یک شهید، یک خاطره
عیادت
مریم عرفانیان
محمود بعد از مجروحیت در بيمارستان طالقاني بستری شده بود. وقتی به عيادتش رفتيم، خيلي خوشحال شد. با همه احوالپرسی کرد و گفت: «خودتون رو اذيت نمیکردید، چيزي نشده که...»
درحالیکه شديداً مجروح شده بود؛ اطراف را پایید و ادامه داد: «فقط هر طوری شده من رو از اين بيمارستان ببريد؛ اينجا مناسب نيست. آدم از خدا دور میشه.»
یک دفعه ديديم پرستارانیکه حجاب مناسبي نداشتند، به اتاق آمدند. محمود با دلخوری سر تکان داد و دوباره گفت: «این هم دلیلش...»
بعد همان ملاقات، ترتيب انتقالش را به بیمارستانی دیگر داديم.
خاطرهای از شهید محمود کاوه
راوی: اسدالله قربانی، دوست شهید