kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۰۶۷۶
تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۸

پیشینه و اعتبار حدیث و کتاب‌های حدیثی در نزد شیعیان

 

یکی از اختلاف‌های مبنایی شیعیان با اهل‌سنت، مقطع پایان یافتن دوران شکل‌گیری سنت است. اهل‌سنت، سنت را در سنت پیامبر محدود می‌دانند و با رحلت پیامبر، دوره‌ تحقق سنت را پایان‌یافته تلقی می‌کنند. در مقابل، شیعیان با اعتقاد به عصمت و مرجعیت دینی امامان اهل‌بیت(ع) سنت امامان را هم به سنت پیامبر پیوند می‌زنند. علاوه بر این با توجه به‌اشراف اهل‌بیت به سنت پیامبر، با اطمینان بیشتری سنت پیامبر را از طریق آنان شناخته و دریافت می‌کنند. وهابیان همواره شیعیان را به بی‌توجهی به سنت پیامبر متهم می‌کنند؛ اما این اتهام از اساس بی‌پایه و سست است. از آنجا که اهل‌بیت(ع) و در رأس آنان امام علی(ع)مهم‌ترین و دغدغه‌مندترین حاملان سنت بودند، از همان دوران پیامبر به این سو، به حفظ، تدوین و نشرآثار پیامبر همت گماشتند. امامان(ع) در هردوره شاگردانی را در علوم مختلف اسلامی‌تربیت کردند که در رتبه‌ بعد از آنها به حفظ و نشر سنت پرداختند. بنابر این بر خلاف تبلیغات فراوان مخالفان، شیعیان بیشتر و پیشتر از دیگر فرقه‌های مسلمان به سنت بها داده و در حفظ و نشر آن از خود جدیت و ایمان نشان دادند. این در حالی است که در میان اهل‌سنت، تا حدود صد سال کتابت و نقل حدیث ممنوع بود و این خود در حوزه‌ حفظ، انتقال و انتشار سنت،آسیب‌های فراوان ‌زد. در نوشتار حاضر به این موضوع به‌صورت مفصل و منصفانه پرداخته‌ایم.
مهم‌ترین منبع فهم دین و استنباط احکام فقهی در نزد شیعه و سنی، پس از قرآن کریم، حدیث است. می‌توانیم ادعا کنیم که همه‌ علوم اسلامی، اعم از تفسیر، فقه، کلام و... از حدیث ریشه می‌گیرد. وهابیان با هدف تخریب اذهان دیگر فرقه‌های اسلامی نسبت به مکتب تشیع و سست ‌نشان‌ دادن پایه‌های فکر شیعی، اتهام‌های فراوانی را به مجموعه‌ حدیثی شیعه نسبت می‌دهند، احادیث شیعه را جعلی معرفی می‌کنند و چنین القا می‌کنند که جریان حدیث در میان شیعه از دوران صفویه به بعد پدید آمده و مکتب فکری شیعه تا پیش از صفویه، هیچ‌گونه اثر حدیثی منسجمی ‌نداشته است! در این نوشتار به بررسی چگونگی شکل‌گیری حدیث شیعه از قرون آغازین هجری و تشکیل جوامع حدیثی پیش از دوران صفویه خواهیم پرداخت. همچنین جریان حدیثی شیعه و اهل‌سنت را مقایسه کرده و امتیازات مکتب فکری شیعه بر مکتب اهل‌سنت را در حدیث و رجال تبیین خواهیم کرد.
