ماییم و این پرچم بالای بالا...
عزیزالله محمدی (امتدادجو)
رسیدن به نقطه ایصال الی المطلوب در عرفان یک نقطه پایان فرضی و یا قراردادی است که در آن عاشق و یا عارف به رضایت میرسد و خود را غرق در لذت از اتصال به معشوق و هدف غایی که مطالبه داشته است میبیند.
یکی از نقاطی که جزء آمال و آرزوهای همواره پایدار ما محسوب میشود، رسیدن به کربلا و دیدار حرم امام حسین(ع) است که این سرزمین عاشقی در کشور عراق قرار دارد و مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و نظامی ایران با عراق لااقل در طی تاریخ بعد از انقلاب دارای فراز و نشیبی بوده که گاه این فراز و نشیبها -از جمله در طول زمان هشت سال دوران دفاع مقدس- مانع جدی برای ایصال عاشقان به کربلا بوده و به همین دلیل همواره رسیدن به کربلا از جمله شعارها و آرزوهای قاطبه جامعه ایران است.
رسیدن به کربلا -که خود، تبدیل به نماد جهانی برای مبارزه با ظلم شده است- بعد از حکومت صدام و با نفوذ فرهنگی و تقریب بیش از پیش فرهنگ دو کشور ایران و عراق که با مجاهدتهای چشمگیر سردار عزیزمان حاج قاسم سلیمانی صورت گرفت؛ تا حدود زیادی تبدیل به موضوع قابل تحصیلی شد که اکثر قریب به اتفاق عاشقان و مشتاقان ایرانی بهویژه در ایام اربعین موفق به آن شدند و به آرزوی دیرین خود دست یافتند.
آیین پیادهروی اربعین و به اصطلاح مشایه، علیرغم سبقه پیشین خود، طی چند سال اخیر تبدیل به یک حرکت جهانی شده است که در آن ملیتهای مختلف از سرتاسر جهان گرد هم میآیند و در این بین فارغ از هدف و مسیر مشترک -که رسیدن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) و نیز زمینهسازی برای ظهور حضرت حجت(عج) است- هر کدام در لابه لای رنگ زمینه مشکی موکبها و لباسهای که رنگ غالب ایام اربعین است، از نماد ملی و میهنی خود نیز به جهت تفاخر بر میهن و یا بیان جغرافیای زیستی خود استفاده میکنند.
این نکته در حال حاضر و در زمان پیش از ظهور، بسیار حائز اهمیت است که حتی با وجود اینکه مسیر مشایه مسیری بسیار معنوی و پر شور و حال برای ابراز ارادت به آستان امام حسین(ع) است و همگان در یک مسیر واحد معنوی و به سمت یک نقطه مشترک که همان نقطه ایصال الی المطلوب است گام بر میدارند؛ اما! همین نکته نیز باعث بر تغافل افراد از تفاخر بر ملیت و جغرافیای سرزمین خود نمیشود.
شخص نگارنده الحمدلله توفیق هفت سفر اربعین به عراق را داشته که علی رغم تمام تعلق روحی و معنوی و اعتقادی به آستان ائمه معصومین(ع) حاضر در کشور عراق، اما از دلتنگی برای پرچم سه رنگ ایران عزیز هیچگاه نتوانسته بگذرد و با وجود اینکه بهخاطر برخی ملاحظات سیاسی و اجتماعی نتوانست به غیر از یک سال پرچم ایران را بهصورت آشکارا با خودحمل کند؛ اما همواره به هنگام بازگشت و در بدو ورود به پاسگاه مرزبانی کشور که به زیبایی پرچمی را بالای سر زوار قرار میدهند با اشتیاق این پرچم را به آغوش میکشد و به جهت رسیدن به میهن و دیدار پرچم برافراشته ایران و کسب احساس امنیت، تمام وجود خودش را سرشار از اشک شوق میکند.
در پس این توجه شخصی به موضوع پرچم همواره یک سؤال اساسی و جدی مطرح بوده که چرا ما به آناندازه که باید به هویت و تکثر حضور پرچم در جایگاههای مختلف به عنوان نماد میهندوستی توجه نداشته و اهمیت قائل نیستیم.
