kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۳۱۴۳
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۱ - ۲۰:۳۷

گلوله‌باران زائران شاهچراغ 131 سال قبل(نگاه)

 
 
مرتضی صفارهرندی
غروب چهارشنبه چهارم آبان 1401 اولین بار نبود که زائران حرم حضرت احمد ابن موسی شاهچراغ آماج گلوله دشمنان قرار می‌گرفتند. 131سال قبل نیز در یک روز غم‌آلود سال 1270 شمسی صدای صفیر گلوله در این آستان مقدس طنین‌انداز شد. آن روز نیز جرم مردم‌، ایستادن در برابر نقشه‌های غرب استعمارگر برای تسلط بر مقدرات ایران بود. چند روز قبل از آن‌، مجتهد بزرگ شهر، «آیت‌الله سیدعلی اکبر فال اسیری» بر فراز منبر‌گریه‌کنان گفت‌، این دو قطره خونم را برای مقابله با قرارداد استعماری انحصار تنباکو آماده کرده‌ام. ماموران حکومتی او را به وقت تنهایی و عادت قرائت زیارت عاشورا درصحرا، دزدانه ربوده و سوار بر قاطر بدون زین به سرعت از بیراهه به سمت تبعیدگاهش بوشهر برده‌بودند. حالا مردم شیراز به گلوله بسته می‌شدند، چون عالم محبوب خود را از حکومت نالایق مرعوب استعمار انگلیس مطالبه می‌کردند. فال اسیری اولین دانشمند دینی بود که در مقابل آن نقشه استعماری ایستاد‌، چنان‌که اولین نامه میرزای شیرازی بزرگ به دربار قاجار زمانی نگاشته ‌شد که فال اسیری از تبعیدگاه خود (بوشهر) به سامرا و جوار حرم عسکریین(سلام‌الله‌علیهما) رفته و در نزد مرجع اعلای شیعه اقامت گزیده‌بود. «آیت‌الله‌العظمی میرزا سیدحسن شیرازی» آن مرجع تاریخ‌ساز شیعه درنامه خود نوشته‌بود:
«اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تودّد آنها با مسلمین و اجرای عمل بانک و تنباکو و تتن (توتون) و راه‌آهن وغیرها، از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه‌، موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است، چنان‌چه واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتی از مسلمانان در حمای حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام و هتک بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعتمدار حاجی سید علی اکبر [فال اسیری] سلّمه‌الله تعالی به وضع ناشایسته‌، نمونه از نتایج این امور است.»
میرزای بزرگ‌، در انتهای این نامه از ناصرالدین شاه می‌خواهد: 
«جناب معظم را که اکنون پناهنده ناحیه مقدسه‌اند به تلافی این وهن‌، مورد عواطف خسروانه فرمایند.»
آنچه به‌طور طبیعی از ماجرای انحصار تنباکو برداشت می‌شود قدم‌های اول برای سلطه کامل اقتصادی انگلیس بر ایران است، اما مشاهدات عینی یک شاهد درجه یک این واقعه تاریخی به خوبی آشکار می‌سازد چرا میرزای شیرازی در وهله نخست نگران «مخالطه وتودّد» (آمیختگی و دوستی) انگلیسی‌ها با مسلمین است. شاهد عینی مورد نظر ما
«آیت‌الله شیخ حسن کربلایی اصفهانی» مولف کتاب «تاریخ دخانیه» از شاگردان ممتاز و مقرب مرجع اعلای شیعیان میرزای شیرازی است.* توصیفی که او از تهران پس از فعالیت کمپانی تالبوت با صدها کارمند زن و مرد انگلیسی می‌کند‌، بسیار دردآور و حاکی از برنامه ‌اندلسی‌کردن ایران آن زمان درضمن تسلط کامل اقتصادی بر کشورمان است:
«در این تیمچه و کاروانسراهای طهران‌، از دیرگاهی فرنگیان حجره و دکان‌ها گشوده مشغول داد و ستدهای جزئی با مسلمانان بودند. ولی مردان فرنگی به تازگی چندین حجره گشوده، همگی دختران نورس و زیبا که بدان وضع‌‌های دلکش و دلربای فرنگیان‌، خود را ساخته و پرداخته‌، اجناس عالی و فاخر خود را به وضعی هرچه دلخواه‌تر به موقع نظر حیرت تماشاییان گذاشته و بدان عشوه‌های نازنین و لهجه‌های دلچسب و شیرین‌، در کمال فتاکی و بی‌باکی، مسلمانان دلداده را به اسم و عنوان داد و ستد از هر سو در پی تاراج عقل و دین بودند. از این گذشته جمعی از زنان بازیگر و جمعی دیگر از زنان بدکار، برای ترویج کسب‌وکارشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته و در هر بلدی خاصه طهران‌، چندین بازیگرخانه و فاحشه‌خانه معین داشته و همه‌روزه فوجی از مسلمانان را بدین‌وسیله به‌ دام خود کشیده، مال‌شان سهل است که عقل و دین‌شان راهم ربوده رها می‌کردند و در همین طهران که پایتخت اسلام است چندین مهمانخانه گشوده که بالای سردر خانه به خط جلی نوشته ‌بود و در آن هر باب لهو و لعب و هر قسم مسکرات فراهم داشته، مسلمانان را به مهمانی طلبیده و به‌اندازه پولشان پذیرایی می‌نمودند. در مجموع بازار وگذرگاه‌های طهران، شاید زیاده بر صد دکان خمر و مسکر(مشروبات الکلی) باز شد که مسلمانان علانیه و برملا‌، خمر خریده و می‌خوردند و طرفه‌تر این بود که در نظر هیچ‌کس هیچ مطلب تازه و معتنابهی هم نبود!
کار مسلمانان در ایران چندان اوج گرفته که در این پایتخت بزرگ اسلام، آشکارا و علانیه با اطلاع دولت اسلام، زنان مسلمانی هستند نه کم، خیلی زیاد‌، مخصوصا که به بدعملی و فجور معروف و مشهورند‌، به‌طوری ‌که اینان نیز مانند اصناف کاسبکار مملکت‌، سالیانه مبالغ‌ها مالیات اضافیه به دولت می‌رسانند و هیچ‌کس (را هم) در این خصوص تعرض نبود‌، ضعف ملت اسلام از این‌ اندازه‌ها گذشته ‌بود.»
انگلیسی‌ها وقتی اولین موفقیت‌ها را در پروژه دستکاری اخلاق اجتماعی وسبک زندگی ولاابالی‌‌سازی اقشاری از مردم کسب کردند پا را فراتر نهادند:
«چندین‌ها کلیسا و دعوت‌خانه و معلم خانه بنا کرده‌اند و درباره مسلمانان محتاج و پریشانی که از دیرگاهی به سبب مُوادّه (دوستی) و مراوده ایران با فرنگیان، رشته معاش خود و عیالشان از هم گسیخته ‌بود‌، شهریه و مواجب‌های گران قابلی برقرار نموده‌اند‌، چنانچه درباره یک نفر مسلمان که در تمامی یک ‌ماه، از تحصیل یک‌تومان پول این زمان عاجز است، از ده‌تومان گرفته تا پنج‌تومان کمتر مقرر نکردند. این‌گونه دانه‌ها افشاندند تا مسلمانان را به دام دعوت‌خانه‌ها کشانده و به آیین مسیحی خواندند.»
اما در همین اوضاع و احوال چگونه است که فتوای میرزای شیرازی کار را به شکستن قلیان‌ها در ‌اندرونی خود دربار شاه قاجار یعنی منعقدکننده آن قرارداد خفت‌بار کشاند؟ جامعه‌ای که حتی قشر اهل علم‌، چنین تصوری از آن پیدا کرده ‌بود چگونه با یک فتوای چند کلمه‌ای، طومار برنامه استعمار انگلیس برای ایران را در آن مقطع زمانی درهم پیچید؟ گویا کارگزاران غرب از اولین گام‌هایشان در این سرزمین، بزرگ‌نمایی نفوذ اجتماعی خود با تظاهرهای اجتماعی برای بیشتر دیده‌ شدن را در سرلوحه کارهایشان قرار داده‌بوده‌اند و به ضرب دروغ رسوای «ما بی‌شماریم» و ارعاب وخشونتی که همواره چاشنی و پشتوانه آن بوده کار خود را پیش برده‌اند.