ریشه و پیشینه‌ حدیث در میان شیعیان
با بررسی متون تاریخی مسلمانان به روشنی قابل اثبات است که شیعیان در موضوع جمع‌آوری، تدوین و نقل حدیث از پیشینه طولانی‌تری نسبت به اهل سنت برخوردار بوده‌اند؛ شیعیان، پس از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) احادیث ایشان را با راهنمایی و نظارت اهل‌بیت(ع) حفظ و تدوین کردند؛ در حالی که در میان اهل‌سنت تا قریب به دو قرن از تدوین حدیث جلوگیری شده است. پس از رحلت پیامبر جریان خلافت با دستاویز شعار «حسبنا کتاب‌ الله» و این استدلال که کتابت، تدوین و نشر حدیث ممکن است به اختلاط حدیث با قرآن منجر شود، از کتابت، تدوین و نقل حدیث جلوگیری کرد. در همین راستا ضمن ممنوعیت حکومتی نقل حدیث و تهدید یاران پیامبر به پیگردهای حکومتی و رویارویی با کیفر نسبت به نقل حدیث، احادیثی که از پیامبر نوشته شده بود را از میان ‌بردند:
از عایشه چنین نقل شده است که گفت: پدرم پانصد حدیث از پیامبر را گرد آورده و نزد من به امانت نهاده بود؛ شب‌ها نمی‌توانست به خواب برود و دائم از این پهلو به آن پهلو می‌شد! این کار مرا غمگین می‌ساخت؛ پرسیدم: آیا دردی داری که به خود می‌پیچی یا چیزی به تو رسیده است؟ چون صبح شد، گفت: دخترکم! احادیثی که نزد توست، بیاور! من آنها را آوردم؛ پس آتشی خواست و همه را بسوزانید.(1)
از یحیی بن‌جعده روایت شده که: عمر بن‌الخطاب می‌خواست سنت را بنویسد؛ اما برایش چنین آشکار شد که این کار را نکند؛ آنگاه به شهرها نوشت: هرکس چیزی از سنت نزد اوست، آن را نابود کند!(2)
این‌گونه بود که تا قریب به دو قرن، حدیث در میان اهل‌سنت به‌صورت مدون و نظام‌مند رشد نکرد و تنها عده‌ای از صحابه و تابعان، پنهانی برای هم حدیث می‌گفتند. این شرایط همچنان ادامه داشت تا در زمان خلافت هشام بن‌عبدالملک
- و در نقل دیگری عمر بن‌عبدالعزیز- به ابن شهاب زهری
(م 124ه) دستور داد که به تدوین سنت بپردازد. معمر از زهری چنین روایت می‌کند:
«ما کتابت علم (حدیث) را ناپسند می‌دانستیم؛ تا اینکه این اُمَرا ما را بر آن واداشتند و بر آن شدیم که هیچ‌کس را از آن منع نکنیم!».(3)
آری! کتابت و نقل حدیث در میان اهل‌سنت تا اواسط قرن دوم ممنوع بود و هیچ‌گونه اثر حدیثی مدونی از آنها پدید نیامد. این در حالی است که شیعیان دارای پیشینه‌ بیشتری نسبت به اهل‌سنت در کتابت و نقل حدیث دارند؛ در زمانی که احادیث نگارش‌یافته‌ پیامبر، به بهانه‌های واهی، نابود می‌شد، موضع‌گیری اهل‌بیت و در رأس آنها امام علی(ع) کاملاً متفاوت بود. اهل‌بیت و پیروان آنها با چنگ و دندان از میراث پیامبر محافظت کرده و آن را در میان خود نشر دادند.
سمعانی از عالمان اهل‌سنت می‌نویسد:‌ ام‌سلمه (همسر پیامبر) می‌گوید: علی بن‌ابیطالب نزد پیامبر(علیهما‌السلام) بود. آن حضرت پوستی خواست و سخنانی را املا ‌کرد و علی همه را می‌نوشت؛ تا حدی که پشت و روی پوست و پاچه‌های آن آکنده از نوشته شد!(4)
در روایات آمده است که نزد امام علی(ع)صحیفه‌ای از پیامبر بود؛ امام آن را در غلاف شمشیری حفظ می‌کرد و بیش از ده نفر از شاگردان امام آن را دیده و توصیف کرده‌اند.(5)
عالمان بزرگ اهل سنت، از جمله بخاری، به‌وجود صحیفه‌هایی از سنت پیامبر در نزد امام علی اعتراف کرده‌اند: «اعمش از ابراهیم از پدرش نقل می‌کند که گفت: علی(ع) برای ما خطبه خواند و گفت: هرکس می‌پندارد ما چیزی را بر زبان می‌آوریم که در کتاب خدا و این صحیفه نیست، دروغ می‌گوید».(6)
امام حسن مجتبی(ع)می‌فرماید: «أن العلم فينا و نحن أهله و هو عندنا مجموع كله بحذافيره و أنه لا يحدث شئ إلى يوم القيامهًْ حتى أرش الخدش إلا و هو عندنا مكتوب بإملاء رسول‌الله و بخط علي بيده»؛ علم در میان ماست و ما اهل آنیم و همه آن نزد ما گرد آمده است و تا روز قیامت چیزی رخ نمی‌دهد- حتی خسارت خراش- جز اینکه با املای پیامبر و خط علی نزد ما مکتوب است!»(7) این میراث میان امامان اهل‌بیت(ع)نسل به نسل منتقل شد و شیعیان از این طریق با احادیث پیامبر آشنا می‌شدند؛ زاره ابن اعین می‌گوید: «امام محمد بن الباقر(ع) به من فرمود: آیا کتاب میراث را خواندی؟... و الله! آنچه در آن دیدی حق است؛ املای پیامبر و خط علی(علیهماالسلام) است.... پدرم از پدرش برایم حدیث کرد که امیرالمؤمنین آن را برای او حدیث کرده است».(8)
بنابر این آنچه از امامان شیعه(ع) به دست شیعیان رسیده، حدیث پیامبر از طریق اهل‌بیت(ع) است؛ چنانکه امام صادق(ع) به سکونی فرمود: آنچه برای تو می‌گویم در واقع سخن پیامبر است که از طریق پدرانم به من
رسیده است.
