اهمیت بازیدراز (نگاه)
محمدهادی صحرایی
«اینگونه كسانى را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخيز ترديدى نيست، وقتى كه بین خود در كار آنها مناقشه مىكردند، عدهای گفتند بر غار آنها بنایى بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است. ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: ما مسجدى در كنار آنها مىسازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود)». سوره کهف آیه 21
میتوان از این آیه اینگونه برداشت کرد که ساخت بنا بر قبور معاریف و مشاهیر، سنتی است که هم مورد پذیرش اهل کفر است و هم اهل ایمان. اهل کفر، مرادشان پوشیدن و پوشاندن نامِ نام آوران و سنتهای خوب است تا خوبی از نظرها پنهان و از خاطرهها محو شود و اهل ایمان با ایجاد مسجد و معبد بهدنبال ماندگار کردن خوبها و خوبیها و نمایان کردن آنها در میان مردم و جامعهاند تا همچون چراغهای افروخته، هدایتگر باشند. باید الگوها و شاخصها معرفی و نسل به نسل منتقل شوند. این دو استدلال یکی بر مبنای غلط کفر و دیگری بر مبنای درست ایمان بنا شده است ولی در این میان، شنیدن حرف نامفهوم و نامربوط و بیمبنای وهابیت در تخریب بناهای مذهبی، ملالآور و وقتگیر است.
ظاهرش کوه است و سنگ و ارتفاعی که تا قله رفتنش چند ساعتی طول میکشد. تا بالا آسفالت است و تا رسیدن به یادمان و مزار شهدایش راهی نیست. موقع سالگرد عملیات و حضور دهها هزار نفری که به این ارتفاع صعود میکنند هوا خوب و متبوع است. سال 98 که آخرین سال این اردوی بزرگ ملی پیش از کرونا بود گفته شد حدود 28 هزار نفر به ارتفاع آمدهاند. خیرین و هیئتها در بین راه موکب زده و از مردم پذیرایی و به آنها حرمت میگذارند. زائران شهدا شایسته اکرام و بهترین مهمان نوازیاند. مردم، هم سیاحت میکنند و هم زیارت محل قدوم و حضور شهدا. و هم در فضایی نفس میکشند که ملکوتیان تنفس کردهاند. و به فکر میروند. قدم زدن و سِیر کردن و باز هم فکرکردن، خلوتی است که میتوان در میان اینگونه جمعهای همراه، فراهم کرد. مثل پیادهروی اربعین، مثل صعود به بازی دراز.
در آنجا که قله بازیدراز به آسمان نزدیکتر است یادمانی ساختهاند که مثل همان مسجد اصحاب کهف باشد. در آنجا گویی دهان زمین به گوش آسمان رسیده و نجوا میکند. سخنش چیست و خریدارش کیست را باید از زائرانی پرسید که بیروضه گریه میکنند یا بیاختیار روضه میخوانند. اکنون که زائرانش را حرمت نگه میدارند و مردم تفرّجی معنوی میکنند خیلی با آن زمان تفاوت دارد که فرزندان همین مردم از این ارتفاع بالا میرفتند و مثل شکوفههای بهاری با رگبار دژخیمان به زمین میریختند. تا بالای قله به دستور صدام آسفالت کرده بودند ولی رزمندگان ما برای رسیدن به قلهها که نمیتوانستند از این امکان استفاده کنند. راهشان را باید از دل کوه و در زیر دید و تیر دشمن باز میکردند.
ارزش بازیدراز به تنهایی، به اندازه اهمیت سرپل ذهاب، گیلانغرب، قصرشیرین، کرند، ثلاث، سومار و نفت شهر و... و بغداد است که در اصل از آن بهعنوان سپر دفاعی پایتخت عراق یاد میکردند. بیدلیل و بیمشورت نبود که صدام در همان روزهای آغازین جنگ، آن را تصرف نمود و تجهیز کرد و با چنگ و دندان در آن میجنگید و مغرورانه و احمقانه گفته بود «اگر ایرانیها این قله را بگیرند کلید بغداد را به آنها خواهم داد»؛ که نداد. بیفایده نبود که رزمندگان اسلام به قیمت جان عزیز خودشان آن را در اردیبهشت سال 60 به خاک کشور برگرداندند و روی صدام و حامیانش را کم و سیاه کردند. همکاری سپاه و ارتش در عملیاتهایی که در این منطقه انجام شد با توجه به اوایل انقلاب اسلامی و تازه تأسیسی سپاه پاسداران، یکی از نقاط درخشان این دو بازوی توانمند کشور است که نیاز ما به همت هنرمندانه امثال شهید آوینی را بیش از پیش نمایان میکند. خدایش بیامرزد که جایش خالی است.
