مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ریشهری- جلد اول- 18
انگيزه تأسيس دفتر تبليغات اسلامي
فصل پانزدهم: خاطراتي از امام راحل
پيش از اين گفتم كه من هنگامي آمادگي شركت در درس امام (رضوانالله تعالي عليه) را يافتم كه ايشان در سال 1347 در نجف بود و من در قم بودم؛ بنابراين ارتباط نزديكي با امام (ره) نداشتم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي هنگامي كه ايشان به قم تشريف آوردند، خوابي ديدم و آن را به ارتباط نزديك با امام تعبير كردم.
رؤياي آشنايي
پس از پيروزي انقلاب، چند شبي بيشتر از ورود شكوهمند امام به قم نگذشته بود كه در عالم رؤيا ديدم در يك ديدار خصوصي در محضر او هستم و ايشان با پيراهن و شب كلاه بودند، به ايشان عرض كردم استنباط من از احاديث مربوط به ظهور حضرت مهدي(عج)، اين است كه انقلاب اسلامي ايران به حكومت جهاني او متصل ميشود، نظر شما در اين باره چيست؟
امام با شنيدن اين سؤال ضمن اشاره به صحت اين استنباط، از شوق فرا رسيدن آن روز، چنان منقلب شد كه به شدت اشك ميريخت، به گونهاي كه شانههاي او ميلرزيد. پس از آنكه آرام گرفت رو به من كرد و فرمود: «تو پيشِ ما بيشتر بيا».
من اين سخن را به آشنايي و ارتباط نزديك با امام تعبير كردم و اين تعبير در جريان تأسيس «دفتر تبليغات اسلامي» و مسئوليتهاي بعدي من تحقق يافت.
تأسيس دفتر تبليغات اسلامي
رفت و آمدهاي خصوصي اينجانب به بيت حضرت امام (ره)، همزمان با تأسيس «دفتر تبليغات اسلامي» در قم آغاز شد.
در آغاز پيروزي انقلاب همراه چند تن از دوستان در انديشه تأسيس پايگاهي در حوزه علميه قم بوديم. هدف اصلي ما جذب فضلاي جوانِ حوزه و سازماندهي آنان، در جهت نشر افكار نوراني حضرت امام، در برابر جريانهاي مخالف بود. پس از مشورت و تبادل نظر، به اين نتيجه رسيديم كه براي رسيدن به اين هدف ايجاد يك تشكيلات تبليغاتي ضروري است و بدين منظور، در فروردين سال 1358 به اتفاق آقايان: شهيد حقاني، سيد حسين موسوي تبريزي، فهيم كرماني، محمدرضا فاكر، محمدجعفري گيلاني و اينجانب، طرحي را در مدت 15 روز تهيه و به عنوان اساسنامه دفتر، تقديم حضرت امام كرديم و بدينسان دفتر آغاز به كار كرد.
ابتدا تشكيلات مذكور «دايره تبليغات امام» نامگذاري شد، سپس «دفتر تبليغات» و پس از چند ماه «دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم» نام گرفت.
در همان آغاز، آقاي فاكر به دلايلي از جمع مؤسس جدا شد و در خرداد 1358، آقاي عبايي خراساني به هيأت مؤسس پيوست.
هزينه دفتر، توسط حضرت امام پرداخت ميشد. در ارتباط با تأمين هزينه دفتر و گرفتن رهنمود و ارائه گزارش كار، مرتب با حضرت امام تماس داشتيم.
هر چند پس از آمدن اينجانب به تهران، براي تأسيس دادگاه انقلاب ارتش، به تدريج همكاري من با دفتر كاسته شد؛ اما قطع نشد، تا اينكه پس از چند سال به دليل تراكم كارهايم در تهران از يك سو و اختلاف نظر در اداره دفتر با برخي از اعضا از سوي ديگر، به كلي ارتباطم با دفتر تبليغات قطع گرديد.
ملاقات با امام بدون قرار قبلي
مسئوليت رهبري و فرماندهي كل قوا ايجاب ميكرد كه امام در جريان دقيق فعاليتهاي دادگاه انقلاب ارتش در برخورد با توطئهها باشد و اين موضوع، زمينه ارتباط مستقيم اينجانب با امام شد. معمولاً هفتهاي يك بار و شايد در برخي از موارد، دو بار خدمت ايشان ميرسيدم و از رهنمودهاي ايشان بهره ميگرفتم. براي ملاقات با ايشان تا قبل از محدود شدن ملاقاتهاي امام، نيازي به قرار قبلي نبود و در بيشتر آن ملاقاتها، تنها بودم.
