛ چنان‌که اگر عدالت ورزد و نیک بیندیشد و نیک عمل کند، شخصیت نیکو از خویش می‌سازد که بوی خوش او دیگران را به خود جذب می‌کند. تکرار اعمال بد و خوب موجب می‌شود تا آن چیز به شکل واقعیت درآید و مقوم و ملکه ذات شود و این‌گونه است که عمل انسان خروجی همان شاکله او خواهد بود و در آخرت به شکل انسان خداگونه یا فرشته سان تجسم می‌یابد یا به شکل انسان جماد یا انسان نبات یا انسان حیوان مجسم می‌شود. از همین رو خدا، در قرآن از آن به «لنفسه» تعبیر می‌کند که به معنای حقیقت وجودی اوست؛ اما باید توجه داشت که مراد از «علیها» نیز همان «لنفسه» است؛ زیرا ذاتی او خواهد بود، ولی چون به نفعش نیست، حرف«علی» را به کار برده است تا این معنا بیان شود.
به سخن دیگر، هر کسی سر سفره اعمال خویش درآخرت می‌نشیند. به قول معروف هر چه کنی از بد و خوب، به خود کنی. پس هیچ عمل نیک وخیر و خوب انسان به نفع خدا یا خلق نیست؛ چنان‌که هیچ عمل زشت و بد او به ضرر خدا یا خلق خدا نیست؛ بلکه به خود سود یا زیان می‌رساند و این‌گونه‌، ابدیت خویش را می‌سازد.