ضرورت رعایت اخلاق در سیره سیاسی
جواد سلیمانی
مقصود از «اخلاق» در اين مقال فلسفه اخلاق نيست، بلکه مقصود حکمي است که وجدان، عقل ناب و يا فطرت درباره رفتارهاي اختياري انسان در قلمرو سیاست مي کند.
به اين بيان که اگر رفتار اخلاقي انسان در سیاست با کمالنهايي وي سازگار باشد و موجب کمال انسان گردد رفتاري ارزشمند، کمالآفرين بوده و فضيلت اخلاقي محسوب مي شود. و در غير اين صورت رفتاري خنثي و يا رذيله به حساب ميآيد. و از آنجا که حکم فطرت انساني در قلمرو اخلاق کاملاً منطبق بر حکم دين است. تعاليم اخلاقي برخاسته از فطرت و وحي هر دو يکديگر را تأييد کرده و دو منبع براي دريافت آموزههاي اخلاق عملي است؛ ولي عقل ناب يا فطرت در انسانهاي گوناگون همواره شکوفا نيست از اين رو ما در کنار ارزيابي فرامين عقل در باب اخلاق سیاست بايد سر انجام دستورات اخلاقي دين را به داوري طلبيده و در مواردي که عقل ناب حکمي نميدهد بايد به دين متوسل شويم.
ما معتقديم به رغم انکار خدا، عالم غيب، وحي و حتي روح انساني توسط برخي مکاتب بشري، انسانها احکام اخلاقي مشابه و يکساني را در موارد مختلف صادر ميکنند، همه انسانها کشتن انسانهای ديگر، تضييع حق حيات، آسايش و امنيت ديگران را ظلم و خلاف اخلاق ميشمارند، شکنجه کردن زندانيان، دزدي، خيانت در استفاده از اموال عمومي، بهرهکشي ناروا از کارمندان، زنان و کارگران را عملي ضداخلاق ميشمارند، قتل و غارت اموال و تجاوز به زنان و اسیران جنگی را غیراخلاقی میشمارند، بیوفایی به پیمانها و معاهدات سیاسی را ناپسند میدانند.
و حال آنکه طبق معيارهاي مادي و به حکم عقل خودکامه و انديشه سیاستبازاني که تنها آنچه را که براي خود منفعت داشته باشد خير ميپندارد همه موارد مذکور در صورتی که منافع آنان را تأمین نکند شر محسوب میشوند.
همه ظلمهای مذکور نسبت به کساني که از اين ظلم به منافع خود ميرسند خير محسوب ميشود؛ ولي توده مردم و همه انسانهايي که به دور از تأثير منافع خود به اين امور مينگرند و به داوري برميخيزند به ضد اخلاقي بودن آنها حکم مي کنند و اين نشانگر آن است که همه انسانها داراي قوّهاي مشترک براي تشخيص خير و شرّ، فضايل و رذائل اخلاقي هستند که در مقام داوري يک جور حکم ميکنند، که برخي از آن به وجدان اخلاقي و برخي با عنوان ديگر ياد مي کنند ولي ما بر اساس تعاليم قرآن مجيد معتقديم اين قوّه هدايتگر دروني که موجب تمييز خير از شر ميشود، همان فطرت انسان است همان سرشت مشترکي که ميتواند بين حق و باطل در مقام علم و عمل تميز دهد.
و از همين رو ما در اخلاق سیاسی نيز حق يا باطل بودن يک روش و انديشه را با معيار فطرت يا وجدان اخلاقي ميسنجيم که وجود اين معيار در درون انسانها در لابهلاي گفتمان و قضاوت اخلاقي مشترک جوامع انساني در مواجهه با رفتار و اعمال متعدد کاملاً قابل اثبات است.۱
و از آنجا که آموزههای اخلاقی دین مطابق فطرت بشر است میتواند معرف بایدها و نبایدهای اخلاقی باشد.
در غير اين صورت ساير محکها و ملاکهايي که براي اخلاق مطرح ميشود نه قابل پذيرش است و نه در صورت پذيرش ميتواند ما را به یافتن دستورات و قواعد مشترک اخلاقي براي همه جوامع انساني رهنمون سازد، چرا که همه انسانها مبناي خاص ما را نخواهند پذيرفت.
شايد کساني بر ما خرده بگيرند که معيار قراردادن فطرت يا عقل ناب نيز خود يک مبناي خاص شماست، ما در پاسخ همان توضيح فوق را ذکر ميکنيم، ميگوييم ما بر اساس احکام مشترک اخلاقي جوامع انساني اين حقيقت را کشف ميکنيم که همه انسانها از يک قوّه مشترکي براي قضاوت اخلاقي برخوردارند و از آنجا که انسانها در مکاتب و محيطهاي آموزشي و پرورشي متفاوت پرورش مييابند و داراي مذاهب و انديشههاي گوناگوني هستند، نميتوان ديدگاه مشترکشان در اخلاق را محصول عوامل مذکور دانست بلکه بايد آن را محصول يک قوّه مشترک در سرشت و طينت انساني آنها دانست، قوّهاي که همگان از آن بهرهمند هستند، حال ما نام آن را فطرت و شما وجدان اخلاقي و ديگري چيز ديگري
مينامد.
پانوشت:
1- طبق آیه شریفه « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها »(روم 30/30) آموزههای دینی مطابق فطرت بشر است لذا آموزههای اخلاقی دین نیز میتواند معرف اخلاق فطری بشر باشد.