پاسخ نادرست به اعتماد بزرگ!
پژمان کريمي
هنرمنداني هستند که با دين اسلام و انقلاب و نظام اسلامي نسبتي ندارند. نه تنها نسبتي ندارند که هر کجا بتوانند، عليه آموزههاي ديني و منطق و آرمانهاي انقلاب و نظام حرف ميزنند و اثري ارائه ميکنند.
پس چرا و با چه هدفي، همين هنرمندان ناگهان در مقام مدافع دين و انقلاب و نظام ظاهر ميشوند؟
چه اتفاقي ميافتد که آنان بدون کتمان عملکرد قبلي، در ساخت اثري سينمايي يا تلويزيوني با محتوا و درونمايه ديني و انقلابي مشارکت ميجويند و همکاري ميکنند؟
هنرمندان ياد شده، همواره به جدايي سياست و هنر، دين و سياست فتوا ميدهند! چرا گاه برخلاف شعارشان رفتار ميکنند و از آشکارشدن تناقض رفتار و شعارشان ابائي ندارند؟
شايد عدهاي پاسخ را در حوزه نيازهاي مالي جستوجو کنند! شايد برخي بگويند سفارشهاي مستقيم و غيرمستقيم نهادهاي دولتي و غيردولتي، باعث تطميع هنرمندان ميشود و اين افراد را وادار ميکند چيزهايي بنويسند و بسازند و بازي کنند و... که همپوشان با باور و عقيده و کارنامهشان نيست!
شايد اين پاسخ هم داده شود که هنرمندان براي ادامه حيات هنري خود مجبورند، کارنامهاي فراهم آورند که نظام سياسي حاکم را خوش آيد!
اما يک پرسش:
کدام يک از هنرمنداني که بينسبت با دين و انقلاب و نظاماند اما کاري براي دين و انقلاب ساخته و پرداختهاند، نياز مالي دارند و در پي جلب نگاه حاکميتاند؟!
کدام يک؟! چند نفر؟!
چند درصد عوامل بينسبت با دين و نظام ديني، دچار فقر و تنگدستي و بحران اقتصادياند که راه گريز را در ايجاد تناقض ميان حرف و عمل خود يافتهاند؟! چند درصد...؟!
بر اين باور نيستيم که انگيزه دستيابي به پول بيشتر را منکر شويم. اما دليل اصلي، بزرگتر از ميزان پولي است که در پس هر فيلم و سريال دريافت ميشود؛ خيلي بزرگتر!
واقعيت اين است که بدخواهان همواره در پي انتشار انديشه خود هستند. آنها در پي ابزار مناسباند. اگر بتوانند ابزار لازم را از دوست و اگر بتوانند از غيردوستان هم دريافت ميکنند، مصادره مينمايند و از آن خود ميسازند! اگرچه براي عوامفريبي جايگاه ويژهاي قائلاند و نسبت بدان غفلت ندارند اما آنجا که هدفشان کاملا فراهم ميشود؛ ديگر نگران ديدگاه و قضاوت مردم نيستند!
هنگامي که يک نويسنده يا سينماگر معاند مجال نوشتن و ساخت يک سريال مثلا در حوزه تاريخ انقلاب، را مييابد و وقتي ميتواند به بهانه روايت تاريخ انقلاب، دست به تحريف تاريخ انقلاب بزند، چرا از اين مجال به دست آمده، بهره نبرد؟
چرا وقتي معاندين ميتوانند به بهانه روايت تاريخ اسلام، حقيقت را واژگونه جلوه دهند، در مقام «راوي» قرار نگيرند؟
چرا وقتي معاندين با دستمزدهاي کلان، ميتوانند به نام و به بهانه نشر ارزشهاي انقلابي، تيشه به ريشه ارزشهاي انقلاب اسلامي 57 بزنند، فرصت را قدر ندانند و کناره گيرند؟
متاسفانه برخي از سياستگذاران و مديران فرهنگي کشورمان، اگر نگوييم در جايگاه نفاقاند، کاملا مرعوب، کژسليقه، بيبصيرت و ناآگاهاند!
بايد از آنها پرسيد چرا بايد هنرمندي را که علاقهاي و پيوندي و دغدغهاي نسبت به دين و انقلاب ندارد، به آفريدن اثري در باب دين و انقلاب دعوت کنند؟
مگر هنرمند اصيل کم داريم؟ مگر در اين مملکت هنرمند حرفهاي متعهد رشد نکرده است؟ چرا فکر ميکنيم هنرمندي که مسلمان نيست يا خود را مسلمان نميداند ميتواند بدون بغض و با دانش گسترده، تاريخ اسلام را روايت کند؟
چرا فکر ميکنيم يک هنرمند بدون نسبت با انقلاب، ميتواند صادقانه در اثرش به دفاع از انقلاب و ارزشها و دستاوردهاي انقلاب بنشيند؟!
هنرمندان متعهد را قدر بدانيم، به آنها اعتماد کنيم. از هنرمندنمايان بيتعهد غافل نشويم زيرا که آنها هيچگاه پاسخ درستي به اعتماد نظام ندادهاند!... جز اين است؟!