فاصله رسانه تا حرفهای شدن(مقاله وارده)
وقتی «کارلایل»، مطبوعات را پس از قانون اساسی و مجلس شورا و احزاب سیاسی، رکن چهارم دموکراسی و مشروطیت نامید، شاید گمان نمیکرد که پس از گذشت حدود 200 سال و با وجود تحول و تطور بنیادین شکل و قالب رسانهها و ظهور پیامرسانهای امروزی و «فضای مجازی»، همچنین «شهروند خبرنگارها» و «انسان رسانهها» و...، و نیز تغییر ساختار حکومتها، هنوز برخی در رکن چهارم دموکراسی متوقف شده باشند. و شاید گمان نمیکرد که برخی دیکتاتورها یا در این رکن نفوذ کنند و یا خودشان رکن دیگری شوند و یا برخی از همین اهالی خودشان دیکتاتوری کنند و این حرفه منحرف شود و یا به مرور کار به دست غیرحرفهایها بیفتد و از آن برای تسویهحساب شخصی یا مطامع حزبی بهره گیرند.
پیشنهاد این وجیزه، شروع یک گفتوگوی نخبگانی و ادامهدار و از سنخ امر به معروف رسانهای است و معتقد است با کار حرفهای یا اصلاح و احیای تعهد رسانهای میتوان مقدمه اصلاحات بزرگ و واقعی و مورد نیاز جامعه را فراهم کرد و ذائقهها را به سمت اخلاق و سلامت و صداقت پیش برد. رسانههای بزرگ ملی اگر اراده کنند میتوانند با شروع اصلاحگری از خود، اصلاح را به سطح رسانههای محلی و آنها هم این مایه حیات را به مویرگهای اجتماع برسانند. اگرچه برخی را میتوان به تمام معنا کاسبان این بیاخلاقی دانست که از این آشفتگی و اغتشاش فرهنگی، نان میخورند و برای بیاخلاق کردن رسانهها تلاش میکنند. شوربختانه، گسترش فضای مجازی و امکان حضور ناشناس و بیضابطه افراد در آن از یکسو، همچنین امکان ورود بدون آموزش این حرفه در آن باعث ایجاد اختلالات شدید اخلاقی در رسانههایی شده است که قرار بود در راه صلاح و اصلاح جامعه قلم بزنند و فعالیت کنند.
نمیتوان از اصلاح امور ناامید بود و بیعمل ماند. و اگر به آموزش ادامه دار و صحیح و اراده برای تغییر و نیز مراقبت از طهارت رسانه معتقد باشیم میتوانیم به ساختن آیندهای خوب و روشن برای رسانههای متعهد اقدام کنیم و امیدوار باشیم که رسانههایی متولد خواهند شوند که به تمام معنا «معلم و مربی» افکار عمومی و رکن مهم و رشددهنده جامعه اسلامی باشند نه اینکه رکنی چهارم از دموکراسیای باشند که به جای محوریت خدا و موضوعیت اخلاق در آن، انسان و سود سوداگران، حاکمیت دارند. شاید بیشترین لطمه را همین غفلت و فراموشی به بدنه رسانهها و در نهایت اجتماع زده است. تقلید کورکورانه از رسانههای بیخبر از خدا و عاری از اخلاق غربی، جدای از نابود کردن رسانه و ناامید کردن مردم، توانسته رسانه را به «ابزار قتّاله»ای برای ذبح اخلاق و منافع اجتماعی تبدیل کند.
دلیل اضطراب یا آرامش جامعه را میتوان در موضوعات مختلف جست ولی یکی از مؤثرترین آن، بیشک رسانهها هستند. برای نمونه «حجم زیاد پروندههای انتظامی و قضائی» را هم میتوان به دلیل گسترش جرم و فساد جامعه دانست و با سایر کشورها مقایسه و مردم خود را تحقیر نمود، و هم میتوان آن را نشانه اعتماد مردم به اقتدار فراجا و دستگاه قضا معرفی کرد، و هم میتوان به این نکته اشاره نمود که بالا بودن اینگونه آمار، نشاندهنده جامعهای است که حساسیت اخلاقی بالایی دارد و با جوامعی که در آنها بیتفاوتی یا ناامیدی بالاست تفاوت دارد. در سایر فرهنگها غیرت و ناموس به اندازه فرهنگ ما نیست و یا مردمانشان مثل ما طلا و ارز و عتیقه انبار نمیکنند که تولید پرونده کند و در دزدی و قتل و... هم مردم ترجیح میدهند با خرید اسلحه و نگهداری سگ از امنیت خود محافظت کنند و به امید دستگاههای بوروکرات پلیسی و قضائی نباشند.
