kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۱۲۲
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۲

عرفه؛ روز عرفان و عاشقي(1) (زلال بصیرت)


در ميان همه روزهاى مبارك و مقدس، روز عرفه يك ويژگى‌هايى دارد كه در ساير ايام، حتى در اعياد شريفه و ساير ايام متبركه به اين پايه ديده نمى‏شود. بر اساس آنچه از روايات استفاده مى‏شود اهميت توجه و نيايش با خداى متعال در اين روز به قدرى است كه فرموده‌اند: اگر روزه گرفتن باعث سستى در عبادت و دعا بشود، روزه نگيريد؛ با اينکه روزه يكى از بزرگترين عبادات است كه: «الصّوم لى»؛ ولى این روز آنقدر دعا و توجه به خداى متعال مطلوب است كه گفته‌اند: اگر روزه مانع مى‏شود، روزه را ترك كنيد؛ بخصوص از هنگام زوال تا موقع غروب آفتاب، انواع دعاها و تسبيحاتى وارد شده كه نشانه عظمت اين روز و نزول بركات و رحمت‌هاى بى‏پايان از طرف خداى متعال بر بندگان شايسته اوست؛ و باز مى‏دانيم كه در ميان همه آموزه‏هاى دينى كه در باره دعا و مناجات و توجه به خداى متعال وارد شده، كمتر دعايى، و شايد هيچ دعايى به‌اندازه دعاى عرفه سيدالشهدا ـ‌ سلام الله عليه‌ـ اهميت نداشته باشد. اگر درست توجه كنيم كه اين دعا در چه موقعيتى انشاء شده و با چه كيفيتى، ـ‌كه در روايت وارد شده و راوى نقل كرده‌ـ بيشتر به اهميتش پى مى‏بريم. جا دارد حال كه خداى متعال بر ما منت گذاشته و ما را با ولايت اهل بيت آشنا كرده و اين ميراث نفيس و ارجمند را در اختيار ما قرار داده، بيشتر درباره‏اش تأمل كنيم و سعى كنيم از اين دعا درس بگيريم.
ادای دعا کردن
امام ـ ‌رحمه‌الله‌ـ در بعضى از فرمايشاتشان دارند كه ـ‌ امثال بنده را مى‏فرمايدـ‌ ما بايد دعا «بخوانيم»؛ ما دعا نمى‏كنيم؛ دعاهايى را كه بزرگان كرده‌اند، ما مى‏خوانيم. به تعبير بنده، ما اداى دعا كردن را درمى‏آوريم؛ دعا را يك كس ديگرى كرده، آن كه دعا كرده؛ مقتضاى اين جور دعا خواندن اين است كه حال ما اين چنين باشد كه: خدايا! ما لياقت دعا كردن نداريم؛ مى‏خواهيم اداى دعاخوان‏ها را در بياوريم. اما خدا آن قدر كريم است كه وقتى كسانى اداى بنده‏هاى شايسته‏اش را درمى‏آورند، مى‏پذيرد.
