kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۲۲۰۹
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۶:۳۰
یادی از روحاني شهيد مجتبی سرو

خواب قبل از شهادت

 
 
 
سعید رضایی
چشمانش سنگین شد، از حضور فرشته‌ها در میدان جنگ تعجب کرد، تا آن موقع چنین تصویری در جبهه در میان خاک و آتش و خون ندیده بود؛ خیلی لطیف بود و اشعه‌های نورانی فرشته‌ها و خنکای نسیم بالهای یشان را وسط ظهر زیر آفتاب احساس می‌کرد، داشت فرشته‌ها را تماشا می‌کرد که یکی از همان فرشته‌ها را دید که درست کنار پای او در همان گوشه که نشسته بود، فرود آمد.
ببخشید شما آقای مجتبی سرو هستید؟
بله خودم هستم
شما خوب هستید، یعنی آماده اید؟ ما تا دو ساعت دیگه می‌آییم دنبالتون با هم بریم...
دلهره وجودش را گرفت، یادش آمد این لباس و کوله و تجهیزاتی که با خود دارد برای عملیات است و باید با بچه‌ها به خط بروند یاد فرمانده و بچه‌های رزمنده دسته‌شان افتاد داشت در ذهنش عذری می‌تراشید که فرشته را قانع کند که الان باید برود عملیات.
نمی‌دانست فرشته از عملیات کربلای 5 چیزی می‌داند یا نه حسابی احساس استیصال کرد به ذهنش فشار آورد با شنیدن صدای انفجار از خواب پرید، متوجه شد که با کوله و لباس آماده به رزم در همان گوشه‌ای که نشسته بود، خوابش برده بود.
به خوابی که دیده بود، فکر می‌کرد برای همین وقتی به همسنگرش رسید گفت: با خنده گفت: ما رو حلال کنید، تا دو ساعت دیگه می‌آن دنبالمون.
***
مجتبي سرو در 11 اسفند 1339 در تهران متولد شد. سال‌های دبستان، راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت و بعد از گرفتن مدرك ديپلم در یکی از مدارس تهران به عنوان مدرس مشغول به کار شد. علاقه‌اش به علوم و معارف اسلامي موجب شد تا به‌جای دانشگاه حوزه علمیه را برگزیند.او برای ادامه تحصیل به مدرسه آيت‌الله مجتهدي رفت و به مدت 5 سال به فراگيري علوم دینی در حضور اساتید حوزه پرداخت. 
سرو در سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی، به شکل‌های مختلف به مبارزه با رژیم شاهنشاهی می‌پرداخت و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها حضور فعال داشت و همچنین در شعارنویسی و توزیع اعلامیه‌های امام خمینی(ره) با دوستان مبارزش همکاری می‌کرد.
او در سال‌های پس از انقلاب نیز در بحث با التقاطی‌ها و منحرفین پیشگام بود و علیه آنها کار فرهنگی می‌کرد.
او با آغاز جنگ تحميلي، درس و بحث را رها كرد و به جبهه رفت. بعد از مدتي در عمليات ميمك از ناحيه كتف و گردن مجروح شد. با وجود انجام چند عمل جراحي، دست راستش معلول شد و تقريباً كارايي خود را از دست داد. اما بعد از آن نيز چهار يا پنج بار به جبهه رفت.
یکی از دوستان نزدیکش تعریف می‌کند که مجتبی، در بيمارستان بستري بود. براي جراحي دستش چند بار اقدام كرده بوديم ولي فايده‌اي نداشت. يك‌بار كه دكتر آمد پيشش، خيلي جدي به او گفت: «آقاي دكتر! لطفاً به من صريح جواب بديد! اگه جراحي دستم براي انقلاب خرج برمي‌داره، دستم رو قطع كنيد تا خرجي براي انقلاب نداشته باشه! » 
در وصيت‌نامه‌ به‌جا مانده از او آمده است:
« «فرياد برمي‌آوريم كه‌هان اي مردگان متحرك، ما اين همه كه گفتيد هستيم؛ مگر شمايان به بنده مظلوم خدا حسين بن علي‌(ع) نگفتيد كه چرا جنگيد در آن‌جايي كه بايد مي‌جنگيد؟ مگر به بنده صالح خدا حسن‌بن‌علي‌(ع) نگفتيد چرا صلح كرد، در آن‌جايي كه بايد صلح مي‌كرد؟ واكنون نيز تكرار تاريخ است كه عافيت‌طلبان از امام بريده و به كنج خلوت خزيده زمزمه شيطاني صلح را نجوا مي‌كنند و فرياد وااسلاما 
سر مي‌دهند.» 
مجتبی سرو سرانجام در 23 دی 1365 در عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. 
یکی از همسنگران او تعریف می‌کند، مجتبی دو ساعت قبل از شهادت به خواب فرو رفت و وقتی بیدار شد پیش ما آمد و در حالی که خیلی خوشحال به نظر می‌رسید، گفت: خواب دیدم 
2 ساعت دیگر شهید می‌شوم. بعد از 2 ساعت از صحبتی که با هم داشتیم در راه ترکشی به بدن او اصابت کرد و فریاد زد، یامهدی...
آخرین توصیه شهید 
«خدايا تو خود شاهدي كه ما جنگ در راهت را نه براي آرزوي رسيدن به رضوانت ونه از ترس دوزخت پذيرفته‌ايم، كه ما آرزوي باروري نهال خشكيده اسلامت را در سر داريم و به هواي رسيدن به كوي‌ات پر و بال مي‌زنيم!»