غیر از این «زاویه دید» که گفته شد میتوان به آفتهای مختلف دیگری که در حوزه رسانه است و مانع انجام مأموریت رسانههاست اشاره کرد. برای نمونه چقدر از مطالب رسانهها به تسویهحسابهای شخصی یا حزبی اختصاص مییابد؟ یعنی چرا باید بسیاری از «مطالبه رسانهها طلبکاری»های گذشته باشد؟ چرا برای برخی رسانهها «دولتها معیار خوب و بد کارها» بوده و اقدامات دولت یا مسئولین دلخواه، همه خوب و قابل دفاع است ولی همین اقدامات اگر توسط دیگران انجام شود بد است؟ چرا برخی رسانهها گزارهها و گزینههای اخلاقی را « نسبت به احزاب» میسنجند و گزینش میکنند؟ و این قاعده که فرمودند «دوست داشتن هر چیزی، انسان را کور و کر میکند» را چگونه میشود در رسانهها مراقبت کرد؟ و مراقب بود که گلایه و به دلخواه نبودن، رسانهها را از موضع حق برنگردانند؟
رسانههای حرفهای به نقد منصفانه و منطقی میپردازند و رسانههای غیرحرفه ای، به افراد. رسانههای حرفهای با محاسبه «هزینه و فایده» اقدامات را معدلگیری میکنند و به جای صفر و صدی و سیاه و سفید دیدن، عادلانه قضاوت میکنند ولی غیرحرفهایها، عکس این را عمل میکنند. در اخلاق حرفهای «پیشنهاد دلسوزانه» میدهند و در اخلاق غیرحرفهای «تحمیل دیکتاتورانه» میکنند. رسانههای حرفهای «به کار و اقدام تشویق» میکنند و غیرحرفهایها ترجیح میدهند که «تهدید» کنند. آنها برای «پیشرفت افراد و پیشبرد کار» میکوشند و اینها برای «زمین زدن و توقف کار» تلاش میکنند. برای حرفهایها «صحت و صداقت یعنی اعتبار» و برای غیرحرفهایها «هیجان و جنجالی بودن یعنی موفقیت». باید دانست که مطالبه با متلک، و آزادی با بیادبی، و صراحت با پردهدری و... متفاوت است.
اینها که گفته شد قسمتی از تفاوت دو دنیایی است که میتوان از آن به فاصله رسانهها تا حرفهای شدن نام برد. فاصلهای که اجتماع را به تمام معنا آزار میدهد و برای مردم، زحمت مضاعف دارد بهگونهای که نمیتوان آن را نادیده گرفت. آفت رسانهایهای غیرحرفهای، فقط شامل تازهواردهای به این عرصه نمیشود و گاهی موسفید کردههای پیشکسوت هم ممکن است اقدامات غیرحرفهای کنند. مثل آدم بزرگهایی که دروغ میگویند، غیبت میکنند، دزدی یا خیانت میکنند و یا... و مثل همه کسانی که از تخصص و شغل و سابقه خود سوءاستفاده میکنند و اعتماد مردم را به یغما میبرند. بر این غصه، باید خیل کسانی که با دوربین گوشی همراه، خود را خبرنگار نامیده و در پیامرسانها تولید و کپی پیام میکنند و ساخت یک صفحه در فضای مجازی را با مدیرمسئولی یک نشریه اشتباه گرفتهاند را هم اضافه کرد.
کسانی که حرفه محترم خبرنگاری را ماجراجویی با عکسنوشتهها و «خبرهای شوکدار» میدانند و خود را با «حسنین هیکل» و «اوریانا فالاچی» اشتباه گرفته و از قاعده و قانون حرفهای بیخبرند و پیامد پیامها را نمیدانند و از مسئولیت رسانهای بیاطلاعاند. این عده که گاهی به «فیک نیوزها» شهرهاند، مثل بسیاری از رسانهایها نمیدانند «خبر و پیام، موجودات زنده اند» و وقتی متولد میشوند، بینیاز به خالق خود، به سرعت رشد میکنند و منتشر میشوند و خود را تکثیر میکنند و بهشدت اثر میگذارند. گویی نمیدانند که در دنیای واقعی، تکذیب پیام، بیشتر به یک شوخی بیمزهای میماند که تنها متهم را در دادگاههای این دنیا تبرئه میکند و برای حکم نهائی به عدالت خدا میسپارد.
حل این مشکل با کیست و چه کسی مسئول این بینظمی است و این اشتباهات از کجا شروع شده را میتوان در جای دیگری بررسی کرد ولی جای خالی«اخلاق رسانهای» را میشود حس کرد. همانگونه که گفته شد، این مختصر به دنبال دعوت برای شروع یک گفتوگوی تخصصی و حرفهای است تا بتوان به رسانه که اهرم مهمی در اعتلا یا ابتذال جامعه است سامان داده و این حرفه محترم و مؤثر را نجات داد و به جایگاه واقعی خود رساند. حرفهایهای این صنف و علمای اخلاق و جامعهشناس و روانشناس و سیاستمدار باید این خطر را حس کرده باشند که امروزه مدیریت افکار عمومی، بیش از مدیریت میدان نبرد، اهمیت دارد و جنگ روانی، مهمترین جبهه پیشروی جوامع است.
جوامع امروز، ابتدا در فضای مجازی شکست میخورند و آنگاه در واقعیت منهزم میشوند. ابتدا مردم در فضای ذهن و «انگاره»های خود شکست را میپذیرند و سپس در میدان، تسلیم میشوند. باید بپذیریم «تربیت رسانهای امروز، به دنبال این بود که «اقناع مجازی» و ذهنیت آدمها، قدرتمندتر از واقعیتهای نمودار شده و ملموس باشد. و موفق شد». به دیگر سخن، مردم به آنچه که با اخبارهای فضای مجازی، در ذهن خود تجسم میکنند، بیش از اجسامی که در دنیای خارج میبینند و لمس میکنند اعتماد دارند و این درگاه دیگر «متاورس» است که باید برای آن فکری کرد. ذائقهها به سمتی رفته که از «دروغهای بزرگ و پرتکرار و مهیج، بیش از واقعیتهای آرامشبخش» لذت میبرند. پیوند آن اقتضائات اخلاق حرفهای با این تربیت رسانهای امروز، ظرافتی جراحگونه میخواهد که فاصله ما تا حرفهای شدن را پر کند و بتواند ذائقه بازیگوش جامعه را منظم و حرفهایپسند و واقعبین کند.
محمدهادی صحرایی