kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۴۹۵۹
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۹
یک ستاره از آن هزار

ستاره پانزدهم؛ فرمانده دوست داشتنی

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
او در شهر مشهد به دنیا آمد و در رشته فنی درس خواند. چهارده ساله بود که انقلاب شد و مثل همه هم سن و سال‌هایش، در صحنه انقلاب حضور داشت و دوشادوش مردم انقلابی مشهد، در راه پیروزی انقلاب اسلامی جهاد می‌کرد. همین حضور باعث شده بود که در مسیر انقلاب و امام قرار بگیرد و به عنوان سرباز وفادار امام، در همه تظاهرات و راهپیمایی‌ها حضور داشته باشد و در مسیر و خطی که امام تعیین کرده بود قرار بگیرد. 
انقلابی که ریشه در نهضت عاشورا داشت از او دلباخته‌ای ساخته بود که با پیروزی‌اش، پایش را به بسیج باز کرد و در آن مدرسه عشق، درس معرفت و خداشناسی آموخت و طریقت عاشقی را پیشه خود ساخت.
 درس عشق آموخت و عاشق و دلباخته امام گردید و در کنار درس به فعالیت در بسیج مشغول بود که آتش جنگ به جان مرزهای کشور و هموطنان‌مان شعله کشید.
پنج سال فعالیت در بسیج و گشت شب، از او رزمنده توانمندی ساخته بود و با جدیت برای اعزام به جبهه ثبت‌نام کرد. 
حمید، شوخ‌طبع و خوش‌خنده بود. حتی وقتی با کسی دعوایش می‌شد، صبورانه لبخند می‌زد و با خوش اخلاقی که داشت، آن دعوا ختم به خیر می‌گردید و طرف مقابلش شرمنده می‌شد. حمید، کارهایش را با شوخی و خنده پیش می‌برد، به‌گونه‌ای که وقتی گفت؛ می‌خواهد به جبهه برود کسی از اعضاء خانواده باور نمی‌کرد. اما او جدی جدی، دنبال اعزام بود و آن‌قدر دور و بر مادرش چرخیده بود و قربان صدقه‌اش رفته بود که او راضی شد و رضایت‌نامه‌اش را امضا کرده بود.
بار اول به کردستان اعزام شده بود و پس از مدتی که به عنوان رزمنده عادی خدمت کرد، با توجه به فنی بودنش در شهر سقز با خمپاره آشنا شد و در استفاده از انواع سلاح‌های ادواتی تبحر پیدا کرد.
حمید شهپر طوسی بارها به جبهه اعزام شد و پس از مدتی به عنوان فرمانده واحد خمپاره 60،81 و 120 میلی متری؛ در تیپ جوادالائمه‌(ع) مشغول به خدمت و تامین و پشتیبانی آتش خمپاره‌ای رزمندگان در خطوط مختلفی انجام وظیفه کرد.
او پس از ادغام واحدهای ادواتی تیپ‌های خراسانی و تشکیل تیپ الحدید لشکر 5 نصر، به‌عنوان فرمانده واحدهای خمپاره‌انداز 60،81و 120 در عملیات خیبر انجام وظیفه نمود. همرزمش مهدی میرزایی از خصوصیات او چنین می‌گوید؛
«اخلاص و روحیه معنوی رضا شهپر طوسی، زبان زد همه بچه‌های ادوات لشکر بود و فرمانده‌ای دوست داشتنی، بین همه نیروها بود» 
محمدتقی عزیزی از دیگر همرزمانش، می‌گوید:
«برادر حمید از دوستان نزدیک بنده بود، پیش من آمد و پرسید؛ قرآن جیبی‌ات را همراه داری؟ گفتم بله و قرآن را گرفت و به گوشه لنجی که ما را به سمت خط مقدم می‌برد رفت و زیر نور چراغ قوه مشغول تلاوت قرآن شد.»
 او با شجاعت در عملیات خیبر و در کنار سایر رزمندگان این تیپ حضور داشت و سرانجام در تاریخ پنج اسفند 1362 در روز دوم عملیات خیبر به همراه دیگر همراهانش چون شهید شعبانی، با اصابت ترکشی که به سینه‌اش نشسته بود، در شرق بصره به آرزوی قلبی خود یعنی شهادت نائل گردید. پیکر پاکش در مشهد تشییع و در آرامستان خواجه ربیع، در جوار سایر شهدای دفاع مقدس به آرامش ابدی رسید. روحش شاد.