درشیراز وقتی خبر رسید که کارمندان کمپانی انگلیسی تالبوت قصد ورود به شهر را دارند آن سخنرانی آیت‌الله فال اسیری تا چند روز سبب شد که انگلیسی‌ها در پشت دروازه شهر متوقف شوند و تنها پس از کشتار مردم درحرم حضرت شاهچراغ‌(ع) و ارعاب مردم توسط حکام مستبد بود که جرأت کردند وارد شهر شوند. در تبریز امّا با بسیج شدن طلاب حوزه علمیه به رهبری فقیه بزرگ شهر «حاج میرزا جواد آقا مجتهد»، شخص شاه قاجار از در التماس به بزرگان روحانیت شهر وارد شد، ولی طرفی نبست وهیچ‌گاه موضوع انحصار انگلیسی‌ها بر فرآیند تولید، قیمت‌گذاری وتوزیع تنباکو و توتون در این سامان عملی نشد چه رسد به این که شهر شاهد مفسده‌های ناشی از حضور استعمارگران انگلیسی در عرصه فرهنگ عمومی باشد. 
این همان شاه و دربار بود که نامه بزرگ‌ترین مرجع تقلید زمانه را با بی‌ادبی هرچه تمام‌تر پاسخ می‌داد. مثلا «کامران میرزا نایب‌السلطنه» در پاسخ اولین نامه میرزای شیرازی به دربار چنین نوشته‌بود: 
«عریضه تلگرافی که به خاک پای(!؟) مبارک اعلی حضرت قدرقدرت، اقدس همایون شاهنشاهی ارواح‌ العالمین له‌الفداء عرض نموده‌بودید فوراً به خاک پای مبارکه(!؟) رساندم. جواب مقرر فرمودند...»(!؟) خود ناصر‌الدین‌ شاه نیز در پاسخ به میرزای بزرگ، آن فقیه عظیم‌الشأن را تنها با عبارت «جناب» مورد خطاب قرار داده‌بود.
در اصفهان «آیت‌الله محمدعلی نجفی» عالم محبوب شهر، قبل از میرزای شیرازی فتوای حرمت تنباکو را صادر کرد. طوری ‌که ناصرالدین شاه درنامه‌ای به «ظلّ‌السلطان» حاکم اصفهان نوشت:
«این روزها بعضی اخبارات از اصفهان به عرض رسیده که خیلی جای تعجب و حیرت است که چرا مردم بی‌جهت آسودگی و امنیت خود را کنار گذاشته‌، دنبال این کارهای خطرناک بروند. مثلا به عرض رسیده که مردم بر ضد رعایای خارجه و فرنگیان حرف می‌زنند و همچنین علمای اعلام استعمال دخانیات را حرام دانسته‌اند و همچنین در فقره بانک مزخرفات می‌گویند.»(پانوشت ص122)
اماگزارش 19 ربیع الثانی 1309 قمری ظلّ‌السلطان- که در تاریخ این منطقه‌، به سفّاکی و بی‌رحمی شهره است – به شاه، نشانه استیصال و درماندگی او در برابر خیزش علما و مردم اصفهان بر ضد استعمار است. او برای شاه درد دل می‌کند برایش قابل درک نیست که علما و مردم اصفهان «به چه پشتگرمی و به چه اطمینان این حرکات از آنها ناشی می‌شود و خود را مثل شب‌پره به شعله سخط و غضب دولت می‌زنند.» وی سپس آب پاکی را روی دست شاه می‌ریزد که «با این جزئی حرکات غلام، آرام نمی‌گیرند.»
 ظلّ‌السلطان حق داشت. او قبل از این نامه پس از بی‌نتیجه ماندن رایزنی‌هایش با آیت‌الله نجفی و علمای اصفهان تهدید کرده‌بود که منازل علما را به توپ خواهد بست، ولی با بی‌اعتنائی علما مواجه شده‌بود. 
