عرفه؛ روز عرفان و عاشقي(1) (زلال بصیرت)
در ميان همه روزهاى مبارك و مقدس، روز عرفه يك ويژگىهايى دارد كه در ساير ايام، حتى در اعياد شريفه و ساير ايام متبركه به اين پايه ديده نمىشود. بر اساس آنچه از روايات استفاده مىشود اهميت توجه و نيايش با خداى متعال در اين روز به قدرى است كه فرمودهاند: اگر روزه گرفتن باعث سستى در عبادت و دعا بشود، روزه نگيريد؛ با اينکه روزه يكى از بزرگترين عبادات است كه: «الصّوم لى»؛ ولى این روز آنقدر دعا و توجه به خداى متعال مطلوب است كه گفتهاند: اگر روزه مانع مىشود، روزه را ترك كنيد؛ بخصوص از هنگام زوال تا موقع غروب آفتاب، انواع دعاها و تسبيحاتى وارد شده كه نشانه عظمت اين روز و نزول بركات و رحمتهاى بىپايان از طرف خداى متعال بر بندگان شايسته اوست؛ و باز مىدانيم كه در ميان همه آموزههاى دينى كه در باره دعا و مناجات و توجه به خداى متعال وارد شده، كمتر دعايى، و شايد هيچ دعايى بهاندازه دعاى عرفه سيدالشهدا ـ سلام الله عليهـ اهميت نداشته باشد. اگر درست توجه كنيم كه اين دعا در چه موقعيتى انشاء شده و با چه كيفيتى، ـكه در روايت وارد شده و راوى نقل كردهـ بيشتر به اهميتش پى مىبريم. جا دارد حال كه خداى متعال بر ما منت گذاشته و ما را با ولايت اهل بيت آشنا كرده و اين ميراث نفيس و ارجمند را در اختيار ما قرار داده، بيشتر دربارهاش تأمل كنيم و سعى كنيم از اين دعا درس بگيريم.
ادای دعا کردن
امام ـ رحمهاللهـ در بعضى از فرمايشاتشان دارند كه ـ امثال بنده را مىفرمايدـ ما بايد دعا «بخوانيم»؛ ما دعا نمىكنيم؛ دعاهايى را كه بزرگان كردهاند، ما مىخوانيم. به تعبير بنده، ما اداى دعا كردن را درمىآوريم؛ دعا را يك كس ديگرى كرده، آن كه دعا كرده؛ مقتضاى اين جور دعا خواندن اين است كه حال ما اين چنين باشد كه: خدايا! ما لياقت دعا كردن نداريم؛ مىخواهيم اداى دعاخوانها را در بياوريم. اما خدا آن قدر كريم است كه وقتى كسانى اداى بندههاى شايستهاش را درمىآورند، مىپذيرد.
يكى از بزرگان علما داستاني را نقل مىكرد؛ من يادم نيست در كتابي خوانده باشم؛ ولى اين شخص مرد بزرگى بود كه بىجهت و بىسند نقل نمىكرد. داستان مربوط به بنى اسرائيل و فرعون است. وقتى حضرت موسى (ع) با برادرشان هارون براى دعوت فرعون آمده بود، يك لباس شبانى پوشيده بودند و يك چوبدستى دستشان بود، به دربار فرعون آمده بودند. خدمه دربار پرسيدند: شما كه هستيد و اينجا چه كار داريد؟ موسي گفت: من پيغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم. خدمه دربار به آنها خنديدند و گفتند: از اينجا برويد. فردا حضرت موسى با هارون باز به دربار فرعون آمدند و همين جريان تكرار شد. در روايت نقل شده كه آنها چهل روز به دربار فرعون مىآمدند اما كسى راهشان نمىداد. فرعون دلقكى داشت كه وقتى خسته ميشد، برايش بازى در مىآورد و فرعون را مىخنداند. اين دلقك چند بار در راه رفتن به دربار ديده بود كه چوپانى ايستاده و چوبي در دستش است و مىگويد: من پيغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم. يك روز اين دلقك لباس چوپانى پوشيد و چوبي به دست گرفت و به كاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ايستاد. فرعون پرسيد: اين چه لباسى است كه پوشيدهاى؟ دلقك گفت: من پيغمبرم؛ آمدهام تو را دعوت كنم. فرعون و اطرافيانش به خنده افتادند و اين يكى از سوژههاى خنديدن فرعون شد و هر روز اين لباس را مىپوشيد و مىآمد به دربار و ميگفت: من پيغمبرم و آمدهام تو را دعوت كنم؛ يا قبول كن، يا عذاب نازل مىشود. درباريان هم مىخنديدند. بالاخره يك روز فرعون گفت: اين حرف را از كجا ياد گرفتهاى؟ دلقك گفت: كسى هست كه مىآمد مقابل دربار و اين حرفها را ميگفت. فرعون گفت: بگوييد خودش بيايد تا او را ببينيم. اين جريان زمينهاى شد كه موسى را به كاخ فرعون راه دادند. فرعون به موسي و هارون اجازه داد تا آنها را ببينند و بخندند. آن آقاى بزرگوار نقل مىكرد كه وقتى عذاب بر فرعونيان نازل شد و همه آنها غرق شدند، خطاب رسيد كه اين دلقك را نجات دهيد. فرشتهها گفتند: اين هم از اصحاب فرعون و كافر است. خطاب آمد كه اين لباس دوست ما را مىپوشيد و اداى دوست ما را در مىآورد.