شیعه و اصول 400 گانه
چنانکه گفتیم برخلاف دیگر فرقه‌های مسلمان، شیعه دارای پیشینه طولانی‌تر و ریشه‌دارتری در زمینه حدیث است. اوج شکوفایی حدیث شیعه در زمان امام صادق(ع) ظاهر شد. شاگردان آن امام توانستند از فضای نسبتاًً آرام اجتماعی- سیاسی زمانه استفاده کنند و رساله‌های فراوانی از حدیث امام را ثبت و تدوین کنند. محقق حلی در المعتبر می‌نویسد: «از امام صادق(ع) علوم فراوانی انتشار یافت که عقل‌ها را به شگفتی و حیرت واداشت!. .. راویانی که از امام روایت کرده‌اند به شماری نزدیک به چهار هزار نفر می‌رسند.. .. در پاسخ به مسائلی که از امام پرسش شده و امام پاسخ گفته است، چهار صد مصنَّف(مجموعه حدیثی) نگاشته شد که بعدها به اصول اربعمأه معروف گشت».(9) در دوران حیات امام صادق(ع) کتاب‌های فراوانی از حدیث تدوین شد و امام(ع) احادیث پیامبر را که از طریق پدرانش به او رسیده بود، منتشر کرد. چنانکه امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرمایند:«نزد ما کتابی با املای پیامبر(ص) است که علی(ع) به خط خود نوشت؛ صحیفه‌ای که طول آن70 ذرع است و هر حلال و حرامی ‌در آن وجود دارد».(10)
از جمله‌ شاگردان برجسته امام صادق(ع)می‌توانیم به شخصیت‌های بزرگی از عالمان اهل‌سنت‌ اشاره کنیم. مُزی در تهذیب الکمال از سفیان بن‌عیینه، مالک بن‌انس، سفیان ثوری و نعمان بن‌ثابت (ابوحنیفه) به‌عنوان شاگردان
امام جعفربن محمد الصادق یاد می‌کند.(11)
نخستین مجامع حدیثی شیعه
نخستین مجامع حدیثی شیعه توسط عالمان بزرگی و با استفاده از اصول اربعمأه نگارش یافت که به کتب اربعه مشهور است و عبارتند از: کافی، مَن لایَحضُرُه الفقیه، تهذیب الاحکام و الاِستِبصار. کتاب کافی نوشته کُلِینی و من لایحضره الفقیه تألیف شیخ صدوق است. تهذیب الاحکام و استبصار را هم شیخ طوسی نگاشته است. شیخ طوسی در مقدمه الفهرست می‌نویسد: «من تضمین نمی‌کنم که نام همه کتاب‌ها را گرد آورده‌ام؛ چرا که همه تصانیف اصحاب ما و اصول آنها- به جهت پراکندگی آنان در سرزمین‌ها- به ضبط درنمی‌آید».(12)
شیخ صدوق نیز در مقدمه کتاب خود، من لایحضره الفقیه، می‌نویسد: «در اين كتاب، بخصوص، نظر نداشتم هرچه برای من روايت كرده‏اند را بياورم؛ مانند ديگر مصنّفان كه آنچه شنيده‏اند، مى‏آورند؛ بلكه منظورم آوردن آن دسته از رواياتى است كه بدان فتوا مي‌دهم و به صحّت صدورش از معصومان- به هر دليل- وثوق‏ و یقین دارم و بدان حكم مي‌كنم».(13) با توجه به‌وجود آثار حدیثی مهمی‌که از قرن اول و دوم هجری نزد شیعیان وجود داشت، نویسندگان کتاب‌های چهارگانه برآن شدند تا بسیاری از این اصول و کتاب‌های حدیثی متقدم را در قالب یک کتاب جمع‌آوری کنند. نیز در قرون متأخر، عالمان دیگری از شیعه، مانند مرحوم مجلسی، ملا محسن فیض کاشانی و میرزای نوری، باقی‌مانده احادیثی که مؤلفان کتب اربعه آن را در مجامع خود ثبت نکرده‌ بودند را در مجامع تازه‌ای گرد آوردند.