يكى از بزرگان علما داستاني را نقل مى‏كرد؛ من يادم نيست در كتابي خوانده باشم؛ ولى اين شخص مرد بزرگى بود كه بىجهت و بىسند نقل نمى‏كرد. داستان مربوط به بنى اسرائيل و فرعون است. وقتى حضرت موسى (ع) با برادرشان ‌هارون براى دعوت فرعون آمده بود، يك لباس شبانى پوشيده بودند و يك چوبدستى دستشان بود، به دربار فرعون آمده بودند. خدمه دربار پرسيدند: شما كه هستيد و اينجا چه كار داريد؟ موسي گفت: من پيغمبر خدا هستم و آمده‏ام فرعون را دعوت كنم. خدمه دربار به آنها خنديدند و گفتند: از اينجا برويد. فردا حضرت موسى با‌ هارون باز به دربار فرعون آمدند و همين جريان تكرار شد. در روايت نقل شده كه آنها چهل روز به دربار فرعون مى‏آمدند اما كسى راهشان نمى‏داد. فرعون دلقكى داشت كه وقتى خسته مي‌شد، برايش بازى در مى‏آورد و فرعون را مى‏خنداند. اين دلقك چند بار در راه رفتن به دربار ‏ديده بود كه چوپانى ايستاده و چوبي در دستش است و مى‏گويد: من پيغمبر خدا هستم و آمده‌ام فرعون را دعوت كنم. يك روز اين دلقك لباس چوپانى پوشيد و چوبي به دست گرفت و به كاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ايستاد. فرعون پرسيد: اين چه لباسى است كه پوشيده‌اى؟ دلقك گفت: من پيغمبرم؛ آمده‌ام تو را دعوت كنم. فرعون و اطرافيانش به خنده افتادند و اين يكى از سوژه‏هاى خنديدن فرعون شد و هر روز اين لباس را مى‏پوشيد و مى‏آمد به دربار و مي‌گفت: من پيغمبرم و آمده‌ام تو را دعوت كنم؛ يا قبول كن، يا عذاب نازل مى‏شود. درباريان هم مى‏خنديدند. بالاخره يك روز فرعون گفت: اين حرف را از كجا ياد گرفته‌اى؟ دلقك گفت: كسى هست كه مى‏آمد مقابل دربار و اين حرف‌ها را مي‌گفت. فرعون گفت: بگوييد خودش بيايد تا او را ببينيم. اين جريان زمينه‏اى شد كه موسى را به كاخ فرعون راه دادند. فرعون به موسي و ‌هارون اجازه داد تا آنها را ببينند و بخندند. آن آقاى بزرگوار نقل مى‏كرد كه وقتى عذاب بر فرعونيان نازل شد و همه آنها غرق شدند، خطاب رسيد كه اين دلقك را نجات دهيد. فرشته‏ها گفتند: اين هم از اصحاب فرعون و كافر است. خطاب آمد كه اين لباس دوست ما را مى‏پوشيد و اداى دوست ما را در مى‏آورد.
ناتوانی انسان در ادای شکر نعمت‌های خدا
معناي اين حرف اين است كه گاهى ادا درآوردن هم مطلوب است. بايد حال ما اين‌گونه باشد كه ما لياقت دعا كردن نداريم. ما كجا، ساحت قدس الهى كجا؟! اگر ما بخواهيم مطالبي كه در مضامين دعاها وارد شده، واقعا خودمان قصد انشاء كنيم و بگوييم ما اين حرف‌ها را مى‏زنيم، جا دارد به دهانم بزنند و بگويند: خفه شو! تو كجا و اين حرف‌ها كجا؟! پيش ما دروغ مى‏گويى؟! كس ديگري را پيدا نكرده‌اى كه فريبش بدهى؛ مى‏خواهى خدا را فريب بدهى؟!
ما بايد بگوييم: ما اداى دعاخوان‏ها را در مى‏آوريم؛ مى‏دانيم ما لياقت دعاخواندن نداريم؛ ما لياقت صحبت كردن با خدا را نداريم. با چه رويى با خدا صحبت كنيم؟ زبانى كه خدا به ما داده كه وسيله‏اى براى عبادت باشد، اگر لكنت داشته باشد، چقدر پول حاضريم خرج كنيم تا از آن رفع لكنت بشود؟ اگر ـ‌خداى ناكرده‌ـ كسى لال باشد و تمام ثروت دنيا را داشته باشد، حاضر است همه ثروتش را بدهد تا مرضش معالجه شود؛ ما با اين نعمت خدا، با چنين ارزشي، خدا را معصيت مى‏كنيم، غيبت مى‏كنيم، حرف لغو مى‏زنيم، اسرار ديگران را فاش مى‏كنيم، دروغ مى‏گوييم؛ آن وقت چگونه با اين زبان با خدا حرف بزنيم؟! آيا جا ندارد وقتى مى‏خواهيم با خدا صحبت كنيم، خدا امر بفرمايد :لال شو؟ تو با نعمت من چه كردى؟! با چشممان مى‏خواهيم به پيشگاه الهى نگاه كنيم، به سوى رحمت او، با كدام چشم؟ با چشمى كه اگر بيمارى مختصرى پيدا كند، مدت‌ها وقت صرف مي‌كنيم، پول صرف مي‌كنيم، تا بيمارى چشممان رفع شود؛ اما اين چشم كه خدا به رايگان به ما داده و ميلياردها قيمت آن است، اين را وسيله بدبختى خودمان قرار بدهيم، نگاه حرام كنيم و به دنبالش هزار جور بدبختى و گرفتارى براى خودمان درست كنيم! اين چشم را چگونه به سوى رحمت خدا باز كنيم و بگوييم خدايا به اميد تو؟! قلبى كه خدا به ما داده، دستى كه داده، پايى كه داده، و ساير اندام‌ها، همه نعمت‌هايى است كه هيچ‌كدامش با تمام ثروت روى زمين برابرى نمى‏كند؛ يعنى ارزشش بيش از آن است. ولى همه را ما وسيله بدبختى خودمان قرار داده‌ايم. حالا برويم به خدا چه بگوييم؟!