سرانجام تهران نیز با فتوای میرزای شیرازی و مدیریت آیات میرزای آشتیانی‌، شیخ فضل‌الله نوری و... به پاخاست. تهران با آن اوصاف ناامیدکننده که شیخ حسن کربلایی در کتاب تاریخ دخانیه آن را توصیف می‌کند چنان شد که پس از شنیدن تهدید میرزای آشتیانی به تبعید توسط حاکمان، حرکت جمعیت عظیمی از زنان مسلمان به سوی ارگ سلطنتی را شاهد بود که شیون‌کنان فریاد وا‌اسلاماه سر داده‌ بودند:
«فریادهایی بدین مقوله گفتار بلند بود که ‌ای‌خدا! می‌خواهند دین ما را از بین ببرند، علمای ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند، برجنازه ما فرنگیان نماز گزارند...
جمعیت مردم به حدی شد که تمام کوچه و بازارها تا میدان ارگ یک‌ وصله پیوسته زن و مرد بود. راه عبور و مرور بالمره مسدود گردید. فریاد و افغان واشریعتاه و وااسلاماه، یاعلی، یاحسین، از تمامی این‌ همه مخلوق پیوسته بود...»
مردم سپس به مسجد شاه (مسجد امام خمینی فعلی) می‌روند ودر مواجهه با کژتابی یک آخوند درباری حامی قرارداد استعماری او را از منبر به زیر می‌کشند.
«این بود که در اثنای این هنگامه معتمدالسلطان عبدالله‌خان والی، مضطربانه به مشقت تمام خود را به جناب مستطاب ملاذالاسلام [میرزای آشتیانی] رسانیده که اعلی حضرت همایونی می‌فرمایند مقصود شماها چیست؟ بگویید تا فوراً انجام بدهیم.»
بدین‌ترتیب شاه دستور لغو کامل قرارداد استعماری را صادر کرد.
نویسنده کتاب تاریخ دخانیه که توصیف دردآور او از فضای فرهنگی پس از عقد قرارداد استعماری را در ابتدای این نوشتار مشاهده‌کردید، در توصیف تحول فضای اجتماعی در آن روزها می‌نویسد:
«از آن همه اوضاع فرنگی بازار طهران‌، اثری نبود.»
راز کینه‌توزی و نفرت‌انگیزی تمام‌ناشدنی غرب و غربگرایان نسبت به میراث‌داران مکتب قرآن و اهل‌بیت را باید در این اولین مقاومت‌ها در برابر تلاش استعمارگران غربی برای استیلای همه‌جانبه بر همه شئون جامعه ایرانی جست‌وجو کرد. انگلیسی‌ها و پیروان داخلی‌شان البته دست‌بردار نبودند. آنها دو دهه بعد برای رفع همین مانع از سر راه خود و نهادینه‌کردن انحرافی که خودشان در نهضت مشروطیت ایجاد کرده‌بودند با بی‌رحمی هرچه تمام‌تر بزرگ‌ترین فقیه شهر تهران (شیخ فضل‌الله نوری) را -که ازقضا از رهبران نهضت تحریم تنباکو هم بود- به جرم اصرار بر لزوم انطباق قوانین با دستورات قرآن و اهل‌بیت پیامبر به طناب دار آویختند. 
آری، سنت رفتار وحشیانه حامیان استعمار غرب با مدافعان دین، قدمتی از گلوله‌باران زائران حضرت شاهچراغ درسال1270 تا کشتار مردم در صحن گوهرشاد به دست رضاخان سفاک پهلوی در 1314 دارد. آن زمان، این ملت تنها در دفاع از مواریث دینی خود به پا خاسته ‌بودند که آنچنان به خاک و خون کشیده ‌شدند. سهل است ملتی که چهل‌وسه سال است اساس این سلطه‌طلبی و حکومت برکشیده آن را در سرزمین خود برچیده و در حال پی‌ریزی مقتدرانه و مدبرانه تمدن نوین اسلامی در این کشور و بلکه سرزمین‌های اسلامی است با بغض متراکم و دندان بر هم ساییدن‌های غربی‌ها و نوکران وطنی‌شان مواجه شود. آری، رمز وحشی‌گری‌های برنامه‌ریزی شده این روزها با هرکه نشانی از این بیداری عظیم و حیاتبخش را با خود دارد همین است. 
__________________________________
* اسناد یادداشت حاضر، تماماً برگرفته از این اثر کم‌نظیر تاریخ‌نگاری نهضت تحریم تنباکو و نیز تتبع حجت‌الاسلام رسول جعفریان در حاشیه‌نگاری همین کتاب است.