هیچ‌یک از محدثان شیعی ادعا نکرده‌اند که در کتاب حدیثی خود روایت‌های متفاوتی از کتاب‌های دیگر گرد آورده‌اند. هرکس کمترین آشنایی با روایات شیعه داشته باشد، می‌داند کتاب‌هایی مانند وسائل الشیعه، بحارالانوار، وافی و مستدرک، جوامع روایی ثانویه یا واسطه‌اند و هرگز ادعایی در جمع‌آوری کل احادیث شیعه نداشته‌اند؛ مجامع حدیثی واسطه یا رویکرد فقه‌الحدیثی دارند؛ مانند کتاب روایی وافی و یا با رویکرد فقهی نگارش یافته‌اند؛ مثل کتاب وسائل الشیعه. همچنین صاحبان کتب اربعه اصلاً در صدد جمع‌آوری همه احادیث نبودند؛ بلکه خواهان ثبت آن مقدار از احادیث که برای رفع نیاز دینی شیعیان کافی باشد، بوده‌اند.(14)
جایگاه کتب اربعه شیعی نزد اهل سنت
مؤلفان کتاب‌های روایی چهارگانه شیعه از شخصیت‌های شناخته‌شده در جهان اسلام (چه در زمان خود و چه پس از آن) به شمار می‌آیند؛ به‌گونه‌ای که هم در میان شیعیان و هم در میان اهل‌سنت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند. در اینجا به شرح مختصری از شخصیت و زندگی آنها بسنده می‌کنیم:
ثقهًْ‌الاسلام کلینی: وی محمد بن یعقوب (متوفی 329 ه ق)
در شهرری زاده شد و در بغداد وفات کرد. ابن حجر عسقلانی و زرکلی- دو تن از عالمان رجالی اهل‌سنت- وی را از فقیهان امامیه شمرده و کتاب کافی را از مهم‌ترین آثار وی معرفی کرده‌اند.(15) ثقهًْ‌الاسلام كلينى نزد عالمان اهل‌تسنن از قدر و منزلت والایی برخوردار است؛ تا جایی‌ که ابن‌اثير هنگام طرح و شرح روايتى از پيامبر كه فرمود: «خداوند در آغاز هرقرن شخصى را برمى‏انگيزد تا دين او را زنده و نامدار نگه‏دارد»، مى‏گويد: احياكننده مذهب شيعه در آغاز قرن اول هجرى، محمد بن‌على امام باقر(ع)، در ابتداى قرن دوم، على بن‌موسى‌الرضا(ع) و در ابتداى قرن سوم، ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى رازى بوده است.(16)
کتاب کافی از مشهورترین کتاب‌های حدیث شیعی است که 17 نسخه از آن، که متعلق به قرون پیش از دوره صفوی (میان قرن 7 تا 10) است، در کتابخانه‌های معتبر نگهداری می‌شود. نسخه کافی، چاپ انتشارات دارالحدیث با توجه به نسخ معتبر موجود تصحیح شده است. هم‌اکنون نسخه‌های فراوانی از کتاب کافی در کتابخانه‌های مختلف موجود است که هنوز کار تصحیح و مقابله آن انجام نشده است؛ اما میان نسخه‌های خطی متعلق به پیش از صفویه و نسخه‌های نگارش‌یافته در دوره‌ صفویه و پس از آن تفاوتی نیست؛ جز تصحیفات جزئی که عادتاً در هرنسخه‌ای روی می‌داده است. علاوه بر این حدود 1600 نسخه از کافی، که متعلق به دوران صفویه است، در کتابخانه‌های معتبر موجود است. بدیهی است که با وجود چنین تواتری، قطعیت انتساب کتاب کافی به مرحوم کلینی ثابت و یقینی است.(17)
شیخ صدوق: وی محمد بن علي بن الحسين بن موسى بابويه القمي، در سال 306 تولد یافت و در سال 381 وفات کرد. زرکلی- عالم رجالی اهل‌سنت- وی را از محدثان بزرگ امامیه دانسته و 300 اثر حدیثی از وی شماره کرده است. زرکلی مهم‌ترین تألیف صدوق را کتاب شریف «من لا یحضره الفقیه» برشمرده است.(18)