ناتوانی انسان در ادای شکر نعمتهای خدا
معناي اين حرف اين است كه گاهى ادا درآوردن هم مطلوب است. بايد حال ما اينگونه باشد كه ما لياقت دعا كردن نداريم. ما كجا، ساحت قدس الهى كجا؟! اگر ما بخواهيم مطالبي كه در مضامين دعاها وارد شده، واقعا خودمان قصد انشاء كنيم و بگوييم ما اين حرفها را مىزنيم، جا دارد به دهانم بزنند و بگويند: خفه شو! تو كجا و اين حرفها كجا؟! پيش ما دروغ مىگويى؟! كس ديگري را پيدا نكردهاى كه فريبش بدهى؛ مىخواهى خدا را فريب بدهى؟!
ما بايد بگوييم: ما اداى دعاخوانها را در مىآوريم؛ مىدانيم ما لياقت دعاخواندن نداريم؛ ما لياقت صحبت كردن با خدا را نداريم. با چه رويى با خدا صحبت كنيم؟ زبانى كه خدا به ما داده كه وسيلهاى براى عبادت باشد، اگر لكنت داشته باشد، چقدر پول حاضريم خرج كنيم تا از آن رفع لكنت بشود؟ اگر ـخداى ناكردهـ كسى لال باشد و تمام ثروت دنيا را داشته باشد، حاضر است همه ثروتش را بدهد تا مرضش معالجه شود؛ ما با اين نعمت خدا، با چنين ارزشي، خدا را معصيت مىكنيم، غيبت مىكنيم، حرف لغو مىزنيم، اسرار ديگران را فاش مىكنيم، دروغ مىگوييم؛ آن وقت چگونه با اين زبان با خدا حرف بزنيم؟! آيا جا ندارد وقتى مىخواهيم با خدا صحبت كنيم، خدا امر بفرمايد :لال شو؟ تو با نعمت من چه كردى؟! با چشممان مىخواهيم به پيشگاه الهى نگاه كنيم، به سوى رحمت او، با كدام چشم؟ با چشمى كه اگر بيمارى مختصرى پيدا كند، مدتها وقت صرف ميكنيم، پول صرف ميكنيم، تا بيمارى چشممان رفع شود؛ اما اين چشم كه خدا به رايگان به ما داده و ميلياردها قيمت آن است، اين را وسيله بدبختى خودمان قرار بدهيم، نگاه حرام كنيم و به دنبالش هزار جور بدبختى و گرفتارى براى خودمان درست كنيم! اين چشم را چگونه به سوى رحمت خدا باز كنيم و بگوييم خدايا به اميد تو؟! قلبى كه خدا به ما داده، دستى كه داده، پايى كه داده، و ساير اندامها، همه نعمتهايى است كه هيچكدامش با تمام ثروت روى زمين برابرى نمىكند؛ يعنى ارزشش بيش از آن است. ولى همه را ما وسيله بدبختى خودمان قرار دادهايم. حالا برويم به خدا چه بگوييم؟!
حد اقل اين حال را داشته باشيم كه خدايا! از حالا تصميم گرفتيم معصيت نكنيم. اما بارها خودمان تجربه كردهايم كه از اين قولها مىدهيم، ولي وفا نمىكنيم. اگر خداى متعال بفرمايد كه تو ديروز، پريروز، پارسال و پيرارسال هم از اين حرفها زدى؛ اما چطور شد؟ چه جواب مىدهيم؟! اگر به دوستى وعدهاى داده باشيم و يك مرتبه تخلف كرديم، دو مرتبه تخلف كرديم، ده مرتبه تخلف كرديم، آيا رويمان مىشود سراغ او برويم؟ اگر كسى احسان مختصرى به ما بكند، موقعى كه به او نياز داريم، فطرت انسانى اقتضا مىكند كه تا آخر عمر فراموش نكنيم و هر وقت او را ببينيم سرمان پايين باشد و تشكر كنيم. اما خدا اين همه احسان، اين همه نعمتهاى مجانى به ما داده؛ ولي ما يادمان نمىآيد كه اينها نعمت خداست و بايد شكرش را بجا بياوريم! شكر كه نمىكنيم، هيچ؛ آنها را در راه نافرمانى خدا به كار مىگيريم! اگر خودمان را جاي يك قاضى بگذاريم و بخواهيم خودمان را محاكمه كنيم، چه مجازاتى براى خودمان در نظر مىگيريم؟
همه اين مطالب به صورت مبسوط و با بياني بهتر، در دعاى عرفه آمده است. در هر جملهاش دقت كنيم، مىبينيم يك عالم معنا در آن نهفته است. اگر سعى كنيم كه بعضى از فَقَرات را به جاى دعا خواندن، دعا كنيم و بعضى از اين دعاها را از دلمان بگوييم، قطعاً مشكلات ما حل مىشود؛ قطعاً رحمت خدا بر ما نازل مىشود. اما افسوس كه مثل بنده، اگر هزار بار هم اينها را بخوانم، دلم خبردار نمىشود؛ فقط لقلقه زبانى است. البته همين را هم خدا برايش اجرى قائل است، حتي اگر دعا را بخواني، ولي نفهمى يعنى چه، توجه هم نكنى، همين هم قبول است.بايد خدا را شكر كنيم كه با اين همه روسياهىها، باز هم به ما توفيق مىدهد كه دستى به دعا بلند كنيم، اداى دعاخوانها را در بياوريم، يادى از دعاى سيدالشهداء بكنيم.
سخنرانی آیتالله مصباح يزدى(دامت بركاته) در جمع اعضاي بسيج طلاب مدرسه علميه معصوميه، مشهد مقدس، 9/10/85 (روز عرفه سال 1427)
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر میشود.