عملیاتهایی که در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در این منطقه انجام شد و شهدای عزیز سپاه و ارتش که در آنجا به شهادت رسیدند جزو ناشناختهترینها و مظلومترینهای تاریخ انقلاباند. حتی تصور صعود سخت رزمندگان با تجهیزات جنگی به قلههایی که دشمن، تجهیزاتش را با خودرو به آنجا برده و به بهترین و به بهروزترین تجهیزات رزمی و دوربینهای دید در شب مجهز است، نیز غیرممکن است چه رسد به پیمودن این راه و تجربه آن. شاید آنچه که از این ارتفاع به گوش آسمان گفته میشود خاطراتی باشد از آن روزها و شبهای عملیات، رزمندگانی که با تیر دشمن در میان سنگها زمین خورده و تا شهادتشان، مدتی فرصت نجوا با خدا داشته و سخن آخر خود را غریبانه گفته و به امانت به مکان و زمین مقدس بازیدراز سپردهاند.
بازیدراز کوه و کمر باشد یا میدان جنگ یا قطعهای از آسمان یا به تعبیر شهید بهشتی، خانقاه «عرفان حقیقی» و یا هر جای دیگر، مهم این است که این قطعه زمین، طبیعی نیست و با جاهای دیگر قابل مقایسه نیست. رزمندگان در کوه میدانند که در این نوع نبرد، علاوه بر دشمن روبه رو باید با ارتفاع هم جنگید. خستگی، تحرک، سنگینی تجهیزات، دقت و مراقبت، زیرکی و ذکاوت و ... را میتوان کم و زیادش را در هر جنگی تجربه کرد ولی درس جنگیدن شبانه و در حال صعود از کوهی که دست دشمن است را فقط میتوان در ارتفاعات کرمانشاه و کردستان تجربه کرد که در بازیدراز، امتحانش را گرفتهاند. و مردم عزیز ایران! شهدای شما ممتازان آزمون سخت و طاقتفرسای این درساند. خوشا به حال آنان و خوش به سعادت شما که با این مردان زندگی کردهاید وای کاش ما هم با شهدای عزیزتان محشور شویم.
جنگیدن در کوههای تیز و تند غرب مثل جنگیدن در آب است و شاید مثل آن، اجرش بیشتر از سایر نبردها باشد. شهید، شهید است و عزیز و نظر کرده خدا ولی انگار شهدای ارتفاعات غرب و بازیدراز، دردانههای خدایند که هنوز در بین ما خاکیان ناشناسند. شهرت آنان در میان آسمان است و در میان ما غریبهاند و ظلم بزرگ ما به خودمان این است که از این برگزیدگان افلاکی بیخبریم و برای سعادت دین و دنیایمان از آنان کمک نمیخواهیم. چاره مشکلاتمان را در هرچه میبینیم جز چاره واقعی. درمان و راه را از هرکه و هرچه طلب میکنیم جز از طبیبان دوّار و شهیدان جاویدی که با ما و در کنار ما بودند و موفق شدند و ره یافتند. «اينان كسانىاند كه خدا هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن».1
آنها که عمری بهدنبال گنج و طلا گشتهاند میتوانند قدم به بازیدراز بگذارند و به این خزانه بیانتها مشرّف شوند و تا میتوانند و میخواهند دفینههای ابدی بیابند. چه گنجی بالاتر از شهیدِ جوانی که جان شیرین و آرزوهای زیبایش را برای آسایش امروز ما فدا کرد و دهان خونین به گوش زمین نهاد و اسرار عاشقی را در دل خاک به ودیعه گذاشت؟ شهدا چه لذتی بالاتر از زندگی دنیایی یافته بودند که خودشان را فدا کردند؟ آنچه رازی است که دنیا و هرآنچه را در آن است به ما سپرده و خود به کجا رفتند؟ باید از آنها پرسیدای رها گردیدگان آن سوی هستی قصه چیست؟ اینها صِرفِ تغزل عاشقانه یا تملق سوداگرانه نیست. روایت حکایتی است که صدیقین و صالحین به ما گفتهاند و به اندازه معتقدین به آن، تجربه موفقش موجود است. اینکه شهدا کارگزاران خدا بر زمیناند را کسانی باور ندارند که باور ندارند «لا مؤثّر فی الوجود إلا الله».2
بازیدراز، دیدنی است، خواندنی و شنیدنی نیست. باید آمد و دید و نفس تازه کرد. گردشی معنوی است که با میهماننوازی کرمانشاهیان میتوان آن را با خانواده تجربه کرد. باید گنجینه جنگ را به نسلهای آینده سپرد و آن را نهادینه کرد و ولینعمتان را به آیندگان معرفی نمود. رسالتی که امثال شهید آوینی برایمان روایت کرد و مرحوم طالبزاده در شیوهای دیگر و نسخهای جدیدتر از آن سخن گفت. عَلَم این سرداران زمین نمیماند ولی باید چنان تنوعی ایجاد گردد که امثال این علامات هدایت و هنر در دستان جوانان اهل ایمان و علم و ذوق، دست به دست شده و منتشر گردد. و ما به زودی به اضطرار معرفی صحیح انقلاب اسلامی پی میبریم و باید برای خیل تشنگان معارف صحیح تمدنساز، تولید و تکثیر محتوا کنیم و آیندگان خواهند دانست که چگونه آجر بر آجر تمدن نوین اسلامی و نظم جدید جهانی گذاشته شده است. به امید خدا آن روز خواهد آمد.
___________________________
1- سوره انعام آیه 90 2- قاعدهای فلسفی که میگوید: جز خدا، هیچ هستی بخش حقیقی و اصلی در عالم نیست.