شیخ طوسی: وی محمد بن‌الحسن بن‌علي الطوسي (385- 460 ه) از محدثان، مفسران و متکلمان شیعی است. دو کتاب «الاستبصار فيما اختلف فيه من الاخبار» و «تهذيب الاحكام» از تألیفات پرشمار وی از مشهورترین کتاب‌های او نزد شیعه و سنی است.(19)
در شمارش روایات کتاب‌های چهارگانه اختلاف کمی‌میان علمای شیعه وجود دارد؛ ولی روشن است که چنین اختلافاتی به صحت کل کتاب‌ها صدمه نمی‌زند؛ زیرا روایات یک کتاب را می‌توان به‌صورت‌های مختلف شماره کرد. مثلا گاهی احادیثی که سندشان متفاوت، اما محتو‌اشان یکی است و با عباراتی چون: مثله، شبهه و... ثبت شده است، را با یک عدد شماره می‌کنند(20)و گاهی هرکدام را جداگانه و به‌عنوان یک حدیث، می‌آوردند. به علاوه ممکن است برخی از نسخه‌ها، ناقص و برخی، کامل باشند؛ این عوامل باعث تفاوت در عدد روایات
می‌شود.(21)
اختلاف در جوامع حدیثی اهل‌سنت
برخلاف شیعیان که دارای آثار حدیثی، هم در قرن اول و هم در قرن دوم بوده‌اند، قدیمی‌ترین اثر حدیثی اهل‌سنت مربوط به نیمه‌های قرن دوم است؛ این اثر متعلق به مالك بن انس اصبحى مدنى (م 179ق) و به الموطّأ مالك معروف است. در شماره‌ اخبار و روايات اين كتاب، اختلاف چشمگيرى وجود دارد. برخى تعداد آن را 1720 حديث دانسته و برخى يك هزار و اندى دانسته‌اند. بعضی از احادیث کتاب، ضعیف السند، برخی مرسل و بعضی معلقند.(22)
مهم‌ترین کتاب حدیثی اهل‌سنت، صحیح بخاری است. تعداد احاديث مسند آن، با حذف تكرارها، 2602 يا 2607 حديث است. تعداد احاديث مرفوعى كه به‌صورت تعليق، نقل شده‌اند، 1341 حديث است كه 159 حديث، از تعليقاتى است كه در جاى ديگرى از كتاب، به‌صورت متّصل نقل نگرديده‌اند. در نتیجه تعداد بسیاری از احادیث صحیح بخاری مرفوعه است.(23)
همچنین تعداد قابل ‌توجّهى از راويان بخاری كه نامشان در اسناد احاديث كتاب ذكر شده، مورد طعن و جرح برخى از علماى رجال قرار گرفته‌اند. تعداد راويان مجروح، در اَسناد احاديث مسندى كه بخارى به‌عنوان «اصل» نقل كرده است، 396 نفر و در احاديثى كه به‌عنوان شواهد، متابعات و تعاليق نقل کرده، 75 نفرند؛ ابن‌حجر در کتاب هدى‌السارى نام تمام آنان را به ‌ترتيب حروف معجم ذكر كرده و مفصلاً به دفع طعن و قدح وارد شده بر آنان پرداخته است. (24)
کتاب‌های تبلیغاتی!
پیدایش کتاب‌های حدیثی انبوه اهل‌سنت بعد از یک دوره فترت حدیث، صرفاً جنبه تبلیغاتی داشته است؛ زیرا بعد از گذشت دو قرن از نگارش اولین کتاب‌های حدیثی، کتاب‌های حدیثی فراوانی نوشته شد و روایات فراوانی در آنها ثبت گردید؛ چنانکه تعداد احادیث در صحیح بخاری 2602، در صحیح مسلم 3033، در سنن ابی‌داوود 5274، در سنن ‌ترمذی 3956، در سنن نسائی 5761، در سنن این ماجه 4341 و در المستدرك على الصحيحين 8803 حدیث است؛ یعنی هرچه کتاب حدیث، متاخر نگارش یافته است، تعداد احادیث آن بیشتر است! مثلا اولین کتاب حدیثی اهل‌سنت، موطا مالک (م 179ق)، دارای 1720 حدیث است؛ در حالی که کتاب المستدرك على الصحيحين از ابوعبدالله محمّد بن‌عبدالله حاكم نيشابورى (م 405ق)، حاوی 8803 حدیث است؛ یعنی هشت برابر موطأ مالک! حال معلوم نیست این احادیث فراوان در فاصله دو قرن چگونه به‌وجود آمده است!
