قتل «فرد همپتون» به دست «ویلیام اونیل» بزدل
سعید مستغاثی
آنچه در فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» ساخته کارگردان تازه کار سیاهپوست یعنی «شاکا کینگ»، میتواند شخصیت اصلی باشد، فرد همپتون (دنیل کالویا) یعنی رهبر جنبش استقلال طلبانه پلنگان سیاه در اواخر دهه 1960 نیست، بلکه کاراکتر اصلی فیلم، ویلیام اونیل (لامیت استنفیلد) است که در واقع خائن به جنبش و عامل لو دادن و قتل فرد همپتون و یارانش در 4 دسامبر 1969 محسوب شد.
از همین روی در عنوان فیلم، نام «یهودا»(که مقصود همین اونیل است) قبل از مسیح سیاهپوست (یعنی همپتون) آمده است. همچنانکه در فیلم «قتل جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل» (اندرو دومینیک – 2007) درباره قتل یاغی معروف آمریکایی یعنی جسی جیمز، شخصیت اصلی فیلم رابرت فورد (کیسی افلک) بود. اگرچه او بسیار ذلیلتر و حقیرتر از ویلیام اونیل و شاید همه خائنان تاریخ بود، چه آنهایی که امیلیانو زاپاتا را لو دادند و چه آن تنگستانی که رئیس علی دلواری را از پشت هدف قرار داد و حتی آنهایی که باعث لو رفتن ارنستو چه گوارا در جنگلهای بولیوی شدند. اغلب آنها به دلیل برخی اغراض شخصی یا تطمیع و تهدید و یا فشارهای مختلف مالی و روانی به چنان خیانتی دست زدند. مثل ویلیام اونیل.
فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» ظاهرا راوی یکی دو سال پایانی زندگی فرد همپتون و ریاست او بر جنبش پلنگان سیاه به نظر میرسد اما در واقع تنها بخشی از ماجرای این جنبش سیاهپوستان را در آمریکا روایت میکند که وجه خشونتطلبی و آنارشیستی آن بارزتر است.
در واقع شاکا کینگ و نویسنده فیلمنامهاش یعنی ویل برسون، ماجرا را به قول آمریکاییها از Second Step یعنی پله دوم شروع کرده و کاری به پله اول یعنی یک تاریخ ظلم و ستم و جنایت نژادپرستان در حق سیاهپوستان و کشتار و آوارگی و نابودی بیش از 200 میلیون آفریقایی در جریان فاجعه بردهداری و پس از آن ولو بعد از ماجرای به اصطلاح الغای بردهداری و تا همین دهه 1960 که همچنان حقوق سیاهپوستان در قلب شهرهای آمریکا و از جمله همین شیکاگو به تاسفبارترین وجه پایمال شده، ندارد.
فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» حتی کشتار و فاجعه یکسال قبل دیترویت میشیگان در تابستان 1967 را نادیده گرفته، فاجعهای که بنا بر آمار رسمی 43 نفر کشته، 1189 تن زخمی و بیش از 7 هزار نفر بازداشتی و حاکمیت یک دیکتاتوری خفقان بار بر مناطق سیاهپوست نشین داشت. ماجرایی که کاترین بیگلو در سال 2017 فیلمی دربارهاش ساخت ولی از کل لیست های فصل جوایز آن سال سانسور گردید. فاجعه 1967 دیترویت، تاثیر بسیاری در تحرکات اجتماعی و سیاسی سیاهپوستان داشت و پس از آن بود که اساسا مبارزات سیاهپوستان علیه تبعیض نژادی و همان جنبش پلنگان سیاه رادیکالیزه شد و بعضا به خشونت متوسل گردیدند. حتی قضیه تظاهرات علیه جنگ ویتنام در اواخر اوت 1968 در شیکاگو و سرکوب وحشیانه آن و دستگیری باب سیل (بنیانگذار جنبش پلنگان سیاه) و متهم کردنش به قتل و همچنین ترور برخی از اعضای برجسته این جنبش، پس از آن اتفاق افتاد.
اما قصه فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» از سال 1968 در شیکاگو آغاز میشود، از جایی که ناظر دزدی و شارلاتانبازی یک سیاهپوست برای اعضای باندی دیگری از سیاهپوستان به نام «کراون» هستیم؛ گروهی مخوف و مافیایی که به انواع و اقسام قاچاق و توزیع مواد مخدر و تبانی با پلیسهای فاسد مشغولند.
