kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۱۰۰۸
تاریخ انتشار : ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۱:۵۴
یادی از روحاني شهيد عماد چوبكي (كاظميني)

رزمنده عـراقي

 

سعید رضایی
يكي از بچه‌هاي لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) مي‌گفت:
در گردان ما برادري بود كه عادت داشت پيشاني شهدا را ببوسد. هنگام عمليات هم موقع خداحافظي و وداع اگرپيشاني رزمنده‌اي را مي‌بوسيد، بچه‌ها مي‌فهميدند كه او رفتني است و پرواز خواهد كرد. گويا آن نورانيت را در چهره‌هايشان مي‌ديد.
وقتي شهيد شد، بچه‌ها تصميم گرفتند به تلافي آن همه محبت، پيشاني او را غرق بوسه كنند، پارچه را كه كنار زديم، نعش بي سر او دل همه را آتش زد.
***
روحاني شهید عماد چوبكي (كاظميني) در روز تاسوعا مورخ دوازدهم خرداد ماه سال 1342 در شهر بغداد پايتخت كشور عراق و در محله‌اي به نام «مرفّه» ديده به جهان گشود.
عماد كودكي را در ناز و نعمت و در محيط خانه‌اي گرم و با آرامش كامل گذراند اما از آنجا كه خانواده وي از شيعيان ايراني مقيم عراق بودند از آنجا اخراج شدند و در تهران اقامت كردند.عماد در دوران كودكي و دبستان با اينكه به زبان فارسي آنچنان مسلط نبود اما از شاگردان ممتاز مدرسه شناخته شده و هميشه مورد تشويق اولياء مدرسه و خانواده قرار مي‌گرفت.
عماد در كودكي هميشه براي اقامه نماز مغرب و عشاء همراه بزرگ‌ترها به مسجد تاريخي بُراثا در بغداد مي‌رفت. اين حضور علاوه‌بر زيارت‌هاي مكرر كاظمين، كربلا، نجف و سامرا بر روح پاك وي تأثير عميقي گذاشته بود به گونه‌اي كه علي‌رغم جوّ حاكم بر محيط زندگي او در بغداد كه اكثراً اهالي محل به سفرهاي اروپايي مي‌رفتند و وضعيت حجاب مناسبي نداشتند، توانسته بود خود را حفظ كند.
عماد در نوجواني و قبل از وقوع انقلاب اسلامي در ايران با حوزه علميه نيز در ارتباط بود و از كتب مذهبي و سلسله جلسات دروس آنجا به صورت مكاتبه‌اي استفاده مي‌كرد. در تظاهرات و راهپيمايي‌هاي انقلاب نيز با وجود اينكه نوجوان بود و سن كمي داشت اما فعالانه شركت مي‌كرد.
در دوران دبيرستان به دليل استعداد و هوش والايي كه داشت، وارد رشته رياضي و فيزيك شد اما باز هم بيشترين وقت خود را صرف دروس حوزوي و مسجد و پايگاه بسيج مي‌كرد.
عماد پس از اخذ ديپلم تصميم جدي خود را براي ورود به حوزه علميه گرفت و علي‌رغم اصرار و تأكيد معلمين مدرسه كه بسيار او را دوست مي‌داشتند و به آينده درخشان او اميد داشتند مبني بر اينكه در امتحان كنكور شركت كند و به دانشگاه برود، اما او حوزه علميه را انتخاب كرد براي اينكه هدفي ديگر از زندگي در اين دنياي فاني داشت.
او ابتدا در حوزه علميه آيت الله مجتهدي تهران ثبت‌نام كرد و جهاد علمي خود را در آنجا شروع نمود. با شروع جنگ تحميلي و اعزام برخي طلاب به منطقه نبرد براي فعاليت‌هاي تبليغي، او نيز خود را براي حضور در صحنه‌هاي نبرد و جهاد عملي آماده ساخت. عماد به طور متناوب هر ساله به جبهه اعزام می‌شد و به هنگام عمليات نيز اسلحه در دست مي‌گرفت و دوشادوش بسيجيان و سپاهيان مي‌جنگيد. هنگامي نيز كه عماد در تهران بود و مشغول تحصيل، در بسيج و مسجد فعالانه حضور داشت و در همه برنامه‌هاي آنجا شركت مي‌كرد. اهالي محله احترام خاصي براي او قائل بودند براي اينكه او نيز به همه احترام مي‌گذاشت و در كارها كمكشان مي‌نمود.
عماد در بين خانواده نيز جايگاه رفيعي داشت و مورد توجه و علاقه همگان بود. از برجسته‌ترين ويژگي‌هاي وي، توكل و عشق شديد به خداوند بود كه در سايه همين توكل و عشق نيز به آرامش عميقي دست يافته بود كه از نگاهش و لحن كلامش مي‌شد به عمق اين آرامش و اطمينان و سكينه آگاهي يافت. كارهايش همه براي رضاي خدا بود و هيچگاه از كسي انتظار تشكر نداشت. به خاطر خدا مي‌بخشيد و به خاطر خدا نيز عذرخواهي مي‌كرد و به ديگران كمك مي‌نمود.