تاخیر نزدیک به یک و نیم قرن میان نگارش جوامع حدیثی متقدم اهل‌سنت با جوامع بعدی، باعث شد که احادیث جعلی فراوانی در کتاب‌های اهل‌سنت نفوذ کند؛ به‌گونه‌ای که بخاری آشکارا اعتراف می‌کند که از میان
600 هزار حدیث، 2602 حدیث را انتخاب کرده و آن را صحیح می‌داند!(25) پیشتر گفتیم که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های کتاب‌های حدیثی شیعه این بود که جمع‌آورندگان آن صادقانه به دنبال سنت واقعی پیامبر بودند؛ از این رو در کتاب‌های حدیث معتبر شیعی، مانند کافی، روایات فراوانی از راویان اهل‌سنت وجود دارد و محدثان شیعی بسیاری از این روایات را قبول ‌کرده‌اند؛ زیرا در نزد عالمان شیعی، راوی غیرشیعی، مادام که اهل صدق و راستی در دین و زندگی خود باشد، مورد وثوق و اعتماد است و مذهب او خدشه‌ای در وثاقتش وارد نمی‌کند؛ چنانکه ثقهًْ‌الاسلام کلینی در کتاب اصول کافی از روایانی مانند حفص بن غياث، قاضی‌هارون الرشید، حسين ابن‌عبدالله السعدي و عليّ بن الحسن الطاطري‏، که همگی از عامه‌اند، روایت کرده است.(26) اما مثلا بخاری نه تنها از راویان شیعه روایتی نقل نکرده و اساساً شیعی بودن را مانع وثاقت می‌داند، بلکه حتی از شخصیت عظیمی ‌مانند امام جعفر صادق(ع) هم روایتی نقل نکرده است!(27)
عوامل اختلاف در روایات شیعی
بدون شک در میان پاره‌ای از روایات و احادیث شیعی اختلاف وجود دارد؛ چنانکه حتی روایاتی در کتاب‌های حدیثی شیعه وجود دارد که دلالت بر وجود چنین اختلافی می‌کند. ثقه‌الاسلام کلینی در جلد یکم کافی و شیخ حر العاملی در جلد هیجدهم وسائل‌الشیعه، روایاتی در زمینه اختلاف الحدیث آورده‌اند؛ منشأ اختلاف در میان احادیث صحیح و معتبر شیعی چند چیز است:
تقیه: یکی از مهم‌ترین عوامل اختلاف احادیث شیعه، مسئله‌ تقیه است. از زمان رحلت پیامبر به این سو همواره حکومت‌ها مدافع و حامی‌اعتقادات و ارزش‌های عامه بوده و آشکارا با شیعیان به ستیز برخاسته‌اند. به‌گونه‌ای که شیعیان تا قرن‌ها در میان ‌ترس و ناامنی زندگی کرده‌اند. بنابر این شیعیان نسبت به اهل‌سنت، اقلیتی بودند که همیشه بیم از میان‌رفتن آنها وجود داشت و امامان معصوم(ع) برای حفظ جان خود و شیعیان از راهبرد تقیه استفاده می‌کرده و شیعیان را هم به آن توصیه کرده‌اند. یکی از مصادیق تقیه این بود که برخی از امامان(ع) در برخی از شرایط و برای برخی از افراد احکامی‌موافق با باورها و احکام مورد قبول حکومت وقت، که از اهل‌سنت بود، صادر می‌کردند. این روایات مسلما با روایاتی که به اعتقادات، ارزش‌ها و احکام مبتنی بر معیارهای شیعه نظر دارد، موافق نیست و با نظرات اهل‌سنت سازگار است. مثلا ابو خدیجه می‌گوید: «در خدمت امام صادق(ع) بودم. شخصی از امام پرسید: چه بسا داخل مسجد می‌شوم و می‌بینم که بعضی از اصحاب ما نماز عصر و بعضی نماز ظهر می‌خوانند؟ (و این برای من ایجاد ابهام و حیرت کرده است) امام فرمود: من به آنان [چنین] فرمان داده‌ام. چنانچه آنان در وقت واحد نماز بخوانند، شناخته می‌شوند و آنان را دستگیر کرده و می‌کشند»!(28)
مسئله‌ تقیه در میان شیعه همواره دستاویزی برای مخالفان بوده تا شیعیان را نکوهش کنند؛ اما دقت در شرائط حساس قرون اولیه پس از پیامبر، موجه بودن این راهبرد را روشن می‌کند. امامان شیعه با بهره‌جستن از راهبرد تقیه موجب حفظ جان شیعیان شدند و اقلیت شیعه آرام‌آرام به گروه بزرگ و قدرتمندی از لحاظ تاریخی تبدیل شد. ذهبی در تذکرهًْ‌الحفاظ می‌نویسد: «ابن وهب می‌گوید: در سال 148 به حج رفتم. جارچی از طرف حکومت فریاد می‌زد:‌هان! کسی جز مالک بن‌انس و ابوذؤیب و عبدالعزیز بن‌ابی‌سلمه نباید فتوا دهد»!(29)
ویژگی‌های عمومی سخن: منشا دیگری که اختلاف احادیث شیعه را تبیین می‌کند، ویژگی‌های عام سخن، از قبیل عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ منسوخ، ... است. بدین معنا که برخی احادیث در صدد بیان حکم عامند و برخی روایات دیگر از مخصص آن حکم سخن می‌گویند. برخی مطلقند و برخی قیدی برای آن مطلق بیان می‌کنند. برخی حکم ناسخ را و برخی منسوخ را مطرح می‌کنند. یقینا وجود چنین اختلاف‌هایی در میان احادیث، طبیعی است و آسیبی به حجیت و صحت روایات وارد نمی‌کند؛ چنانکه این مسئله در میان احادیث اهل‌سنت نیز متداول است و عالمان بزرگ اهل‌سنت کتاب‌هایی در این زمینه نگاشته‌اند؛ در این راستا می‌توانیم به کتاب اختلاف الحديث از محمد بن‌إدريس الشافعي، امام شافعیان‌ اشاره کنیم.
