kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۸۳۶۵
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۰:۱۶

مجبوریم؛ تجسم یک جنایت

 
 
سیدمهدی فخر نبی
فیلم مجبوریم دست‌پخت جدید رضا درمیشیان علیه طبقه‌ محروم و بی‌خانمانِ جامعه است. طبقه‌ای که برای کارگردان کاملاً ناشناخته است. اینکه یک کارگردان یا نویسنده چطور می‌تواند سراغ موضوعی برود که شناخت درستی از آن ندارد، جرات زیادی می‌خواهد. اما این جرات از کجا نشات می‌گیرد؟ خیلی واضح است، جراتی که از پس تلاش برای بقا می‌آید. درست شبیه کسی که در لحظه‌ غرق شدن، از چنگ‌انداختن و بالا رفتن از کول دیگران واهمه‌ای ندارد. چون مجبور است. در غیر این صورت هلاک خواهد شد. در فیلم مجبوریم مخاطب با ترس کارگردان از طبقه‌ ضعیف جامعه که در این فیلم اصطلاحاً پایین شهری خطاب می‌شوند، مواجه است. درمیشیان تمام تلاشِ خودش را در فیلم کرده است تا به مخاطب و هم کیشانش بفهماند که اگر برای این جماعت بی‌خانمانِ زیر پونز فکری نشود 
(عقیم ‌سازی صورت نگیرد) آنها مثل مور و ملخ تا بالای شهر خواهند آمد و دودمان‌مان را بر باد خواهند داد!
جالب است! فیلم شروعی‌هالیوودی دارد. البته نه به لحاظِ کیفی. صحنه‌های ابتدایی مجبوریم، شبیه فیلم‌هایی است که‌هالیوود طی چند سال اخیر درباره زامبی‌ها ساخته است. زامبی‌هایی که از در و دیوار می‌بارند و هر لحظه امکان نزدیک شدن به شما و دریدن‌تان را دارند. آنها هر لحظه بر تعدادشان افزوده می‌شود و تشنگی‌شان بر تمامیت شما بارها عیان می‌گردد. در سال‌های اخیر فیلم‌سازهای زیادی در سینمای ما به همین شکل بروز کرده‌اند. درواقع با بالانشین‌هایی طرف هستیم که پایین را نمی‌شناسند و به‌شدت از آن وحشت دارند. وحشتی که آنها را وامی‌دارد تا طبقه‌ محروم و حتی معتادین را شبیه زامبی‌ها تصویر کنند. 
فیلم یک وکیل سمج دارد که بدون دریافت پول و احتمالاً از روی ترحم پی‌گیر حق دختری خیابانی به نام گل‌بهار است؛ دختری که یک پزشک زنان، هنگام جراحی بدون اطلاع خودش او را عقیم کرده و حالا خانم وکیل در پی اثبات این قضیه است. البته مخاطب از ابتدا متوجه این ماجرا می‌شود که عقیم ‌سازی کار خانم دکتر بوده است. اما کارگردان تعمداً این ماجرا را کش می‌دهد تا مخاطب اقناع شود که عقیم ‌سازی کاری معقول و از سر لطف برای این جماعت بی‌خانمان و کارتن خواب است.
در طرف دیگر ماجرا همان پزشک را داریم که چنین کاری را با نیت خیر انجام داده و می‌خواسته نگذارد که این دختر به دستگاه تولید بچه تبدیل شود. خانم وکیل از همان ابتدا قضاوتش را کرده است. جالب این‌جاست که اگر دقیق نگاه کنیم، این خانم دکتر بوده که بدون اجازه و آگاهی یک نفر برای او تصمیم گرفته اما در فیلم، اتفاقات طوری چیده می‌شوند که آدم تک‌رو و کسی که به‌جای بقیه تصمیم می‌گیرد و قضاوت می‌کند، خانم وکیل به‌نظر برسد. فیلم از خانم وکیل متنفر نیست اما روش او را کاملا غلط می‌داند. درنهایت خانم وکیل توسط یکی از کسانی چاقو می‌خورد که خانم پزشک می‌خواست نسل‌شان را قطع کند و همین وکیل قهرمان می‌خواست نگذارد. 
دختر ۱۶ساله کارتن‌خواب هم که اساسا خودش پیگیر ماجرای عقیم‌شدنش نبود و به اصرار خانم وکیل این‌سو و آن‌سو می‌رفت، همچنان یک تن‌فروش باقی می‌ماند؛ منتها این‌بار که رحمی برای فروش ندارد، موهای سرش را می‌فروشد. در طول داستان هم خانم دکتر تاکید دارد که اگر اجازه ندهند تا ما این کار را بکنیم مجبوریم که برویم. چرا که بی‌خانمان‌ها تا دم گوش ما هم رسیده‌اند. یا جای آنهاست یا جای ما‌. حد وسطی هم وجود ندارد، چرا که این شکافِ عمیقِ طبقاتی‌ باید حفظ شود نه برطرف!
درواقع این نگاه کارگردان است که در فیلم ظهور و بروز پیدا کرده است. نگاهی که فریاد می‌زند ما مجبوریم برای بقاء دست به چنین جنایت‌هایی بزنیم. چه عقیم ‌سازی باشد چه سقط جنین.
اساسا فیلم بنا ندارد به مخاطب چیزی اضافه کند جز نظر صرفِ کارگردان. نظری که شاید می‌توانست در قالب یک بیانیه‌ اینستاگرامی هم مطرح شود. اما متاسفانه با مجوز ساخت و اکرانش، توانست دروغی به این بزرگی روانه‌ اذهانِ مردم کند که بی‌خانمان‌ها همچون زامبی‌های کارتن خوابی‌اند که اگر دست‌شان برسد شما را خواهند درید.
هدف فیلم علاوه‌بر مواردی که گفته شد، به هم ریختن اعصاب مخاطب است. دوربین به شدت بی‌قرار است و با تکان‌های تهوع آور شما را تا انتهای فیلم آزار می‌دهد. رنگِ انتخاب شده برای تم فیلم «مجبوریم» طوری است که گویا گرد مرگ روی پایین شهر پاشیده‌اند. از طرف دیگر موسیقی است که همچون سوهانِ روح عمل می‌کند و از ابتدا تا انتهای فیلم ذهن مخاطب را به هم می‌ریزد. تمام این موارد هم در جهت هدف اصلی کارگردان که مطرح شد صورت گرفته است. در انتها باید گفت که اگرچه این فیلم به لحاظ کیفی فاقد ارزش گذاری است، اما به جهت موضوعی که به آن اشاره شده ما را بر آن داشت تا به بررسی این اثر زننده بپردازیم.