يادي از مرحوم اشراقي
يك روز بدون قرار قبلي براي ملاقات به دفتر امام رفتم. قدري نشستم، كسي كه بتواند خدمت امام برسد و اجازه بخواهد حضور نداشت. مرحوم آقاي اشراقي داماد حضرت امام، از راه رسيد، تا مرا ديد خدمت امام رسيد و پس از كسب موافقت امام، با هم وارد اتاق معظمله شديم. امام طبق معمول روي نيمكت نشسته بودند. پس از عرض سلام، روبهروي امام نشستم. مرحوم اشراقي كه ميدانست معمولاً وقتي من خدمت امام ميرسم، خبرهاي شنيدني دارم و اين بار خود واسطه فيض ديدار امام بود، خواست كنار من بنشيند و براي نشستن خم شد؛ اما با نگاهِ معنادار امام، متوجه شد كه بايد بيرون برود، از اين رو، بدون اينكه چيزي بگويد، كمر را راست كرد و بيرون رفت!
يادي از مرحوم شهيد محلاتي
كثرت رفت و آمد من به بيت امام (ره) و ملاقاتهاي مكررم با ايشان بدون وقت قبلي، شايد موجب تعجب بسياري بود. يادم نميرود كه يك روز هنگامي كه ميخواستم وارد منزل امام (ره) شوم، مرحوم شهيد محلاتي ـ نماينده امام در سپاه ـ
را ديدم كه ميخواست خارج شود. نميدانم آيا توانسته بود خدمت امام برسد يا نه. وقتي مرا ديد از باب مزاح ـ قريب به اين مضمون ـ گفت: «تو چه به امام ميگويي؟! قدري از گزارشها را به ما بده كه خدمت ايشان بگوييم.» متأسفانه به دليل آنكه خاطرات آن ايام را ثبت نكردهام، غالب مذاكرات را فراموش كردهام.
روشنبيني الهي
تأمل در تصميمهاي سياسي امام به روشني نشان ميدهد كه ايشان علاوه بر تيزهوشي سياسي، از بصيرت و روشنبيني الهي نيز برخوردار بود و اين حقيقت براي كساني كه از نزديك با امام آشنا بودند، كاملاً واضح است.
يكي از خصوصيات امام اين بود كه وقتي كسي سخن ميگفت با دقت به سخن او گوش ميداد و پاسخهاي ايشان بسيار كوتاه، دقيق و سنجيده بود.
اختلافِ آنان بهتر است
در يكي از ملاقاتها به امام عرض كردم: تيمسار فلاحي جانشين رئيس ستاد مشترك و تيمسار ظهيرنژاد فرمانده نيروي زميني (رحمهًْالله عليهما) با هم اختلاف دارند و هيچيك ديگري را قبول ندارد و من از اين موضوع نگران هستم.
امام فرمودند: «نگران نباش، آنان اگر اختلاف نداشته باشند بايد نگران باشي، اختلاف آنان بهتر است»!
آري اختلاف هميشه زيانبار و خطرناك نيست. بلكه گاه مفيد و سازنده است، در اين باره نيز خاطرهاي را مرحوم شيخ شمسالدين از امام نقل ميكرد كه جالب است.
اختلاف، علامت حيات است!
در سفر اخيرم به لبنان، در تاريخ 22/6/1379، تقريباً چهار ماه قبل از وفات مرحوم شيخ شمسالدين رئيس مجلس اعلاي شيعيان لبنان ـ در حالي كه ايشان مبتلا به سرطان ريه بود و قصد داشت براي شيمي درماني به اروپا برود ـ به ديدار ايشان رفتم. ضمن گفت و گو، ايشان خاطرهاي از امام بدين مضمون نقل كرد: در ديداري با امام رضوانالله تعالي علیه سخن از اختلافات ـ گويا ـ
در سطح جهان پيش آمد، امام فرمود: «خوب است.» من گفتم: «بد است، اختلاف و درگيري چه خوبي دارد؟!» امام توضيح دادند: «اختلاف، علامت حيات است»!