پیشینه کهن‌تر علم ‌رجال شیعی
نسبت به رجال اهل‌سنت
همان‌گونه که تألیف آثار حدیثی شیعی بسیار پیشتر از تألیف آثار حدیثی اهل‌سنت بوده است، همچنین تألیف آثار رجالی شیعه هم پیش‌تر از آثار رجالی اهل‌سنت آغاز شده است. اولین کتاب رجالی و شرح‌ حال‌نویسی در میان شیعیان توسط ابورافع، نویسنده‌ امیرالمؤمنین علی(ع)نگاشته شده است. دیگر کتاب‌های رجالی را اصحاب امامان(ع) نوشته‌اند. محدثان شیعه از همان زمان آغاز تألیف کتاب‌های حدیثی، نظارت دقیقی بر احادیث و راویان آن داشتند.(30) مرحوم کشی، که اولین کتاب مفصل رجالی را تألیف کرد، کتاب خود را بر اساس آثار رجالی پیش از خود تألیف کرده است. به عبارت دیگر دانش رجال شیعی پس از رحلت پیامبر به وسیله شاگردان مکتب اهل‌بیت(ع) پایه‌گذاری شد و با نظارت مستمر امامان و تلاش‌های پیگیری یاران آنها مراحل رشد و شکوفایی خود را طی کرد تا به عالم بزرگ شیعی، یعنی جناب کشی، رسید. وی کتاب‌های رجالی پیش از خود را به‌صورت یکپارچه و منسجم سامان داد.
از اینجا معلوم می‌شود که احادیث جعلی نمی‌توانست به‌راحتی وارد فضای حدیثی شیعه شود؛ زیرا پس از رحلت پیامبر تا عصر غیبت کبری، امامان اهل‌بیت(ع) و شاگردان آنان تلاش وافری برای پیشگیری از نفوذ احادیث جعلی و پیرایش و والایش کتاب‌های حدیثی از احادیث ساختگی واردشده در آن به کار بسته‌اند. علاوه بر این امامان(ع) معیارهایی را برای تمییز و جداسازی احادیث معتبر از نامعتبر به شیعیان یاد داده‌اند تا در مواقع نیاز با بهره‌ جستن از این معیارها به بازشناسی احادیث صحیح از ناصحیح همت گمارند. به‌عنوان مثال امام صادق(ع) فرمود: «اگر روایتی مخالف قرآن و سنت قطعی پیامبر بود از آن پیروی نکنید و آن را کنار بگذارید».(31) این در حالی است که نخستین کتاب‌های رجالی اهل‌سنت متعلق به نیمه‌های قرن دوم است. صالح جَزَرَه (205- 293ق) می‌نویسد: «اوّلین كسى كه در احوال رجال به بحث پرداخته، شعبهًْ بن‌حجاج (م 160ق) است. پس از شعبه، يحيى بن‌سعيد قطان (م 198ق) به متابعت از او و پس از یحیی، احمد بن‌حنبل (م 241ق) و يحيى بن‌معين‌
(م 232ق) به بحث در رجال همت گماشتند».(32) بنابراین می‌توانیم ادعا کنیم که اهل‌سنت تا نیمه‌ قرن دوم دارای کتاب‌ها و مجامع رجالی منسجمی ‌نبوده‌اند و این امر به همراه علل دیگری باعث شد، روایات فراوانی که آشکارا برخلاف قرآن، سنت قطعی و عقل است، در میان احادیث اهل‌سنت وارد شده و آرام‌آرام به‌عنوان باورها و ارزش‌های دینی آنان تلقی شود.(33) جالب است بدانیم که درست به همین سبب، یکی از معیارهای تمییز احادیث صحیح از ناصحیح درمیان حدیث‌شناسان شیعه، که برگرفته از سخن امامان(ع) است، مخالفت حدیث با باورهای عامه است. البته این بدین معنا نیست که روایت به صرف مخالفت با عامه معتبر ارزیابی می‌شود؛ بلکه باید با معیارهای دیگر مثل عدم مغایرت و مخالفت با قرآن، سنت قطعی پیامبر، عقل، ... هم سازگار باشد.