در نقطه مقابل این عدم توجه حداکثری ما به تاثیر نمادین حضور پرچم در جای جای وقایع و اتفاقات و تولیدات و جغرافیا، تحت عنوان نماد اتحاد و تمایز از غیر، بیتعارف کشوری مثل ترکیه یا آمریکا از عملکردی برخوردار بودهاند که حتی در همین مراسم معنوی اربعین نیز بهطور مشهودی قابل لمس و مشاهده بوده تا چه رسد به وقایع مهم و تاثیرگذار جهانی دیگر مثل مسابقات فوتبال جامجهانی که قریبالوقوع است و قطعا پرچمها در آن اتفاق جذاب جهانی کارکردهای غیر از فوتبال از خودشان را نشان خواهند داد.
فعالیتهای موثر، متمرکز و فرهنگی یکی از موکبهای ترکیهای در آیین پیادهروی اربعین، بین مسیر نجف و کربلا، مصداق بارز این توجه به نماد پرچم است که شرح این فعالیت را نگارنده در کتابی تحت عنوان«سفیر» با تم داستانی بهطور مفصل آورده است؛ اما به اجمال آنچه قابل بیان است؛ آن است که در این موکب علاوهبر سرو «قهوه معروف ترک» بهصورت مرتب و منظم برای زوار، پرچم ترکیه نیز روی تیشرت و یا پیراهن و یا حتی سایر البسه هر کدام از زوار با لوگوی طراحی شده زیبا چاپ میشود و عملا تا کیلومترها بعد از این موکب هم، میتوان تیشرتهای مزین به چاپ پرچم ترکیه را که با رنگ قرمز، بهویژه بر تن جوانان جلوهگری میکنند را ملاحظه کرد.
ترکیه شاید به تاسی از فیلمهای آمریکایی حتی در تمام فیلمهای خود نیز در لحظه به لحظههای هر فیلم توجه به حضور پرچم دارد، ولی صرفا این نوع نگرش را نمیتوان متاثر از هالیوود دانست؛ بلکه در تمام تولیدات صنعتی و غیر صنعتی و تزیینی نیز که حتی در ایران هم آنها را گاهی میتوانیم ببینیم این نگرش و سیاست کلی کاملا هویدا و آشکار است. نمونه بارز دیگر این نگرش را حتی روی بدنه اتومبیلهای ترانزیتی و توریستی به راحتی میتوانیم لمس کنیم که به حدی این موضوع گسترش داشته که بدون تعصب و بدون تعارف باید بگوییم در بین بعضی از رانندگان و جوانان ایرانی نیز پرچم ترکیه تحت عنوان یک نماد تزیینی چه روی لباس و یا روی بدنه خودرو نقش بسته و انکار این موضوع نیز به هیچ عنوان نمیتواند کتمانکننده حقیقت شکل گرفته باشد.
البته بهطور قطع، شکل گیری این روند یعنی نشان سازی و یا ایجاد «برند» که یک حوزه تخصصی و کاملا برنامهریزی شده است که در صورت عدم توجه دقیق و لازم میتواند موجبات عدم رشد کافی را برای هر گونه تولید فراهم کند؛ امری که رهبر معظم انقلاب اسلامی بهطور متوالی از سالیان گذشته و بهویژه از دوران تاکید بر اقتصاد مقاومتی و امر تولید بر آن اصرار داشتهاند و یکی از مهمترین این نشانهها بهکار گیری نماد و پرچم ایران در انواع تولیدات و محصولات است که کمتر به آن توجه شده و میشود.
آمریکا! سردمدار نشان سازی و استفاده نمادها نیز، دارای سیاستی واحد نسبت به همین موضوع است که بهطور عموم در کلیه فیلمهای آمریکای پرچم در جای جای فیلم خودش را بهصورت آشکار نمایان میکند و فیلم با هر محتوایی که باشد تحت هیچ شرایطی خود را جدا از هویت جغرافیا آمریکا نمیداند و این پیام را به جهان مخابره میکند که آمریکا حضور دارد.