حد  اقل اين حال را داشته باشيم كه خدايا! از حالا تصميم گرفتيم معصيت نكنيم. اما بارها خودمان تجربه كرده‌ايم كه از اين قول‏ها مى‏دهيم، ولي وفا نمى‏كنيم. اگر خداى متعال بفرمايد كه تو ديروز، پريروز، پارسال و پيرارسال هم از اين حرف‌ها زدى؛ اما چطور شد؟ چه جواب مى‏دهيم؟! اگر به دوستى وعده‏اى داده باشيم و يك مرتبه تخلف كرديم، دو مرتبه تخلف كرديم، ده مرتبه تخلف كرديم، آيا رويمان مى‏شود سراغ او برويم؟ اگر كسى احسان مختصرى به ما بكند، موقعى كه به او نياز داريم، فطرت انسانى اقتضا مى‏كند كه تا آخر عمر فراموش نكنيم و هر وقت او را ببينيم سرمان پايين باشد و تشكر كنيم. اما خدا اين همه احسان، اين همه نعمت‌هاى مجانى به ما داده؛ ‌ولي ما يادمان نمى‏آيد كه اينها نعمت خداست و بايد شكرش را بجا بياوريم!  شكر كه نمى‏كنيم، هيچ؛ آنها را در راه نافرمانى خدا به كار مى‏گيريم! اگر خودمان را جاي يك قاضى بگذاريم و بخواهيم خودمان را محاكمه كنيم، چه مجازاتى براى خودمان در نظر مى‏گيريم؟
همه اين مطالب به صورت مبسوط و با بياني بهتر، در دعاى عرفه آمده است. در هر جمله‏اش دقت كنيم، مى‏بينيم يك عالم معنا در آن نهفته است. اگر سعى كنيم كه بعضى از فَقَرات را به جاى دعا خواندن، دعا كنيم و بعضى از اين دعاها را از دلمان بگوييم، قطعاً مشكلات ما حل مى‏شود؛ قطعاً رحمت خدا بر ما نازل مى‏شود. اما افسوس كه مثل بنده، اگر هزار بار هم اينها را بخوانم، دلم خبردار نمى‏شود؛ فقط لقلقه زبانى است. البته همين را هم خدا برايش اجرى قائل است، حتي اگر دعا را بخواني، ولي نفهمى يعنى چه، توجه هم نكنى، همين هم قبول است.بايد خدا را شكر كنيم كه با اين همه روسياهى‏ها، باز هم به ما توفيق مى‏دهد كه دستى به دعا بلند كنيم، اداى دعاخوان‏ها را در بياوريم، يادى از دعاى سيدالشهداء بكنيم.
سخنرانی آیت‌الله مصباح يزدى(دامت بركاته) در جمع اعضاي بسيج طلاب مدرسه علميه معصوميه، مشهد مقدس،  9/10/85 (روز عرفه سال 1427)
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر می‌شود.