نتیجه‌‌ سخن اینکه حدیث شیعه دارای پیشینه طولانی‌تری نسبت به حدیث اهل‌سنت است. پس از رحلت پیامبر احادیث آن حضرت به دستور امامان معصوم(ع) تدوین یافت. در کنار تدوین حدیث، علم رجال نیز جایگاه خود را یافته و اندک‌اندک استحکام لازم را پیدا کرد. امامان شیعه و شاگردانشان به وسائل گوناگون از ورود احادیث جعلی در میان احادیث شیعه جلوگیری می‌کردند و با بهره‌ جستن از معیارهای خاصی به پیرایش و پالایش احادیث می‌پرداختند. در دوران غیبت صغری و کبرای امام دوازدهم، عالمان شیعه کتاب‌های حدیثی پیشین را در قالب مجامع بزرگ روایی جمع‌آوری کردند. اما تدوین حدیث و تألیف کتاب‌های حدیثی اهل‌سنت با دو قرن فاصله زمانی آغاز شد و به همین سبب بسیاری از احادیث مخالف قرآن، سنت قطعی و عقل در مجامع حدیثی آنان نفوذ یافت.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه
___________
1. الریاض النضره، ج2، ص144؛ تذکره الحفاظ، ج5، ص1.
2. كنز العمال، علي بن حسام‌الدين المتقي الهندي، مؤسسهًْ الرسالهًْ- بيروت، ج10، ص292. 3. الطبقات الکبری، ج2، ص389؛ البدایه و النهایه، ج9، ص341. 4. ادب الاملاء و الاستملاء، عبد الكريم بن محمد بن منصور التميمي السمعاني، بيروت- ‌دار و مكتبه الهلال، ص12. 5. معرفه النسخ و الصحف و الحدیث، ابوبکر بن عبدالله، دارالدرایه، ریاض، ص207. 6. صحیح بخاری، ج6، ص 2662، حدیث 6870؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 995، حدیث 1370. 7. الفصول المهمهًْ فی أصول الأئمهًْ (تکملهًْ‌ الوسائل)،  ج۱ ،  ص۵۱۶. 8. فروع کافی، ج7، ص 95، حدیث 3(باب میراث الولد مع الابوین). 9. المعتبر، ج1،ص16، باب حجیه فتوی الائمه. 10. بصائر الدرجات، ج1، ص10 و 136. 11. تهذیب الکمال، ج5، ص75. 12. الفهرست، ص2.
13. من لا يحضره الفقيه / ‌ترجمه غفارى، على اكبر و محمدجواد و بلاغى، صدر، ج‏1، ص: 15. 14. الكافي؛ محمد بن یعقوب، انتشارات دارالحدیث؛ ج‏1، ص 10. 15 . الأعلام، زرکلی، الناشر: دارالعلم للملايين، ج7، ص145. 16. جامع الأصول في أحاديث الرسول، ابن الاثیر، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط- التتمهًْ تحقيق بشير عيون، ج11، ص319.
17. كافي‏، كلينى‏، محقق / مصحح: دارالحديث‏، ج1، ص5- 10.
18. الأعلام، زرکلی، الناشر:‌ دارالعلم للملايين، ج6، ص274.
19. همان، ج6، ص85؛ خلاصهًْ الاقوال، ص27. 20. الكافي، محمد بن یعقوب، انتشارات دارالحدیث ج‏3، ص: 316. 21. همان، مقدمه دکتر محفوظ، ص28. 22. المصنفات في السنهًْ النبويهًْ، بتحقيق أبي‌إسحاق الحويني،‌ دار الكتاب العربي- بيروت، ج13، ص1.
23. همان، ج93، ص3. 24. هدى السارى، ص 405- 479.
25. فتح الباري شرح صحيح البخاري، أبوالفضل العسقلاني الشافعي، الناشر:‌ دار المعرفهًْ- بيروت، ج1، ص7. 26. الكافي، محمد بن یعقوب، انتشارات دارالحدیث، ج‏1، ص: 91. 27.. فتح المغيث ج 1، ص 361- 363 28. تهذیب الاحکام، ج2 ص252، باب الواقیت، ح 1000. 29. تذکرهًْ الحفاظ، ج1، ص222؛ تاریخ بغدادی، ج10، ص437. 30. الذریعه به جلد 10 ص 83. 31. الكافي، محمد بن یعقوب، انتشارات دارالحدیث، ج‏1، ص: 172. 32. مقدمه ابن الصلاح، ص 219؛ تدريب الراوى، ج 2، ص 209. 33. نمونه‌ای از این احادیث اهل سنت که با عقل ناسازگار است مربوط به جسمانیت خدا می‌شود که این احادیث، خدا را محدود به جسم نموده و برای آن دست و پا و گوش و مو و...‌ ترسیم کرده‌اند. صحيح بخاري،
ج 1، ص 145، باب مواقيت الصلاهًْ وفضلها، باب فضل صلاهًْ العصر؛ صحيح بخاري، ج 8، ص 8 107، كتاب الدعوات، باب فضل ذكر الله عزّوجلّ؛ سنن‌ترمذي ج 5، ص 540، كتاب الدعوات، باب 130،
ح 3600. صحيح بخاري، ج 9، ص 150 و 152، كتاب التوحيد، باب
ما يذكر في الذات و...