پس از آن بدون مقدمه دیگری شاهد سیاهپوستان عصبانی و عصیانگر و خشونتطلبی هستیم که شعارهای انقلاب علیه سرمایهداری و پلیس آمریکا میدهند و سفیدپوستان را با صفت «خوک» خطاب میکنند، شاهد تهدیدات مسلحانه و گشتهای نظامی آنها و حمله به زندانها و آزاد کردن سیاهپوستهای بازداشتی، شاهد شعارها و داد و فریادهای خشن و شورشی و ... و شاهد فریادهای فرد همیپتون در میتینگ خود که میگوید وقتی همه این خوکهای سفید کشته شوند آنگاه خیال ما کاملا راحت میشود!!
آنها با انواع و اقسام گروهها و دستهجات بزهکار و مافیایی پیمان میبندند، از پرتوریکوییها و کراونها تا حتی بقایای کوکولوس کلانها در قالب Red Neck ها یا کارگران جنوب آمریکا و ... و از قضا وقتی هم با پلیس هم درگیر شده و مقرشان به آتش کشیده میشود، توسط همین باندهای مافیایی حمایت و بازسازی میشوند.
آنگونه که «شاکا کینگ» نشان میدهد، همواره این سیاهپوستان هستند که ردگیری با پلیس را شروع میکنند، حتی پالمر که مورد اصابت گلوله پلیس قرار گرفت، اول اسلحه کشیده و جیک وینترز یعنی انتقامجوی او هم در ابتدا چندین پلیس را به بدترین وجه میکشد و بعد کشته میشود و آنگاه مادرش به همپتون میگوید که فقط این اعمال او را ذکر نکنید، کارهای خوبش را هم بگویید!!
گره اصلی فیلم هم با نفوذ و خیانت یک سیاهپوست در میان جنبش سیاهان انجام میگیرد و اساسا افبیآی توسط افراد زبون و حقیر سیاهپوست به داخل جنبش پلنگان سیاه رخنه میکند. به این ترتیب فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» در واقع بدون آنکه حتی ترور ناجوانمردانه مالکوم ایکس و حتی مارتین لوتر کینگ (که در همان حوالی زمان فیلم اتفاق میافتد) را نشان دهد و ذرهای به آنچه طی همان سالهای اواخر دهه 1960 بر سیاهپوستان آمریکا رفت را به تصویر بکشد، سرکشی و خشونت و آنارشی آنها را نشان میدهد، تا آنجا که در طرف پلیس و افبیآی در شکار سیاهپوستان قرار میگیرد. البته در دیالوگهای همپتون و دوستانش به برخی از ظلم و ستمها اشاره میشود که به دلیل تصویری نشدن آنها در حد یک ادعا باقی میماند.
نمایش فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» در اولین روز جشنواره ساندنس 2021 یعنی اول فوریه و نمایش آن از 12 همین ماه و سپس قرار گرفتن این فیلم و به خصوص بازیگران نقش اول آن در میان لیستهای مختلف برگزیدگان و نامزدهای فصل جوایز امسال، به خوبی روشن کرد که جنبشهای اعتراضی ضد نژادپرستی سال 2020 در آمریکا، چه تاثیر بلافصلی برای ایجاد دومین تم امسال حلقات اسکار یعنی «سیاهپوست درجه 2 یا ضدقهرمان»، داشته است.
چند فیلم مانند «مارینیز بلک باتم»، «چیزهای کوچک»، «شبی در میامی»، «محاکمه شیکاگو 7»، «5 هم خون» و همین فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست» که بعضا هم توسط فیلمسازان سیاهپوست ساخته شدهاند، در میان فهرستهای فصل جوایز، جایگاههای مهم و پرجایزهای را به خود اختصاص دادهاند و با نگاهی نژادپرستانه نه تنها تظاهرات ضد نژادپرستی سالهای اخیر آمریکا را لوث و بیخاصیت گردانده بلکه در کنار تم اول یعنی «زنان عصیانگر و فمینیست»، در واقع تجسم ایدئولوژی آمریکایی را در سینمای هالیوود کامل کردهاند.