درست به مثابه ترکیه، پرچم در آمریکا نیز از یک ارزشی برخوردار است که از سیاستمدار تا تولیدکننده تا طیفهای مختلف اجتماعی و حتی کارتن خوابها نیز بر این اصل توجه دارند و مشاهده میشود که در تظاهراتهای گروههای مختلف علیه هم و یا در اعتراض به موضوعی، پرچمهای پر تعداد آمریکا جایگاه خود را دارا است و این تفاخر به پرچم را به راحتی به غیر واگذار نمیکنند.
ارزش عکس عکاس شهیر آمریکایی، جو روزنتال که عکس معروف «پرچم در ایووجیما» را در خلال جنگ جهانی دوم گرفته است به دلیل ارزشگذاری بر جایگاه پرچم و نماد ملی آمریکاست و این عکس اولین بار توسط خبرگزاری آسوشیتدپرس چاپ و بعد از آن هزاران بار در سرتاسر جهان تحت عناوین مختلف بهویژه باعنوان اقتدار آمریکال باز نشر پیدا کرده و اگر مبالغه محسوب نشود، شاید بتوان گفت که رکورد بیشترین بازچاپ در تمام طول دوران را در اختیار دارد؛ چرا؟!
پاسخ به چرایی سؤال مطرح شده را واگذار میکنیم به فرصتی دیگر، اما! حال نکته در جایی است که ما در آستانه جام جهانی قرار داریم و با توجه به وقایع و آشوبهای اخیر که همه معاندین و سلطه جویان و گروههای تجزیهطلب از پستوهای خود به بیرون خزیدهاند و هر کدام نیز به نام ایران خود ساخته خود پرچمی برافراشتهاند تکلیف چیست؟ و چگونه باید این هویت و ارزش و نماد پر افتخار را از گزند آسیب در امان نگه داشت تا خدای نکرده دچار هتک حرمت نشود؟
چگونه قبول کنیم که گروههای معارض و معاند که قطعا از سر تاسر جهان خود را به ورزشگاههای قطر خواهند رساند هر کدام با پرچمهایی غیر از پرچم ایران در آنجا حضور داشته باشند و بر یوزپلنگان ایرانی حاضر در مستطیل سبز فشار روحی و روانی وارد نکنند؟
حائز اهمیت است که باید بهطور مجدد ارزش پرچم و سرود ملی پیش از عزیمت قهرمانان به جامجهانی به آنان یادآوری شود و باز گوی یاد شهدای که برای اعتلای این پرچم از جان خود گذشتند به شرط حق جوی و حق طلبی این فرزندان وطن، خالی از لطف نخواهد بود.
قطعا این لحظهها که لحظههای آغاز و هنگامه جام جهانی است برای اجرای این پیشنهاد که سرتاسر ایران را باید پرچم ایزه کنیم دیر است؛ اما باید به یاد داشته باشیم که پرچم ایران را در همه تولیدات و همه اماکن و همه رویدادها و محصولات فرهنگی نقش ببندیم تا خود آگاه و ناخود آگاه همه هم میهنان ایرانی، اصل تفاخر به ایران عزیز و اتحاد و اتفاق در سایه این پرچم را تحت هر شرایطی فراموش نکنند.
به نظر میآید توزیع گسترده پرچمهای با کیفیت ایران بین آحاد مختلف جامعه و به اهتزاز در آوردن آن در کلیه اماکن و معابر از طرف شهرداریها و یا نهادهای مسئول فرهنگی و اجتماعی در این ایام، میتواند حس همدلی و بالندگی و تفاخر در جامعه را با توجه به بازیهای بسیار مهمی که پیش رو است افزایش دهد و حتی از بعضی از اتفاقات احتمالی مشابه به آشوبهای اخیر نیز جلو گیری کند.
بدیهی است توزیع گسترده و پر حجم پرچم جمهوری اسلامی ایران در بین تماشاگران حاضر در ورزشگاههای تعیین شده برای بازیهای ایران نیز از خیلی وقایع ممکن و ناممکن جلوگیری خواهد کرد و علاوهبر تقویت روحیه بازیکنان قهرمان ایران عزیزمان، جلوههای زیبای بصری نیز در قابهای تلویزیون خلق خواهد کرد.