هميشه با وضو بود، عطر مي‌زد، لباس تميز مي‌پوشيد و لباس‌هايش را خودش اتو مي‌كشيد و اجازه نمي‌داد كسي او را در اين كار كمك كند. معتقد بود نظافت براي يك بسيجي و يك روحاني بسيار مهم است و اين نظافت ظاهر و برون است كه انسان را به نظافت و تزكيه درون و باطن مي‌كشاند.
از هر فرصتي براي تلاوت قرآن و دعا و ذكر و مطالعه استفاده مي‌كرد و براي وقتش خيلي ارزش قائل بود چنان‌كه براي وقت ديگران نيز همين ارزش را قائل بود و هيچ‌گاه نشد كه براي حضور در كلاس يا مسجد و يا قرار ملاقاتي كه با دوستانش مي‌گذاشت تأخيري داشته باشد و خلف وعده كند.
نمازهايش را هميشه اول وقت و ترجيحاً در مسجد مي‌خواند به گونه‌اي كه حتي در هنگام بيماري نيز نماز اول وقتش ترك نمي‌شد. هنگام آماده شدن براي نماز به گونه‌اي خود را مي‌آراست كه گويا به ديدار معشوق و دلبري مي‌رود، عطر مي‌زد و مسواك مي‌كرد و لباس سفيدي می‌پوشيد و با طمأنينه به سوي سجده گاهش راهي مي‌شد. نمازهاي فرادا و به خصوص سجده‌هايش بسيار طولاني بود و گاه ساعت‌ها به طول مي‌انجاميد.
عماد به خواندن زيارت عاشورا علاقه خاصي داشت و اهتمام ويژه‌اي براي قرائت زيارت عاشورا و شركت در مجالسي كه زيارت عاشورا مي‌خواندند داشت در عين حالي كه ديگر ادعيه را نيز مطالعه مي‌كرد و تقريباً اكثر دعاها و مناجات‌ها را حفظ بود.
در يك كلام نگاهش، كلامش، رفتارش و حضورش انسان را به ياد خدا مي‌انداخت چنانكه به راستي نيز بوي خدا و محبوبش را مي‌داد.
عماد جواني بود كه در جهاد اكبر همانند ياران پيامبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلم) بود. با اينكه مي‌دانست در جبهه مقابل ممكن است برخي اقوام و دوستان و همسايگان محل تولدش قرار گرفته باشند اما چون مي دانست كه به اجبار رژيم بعث عراق به ميدان آمده‌اند و در حقيقت اين جنگ نيز جنگ بين دو كشور نيست بلكه جنگ بين دو عقيده حق و باطل است، لذا بر حضور در جبهه اصرار داشت و هميشه به اين حضور افتخار مي‌كرد و انتظار شهادت داشت.
او جنگيدن در صف ياران امام خميني(ره)را جهادي مقدس و افتخاري بزرگ مي‌دانست و هميشه محبت و علاقه ويژه‌اش را نسبت به امام‌خميني(ره) ابراز مي‌نمود.
در صحنه جنگ و به خصوص در عمليات كربلاي پنج چندين بار زخمي شد اما پس از اتمام عمليات كربلاي پنج با وجود جراحتي كه در بدن داشت راهي حوزه علميه قم شد چون مي‌خواست از اساتيد و فضاي معنوي آنجا نيز بهره ببرد و استفاده كند اما هنوز مدتي نگذشته بود كه به دليل فوت پدر و اينكه او پسر ارشد خانواده بود مجبور به بازگشت به تهران شد تا در كنار خانواده اين بار سنگين را به مقصد برساند.
پس از آن در واحد حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به صورت رسمي مشغول به كار شد چرا كه هيچ‌گاه از مسائل انقلاب و جنگ و حوادث داخلي و خارجي به دور نبود و آگاهي والايي در اين زمينه‌ها داشت.
در خرداد سال 1357 براي آخرين بار به جبهه‌هاي جنگ حق عليه باطل اعزام شد تا در عمليات بيت المقدس 7 كه در شلمچه انجام مي‌شد، شركت كند كه بر اثر اصابت تركش خمپاره در سن 25 سالگي به درجه رفيع شهادت نائل شد.
پيكر مطهرش چندين ماه مفقودالاثر بود تا اينكه پس از پايان جنگ، توسط نيروهاي مرزباني شناسايي شده و به تهران بازگشت تا در بهشت زهرا(س) براي هميشه سكونت گزيند.
آخرین توصیه شهید
مرا سزاوار نيست كه به شما امت عزيز سفارش كنم جز آنچه توصيه مي‌كنم: «امام عزيز را تنها نگذاريد و هرچه فرمودند بدون توجيه مصلحتي و خطي
قبول كنيد».