تعالیم قرآن تاکید دارد که پیامبر(ص) دارای عصمت مطلق است. این عصمت مطلق او را معیاری برای حق قرار میدهد تا جایی که اطاعت ایشان عین اطاعت الهی میشود(انفال، آیات 1 و 20 و 46؛ مجادله، آیه 13) و آن حضرت(ص) به عنوان «اسوه حسنه» معرفی میگردد.(احزاب، آیه 21)
اسوه حسنه کسی است که همه امورش مطابق حق باشد و هیچگونه ظلم و باطلی در او راه نیابد و از عصمت مطلق و کامل برخوردار باشد.
از سوی دیگر، هر گونه احتمال خطا، اشتباه، سهو، نسیان، غفلت، جهل و مانند آنها در شخصی که در مقام پیامبری قرار میگیرد و میخواهد اسوه حسنه باشد، به دور از عقل و عقلانیت است؛ زیرا اگر احتمال این امور برود، نمیتوان به او اعتماد کرد. از این رو خدا در قرآن بیان میکند که پیامبر(ص) در عصمت کامل و تمام قرار دارد و او هیچ سخنی جز سخن حق تعالی و خدا نگوید(نجم، آیات 3 و 4)، و هیچ کاری جز کار خدا نکند(انفال، آیه 17) و در خیال و قلبش جز خدا نباشد و نبیند(حج، آیه 52؛ نجم، آیه 11)، لذاست که معصوم مطلق بوده(احزاب، آیه 33) و میتواند معیار حق و اسوه حسنه الهی باشد (احزاب، آیه 21) که طاعتش عین طاعت خدا و محبت به او عین محبت به خدا است.(انفال، آیات 1 و 20؛ آل عمران، آیات 31 و 32)
بر این اساس حتی اگر اخبار و روایاتی وارد شده باشد که بر خلاف این حکم قطعی قرآنی باشد، میبایست به حکم «فاضربوه علی الجدار» عمل کرد و آن را بر دیوار کوبید و نادیده گرفت؛ چرا که ما احتمال این امور را جایز نمیدانیم؛ زیرا با عصمت کامل و اسوه حسنه بودن و معیار حق بودن در تضاد است. جالب این است که برخی برای توجیه اعمال خلاف نه تنها احتمال آن را برای پیامبرمیدهند تا اینگونه عصمت ایشان را مخدوش یا محدود سازند، بلکه ایشان را در سطح خلفای ناحق پایین آورند و بگویند که پیامبر(ص) خطا کرده و پذیرفته است؛ بنابراین، خلفای صدر اسلام نیز میتوانند خطا کنند. در حقیقت نه تنها از احتمال خطا در پیامبر(ص) سخن میگویند، بلکه از وقوع آن نیز سخن میگویند. از جمله این موارد میتوان به خطای پیامبر(ص) در امر «تأبیر نخل یا همان لقاح نخل و خرما»(صحیح مسلم، طبع 1994م، حدیث شماره 4357) و زدن شخصی با چوبدستی و حلالیتجویی در زمان احتضار اشاره کرد که از موارد جعلی بسیاری است که بر خلاف عصمت مطلق وکامل پیامبر(ص) به شکل ظاهرا اخلاقی و مانند آن جعل شده است. در حالی که شروط صحت حدیث شامل موارد زیر است: مطابقت یا عدم مخالفت با کتاب خدا؛ موافقت یا عدم مخالفت با سنت قطعی؛ موافقت یا عدم مخالفت با دلایل عقلی؛ عدم مخالفت با آنچه امامیه بر آن اجماع و اتفاق کردهاند؛ با مسلمات تاریخی مخالف نباشد؛ با هدف و مقصد شارع مخالف نباشد؛ برخلاف سیره و رفتار و گفتار عقلا نباشد؛ مبالغة در موضوعهای بىاهمیت و کوچک، اضطراب در معنا و غلطهای فاحش ادبی نداشته باشد.
بنابراین، داستانهای جعلی و یا مخدوش را نباید پذیرفت حتی اگر به ظاهر دارای سند صحیح باشد و در کتب معتبر آمده باشد؛ زیرا لازم است بر اساس فقه الحدیث و درایه الحدیث و مانند آنها بررسی محتوایی انجام شود. جالب اینکه حدیثی چون« داستان سوادهًْ بن قیس که در میان جمع برخاست و گفت: در روز بازگشت از طائف خواستید با ترکه بر بدن مرکب بزنید و خواسته یا ناخواسته بر بدن برهنه او اصابت کرد. پس رسول خدا دستور داد آن ترکه را به دست او دادند و لباس خود را کنار زد تا قصاص کند...» نمیتواند با اصول محکم قرآنی مطابقت داشته باشد، هر چند که در کتبی مشهور و از سوی رجال بنام از تشیع و تسنن نقل شده باشد که البته در کتب اصلی چهارگانه شیعه از این حدیث خبری نیست.
به هر حال، اگر حدیثی و روایتی با اصول قرآنی مطابق نداشته بلکه بهصراحت مخالفت داشته باشد، کنار گذاشته میشود حتی اگر از نظر سندی قوی و متواتر و صحیح باشد.
باید توجه داشت پیامبری که متوجه چوبدستی یا ترکه و تازیانهاش نباشد که به کجا میزند، نمیتوان به او اعتماد کرد که سخنی را به خطا نگوید؛ زیرا ممکن است بیتوجه و از روی خطا سخنی بگوید و به خدا نسبتی دهد یا شیطان او فریب دهد و سخنی را به زبانش جاری کند و... چنین پیامبری غیر قابل اعتماد است و نمیتواند به قول و فعل و تقریرش اعتماد کرد و بر اساس آن عمل نمود.
علی جواهردهی