یک روز بهار میشود با یک گل (چشم به راه سپیده)
سؤال چترها
نیستی و سالهاست
دانههای برف
این مسافران بیقرار ابرها
با علامت سؤال چترها
مواجهاند
نیستی و کودکانمان
ـ با کمان ـ
قاب آفتاب را نشانه رفتهاند
آسمان
غیر جای خالی
پرندگان مرده را
نشان نمیدهد
هیچکس برایمان
دست دوستی
تکان نمیدهد
نیستی و
موجها هنوز
سنگ خاک را
به سینه میزنند
ابرها هنوز
روی حرف آفتاب
حرف میزنند
محمد حسین نعمتی
پُر از آدینه
ز ابر آه من آیینه پر شد
دلم از غربتی دیرینه پر شد
ز بس ماندم در این چشم انتظاری
تمام عمرم از آدینه پر شد
شوق دعا
خدایا!، زنده کن شوق دعا را
شبی سرشار کن از خویش ما را
ببین! چشم انتظاران بهاریم
پر از آدینه کن تقویمها را
سید حبیب نظاری
جمعه آخر
ای مهر! بیا و ماه شهریور باش
ای جمعه! بیا و جمعه آخر باش
ما منتظر حلول ماه از قدسیم
ای عید! بیا و جمعه دیگر باش
احسان کاوه
با یک گل
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانه تبار میشود با یک گل
گفتند نمیشود ولی میبینند
یک روز بهار میشود با یک گل
هادی فردوسی
کسی چه میداند؟
رسیدهام به چه جایی... کسی چه میداند
رفیق گریه کجایی؟ کسی چه میداند
میان مایی و با ما غریبهای... افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه میداند
تمام روز و شبت را همیشه تنهایی
«اسیر ثانیههایی» کسی چه میداند
برای مردم شهری که با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه میداند
تو خود برای ظهورت مصمـّمی اما
نمیشود که بیایی کسی چه میداند
کسی اگر چه نداند خدا که میداند
فقط معطل مایی کسی چه میداند
اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست.
تو جمعه جمعه میآیی کسی چه میداند
کاظم بهمنی
جام جنون
سر تا سر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده
عذر تقصیر
هر چند كه بيمار تو هستيم همه
ديوانه ديدار تو هستيم همه
بين خودمان بماند آقا عمري است
انگار طلبكار تو هستيم همه
بعضیها
از مزرعههاي كوچك بعضيها
برچيده شود مترسك بعضيها
آقا خودمانيم چه كيفي دارد
وقتي بزني به برجك بعضيها
جلیل صفربیگی
آمادهام کن...
گاهی به یک تبسم خود مینوازیم
گاهی به شعلههای غمت میگدازیم
گاهی شکفته میشوی از بنده بودنم
گاهی شکسته میشوی از بینمازیم
یک عمر ناله از سر بیرغبتی زدم
عمری رسیدهای به داد مجازیم
من مرد روزهای ظهور تو نیستم
باید خودت برای ظهورت بسازیم
در دل نیاز سبز تو را حس نمیکنم
لعنت به این خیال خوش بینیازیم
جمعه به جمعه میرود اما هنوز من
کنج اتاق کودکیام گرم بازیم
چشم من آبشار گنهکاری من است
کی گفته دردمند نگار حجازیم
بگذار رنگ خون بزنم جاده تو را
تا خاک پا شدن بشود سرفرازیم
جای خودش که سعی صفا هم ندیدهام
چندیست خواب کرببلا هم ندیدهام
حسین قربانچه