kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۶۷۹۵
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۲
روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت- 58

دینـــداری ســکولاری

 

بازخوانی خطبه‌ 20 شهریور 88 رهبر انقلاب
در گفت‌وگو با آقای حسن رحیم‌پور ازغدی
رهبر انقلاب در روزهای پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1388 برای مدیریّت بحران و جهت روشنگری و آرامش‌بخشی به فضای افکار عمومی کشور بیانات بسیاری داشتند. دیدار با آقای موسوی در یکشنبه‌ بعد از انتخابات، گفت‌وگو با نمایندگان ستاد نامزدها دو روز پس از آن، خطبه‌ نماز جمعه‌ 29 خرداد، بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری دهم در کنار دیدار با اقشار مختلف در ماه رمضان و... از جمله مهم‌ترین اقدامات علنی ایشان در تابستان آن سال بود. یکی از مهم‌ترین مباحث
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آن دوران، خطبه نماز جمعه‌ تهران در بیستم شهریورماه در سا‌‌لروز شهادت امیرمؤمنان است که با وجود در بر داشتن مطالب اساسی در تحلیل اوضاع آن مقطع، در حلقه‌ رهنمودهای رهبری در رابطه با فتنه کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. در این گفت‌وگو با آقای حسن رحیم‌پور ازغدی که سال‌ها تجربه‌ تحقیق و تألیف و مناظره در مقولات دینی را دارد، به بازخوانی مهم‌ترین نکات این خطبه نشسته‌ایم. این دانش‌آموخته‌ حوزه‌ علمیّه که سردبیری فصلنامه‌ «کتاب نقد» پرتیراژترین نشریّه‌ تئوریک کشور تا دهه‌ 1380 را نیز در کارنامه دارد، عضو حقیقی شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی است. ایشان در این گفت‌وگوی چندساعته که بخش‌های عمده‌ آن را در ادامه می‌خوانیم، علاوه‌ بر تحلیل نظری - تاریخی خطبه، گاه‌گاه به مسائل جاری کشور تا امروز نیز پرداخته است.
گفت‌وگوی ما درباره‌ خطبه‌ نماز جمعه‌ بیستم شهریور سال 1388 رهبر انقلاب است که سرفصل‌هایی در زمینه‌ بحث‌های تاریخ اسلام و سیره‌ علوی، فلسفه‌ سیاسی و روش حکومتداری، طبقه‌بندی مخالفان سیاسی و شیوه‌ برخورد با آنها مطرح می‌کنند. اهمّیّت این سخنان از نگاه شما چیست؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. در محتوای این خطبه که شاید وسط ماجراهای سال 88 بوده، کمتر دقّت شده است. درحالی‌که به نظرم بعد از اینکه یک ماجرای سیاسی تمام می‌شود، باید به استدلال‌ها برگشت و به تبیین‌هایی که از مسئله صورت می‌گیرد، هم از بُعد دانش سیاسی، هم از بُعد معرفتی رجوع کرد. متن این خطبه خیلی واضح و غنی است؛ برای همین اگر تنها به شرح سرفصل‌هایی که در این متن هست بپردازیم، شاید مفید باشد. برگزاری این خطبه در ماه مبارک بود و در روز بیست‌ویکم آن. از متن این‌طور برمی‌آید که به ‌مناسبت شهادت امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام)، سیره‌ ایشان به عنوان الگوی سیاسی اسلامی و شیعی بررسی شده و چندین سرفصل در این‌باره ذکر شده است. همین الان هم مشکل همه‌ حکومت‌های دنیا و رابطه‌شان با ملّت‌ها و در یک سطح دیگر مشکل خود ما هم هنوز همین‌ها است. اگرچه مصادیق عوض می‌شوند، امّا مفاهیم، همان هستند؛ مثلاً وقتی در خطبه‌ اوّل، بحث جبهه‌بندی‌های سیاسی زمان حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) مطرح می‌شود، آدم گمان می‌کند مسئله‌ همین امروز ما است.
لزوم اقتدا به سیره‌ امیرالمؤمنین از سوی مدّعیان ولایت علوی: اوّلین نکته آن است که علی علی گفتن و اقتدا به علی(علیه‌السّلام) نکردن، در مبارزات سیاسی در مرحله‌ انقلاب و در مرحله‌ حاکمیّت یک آسیب است. ما یک نوع علی‌گرایانی داریم که به شخص حضرت امیر خیلی احترام می‌گذارند، هم علاقه دارند، هم عقیده دارند و صادقانه عاشق امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) هستند، امّا به محض اینکه قرار می‌شود ضوابط علوی در عصر ما و به دست ما محقّق شود، مسئله‌دار می‌شوند؛ یا در تشخیص مفاهیم یا در تعیین مصادیق. البتّه کار آسانی هم نیست و خیلی پیچیده است؛ چون اجتهاد خیلی دقیق لازم دارد. ممکن است کار به داوری راجع به افراد، جریان‌ها و اتّفاقات خاص بکشد. وقتی قضیّه با حُب و بغض‌ها ترکیب می‌شود، پیچیده‌تر هم می‌شود.
مقدّس بودن ائمّه(علیهم‌السّلام) به معنای مقتدا بودن ایشان: البتّه بعضی ممکن است در مورد امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام)، عاشورا یا صدر اسلام، بگویند اینها جزو مقدّسات ما هستند، لطفاً اینها را با مسائل سیاسی روز مخلوط نکنید! می‌گویند امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را دیگر برای ما بگذارید؛ امام زمان را دیگر برای متدیّنین سیاسی نکنید. امّا خود این تلقّی، مشکل دارد؛ چون فرضش این است که امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) سیاسی نبوده است. این خیلی تصوّر عجیبی از اهل‌بیت است؛ انگار خدا اینها را آورده و درست کرده برای اینکه جزو مقدّسات ما باشند. اصلاً مفهوم «مقدّس» در تفکّر اسلامی به خصوص فکر شیعی که قائل به امام و امامت است، با مقدّسات در ادیان دیگر و مذاهب دیگر اسلامی که قائل به عصمت و امامت نیستند یک فرق عمده دارد؛ آن ‌هم این است که از دید ما اینها امامند و باید به آنها «اقتدا» کنیم؛ «اسوه»‌اند یعنی باید همان مسیری که اینها رفتند را برویم. از عبادات تا مسائل خانواده تا اقتصاد تا سیاست تا حکومت؛ در مسائل فردی و اجتماعی، همه‌جا.
چرایی برجسته شدن دو اصل «امامت» و «عدل» در مکتب تشیّع: شیعه امامت را جزو اصول دین قرار ‌داد. البتّه امامت مستقل و جدا از نبوّت نیست؛ همان‌طور که عدل جدا از توحید و معاد نیست. ولی شیعه این دو را برجسته کرد. بعضی‌ها جوری توحید، نبوّت و معاد را تفسیر می‌کنند که این دو تای دیگر از داخل آن بیرون نیاید؛ یعنی بشود هم اهل توحید و معاد باشید و هم عدل را خیلی محور قرار ندهید؛ نه عدل تکوینی و نه - به طریق اولی - عدل تشریعی. یا مثلاً نبوّت خیلی خوب است، پیغمبر خوب بود، خاتم‌الانبیاء هم بود امّا وقتی رفت، دیگر تمام شد. امتداد این خط - منهای رسالت و نبوّت تشریعی - که بعد از پیغمبر و در عصر غیبت چه می‌شود، برایشان مهم نیست.
عدالت‌گستری امام عصر و قیام سیّدالشّهدا مصادیق سیره‌ سیاسی اهل‌بیت(علیهم السّلام): طبق عقاید شیعه، اصلاً حضرت حجّت(عجّل‌الله‌فرجه‌الشّریف) جز سیاست کار دیگری ندارد. نگفتند امام زمان می‌آید نهضت مسجد‌سازی و حسینیّه‌‌سازی راه می‌اندازد؛ در هیچ روایتی چنین چیزهایی نداریم؛ همه روایات از عدل صحبت می‌کنند. شعار حضرت حجّت در سطح جهان، اجرای عدالت است؛ عدالت جهانی؛ یعنی سرنگون کردن همه‌ حکومت‌های دنیا یا اصلاح آنها. نظام حقوقی جهان، نظام اقتصادی جهان، نظام سیاسی، نظام خانواده و... ایشان می‌خواهد همه‌ اینها را زیر و رو کند. این یک انقلاب جهانی و حکومت جهانی است. از این سیاسی‌تر هم چیزی داریم؟ سیّدالشّهداء برای چه شهید شدند؟ ایشان می‌گویند «مثل منی با مثل یزیدی بیعت نمی‌کند.» نه اینکه من با تو بیعت نمی‌کنم؛ یعنی منطق ما همیشه همین است. اگر امام حسین(علیه‌السّلام) سیاسی نبود، شهید نمی‌شد؛ امام حسین(علیه‌السّلام) با همه‌ این صفات و مواضع، منهای مسئله‌ بیعت و حکومت، شهید نمی‌شد. کربلا کاملاً سیاسی است؛ منتها سیاست ما از دیانت جدا نیست؛ یعنی از نظر شیعه هر عمل سیاسی، در واقع سیاسی - عبادی است؛ هر عمل اقتصادی، اقتصادی - عبادی است؛ حتّی رابطه‌ زن و شوهر هم جنسی- عبادی است. ما هیچ رابطه و فعل اجتماعی نداریم که عبادی نباشد. آب خوردن شیعه هم سیاسی است؛ می‌گویند آب می‌خوری بگو لعنت بر یزید، سلام بر حسین. سیاست در اینجا به مفهوم عدالت است؛ به مفهوم دفاع از حقوق است. بنابراین همه چیز به سیاست ارتباط دارد.
مکتب تشیّع؛ مکتب ضدّ سکولاریسم: سکولاریسم هم یعنی جدا کردن دین از همین ابعادش. ما یک لایه سکولاریسم در اهل سنّت داریم؛ یک لایه شدیدتر سکولاریسم در ادیان دیگر داریم؛ در مسیحی‌ها و دیگران؛ امّا شیعه کلّاً ضدّسکولاریسم است. اگر مسئله‌ سیاست و حکومت نبود که امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) سه جنگ راه نمی‌انداختند و بعد ابن‌ملجم ایشان را ترور نمی‌کرد. پس امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) سیره‌ سیاسی دارد و این سیره می‌تواند سرمشق ما باشد و باید باشد.