باور به دوخدایی در هستی؛ ممکن یا محال؟
مهمترین و بنیادیترین آموزه همه پیامبران الهی، آموزه توحید و یگانگی خداوند است؛ نخستین باوری که پیامبران در میان انسانها درانداختند و آن را اصلیترین رمز کمال و سعادت آدمی معرفی کردند، اعتقاد به وجود و نامهای نیکوی خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دینورزی در روی زمین، کمتر کسانی یافت میشدهاند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هرگروهی، بسته به محیط تربیتی خود، به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، به عهده آنهاست؛ قرآن کریم تصریح میکند که حتی مشرکان مکه، که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند(1)ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش میبرند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقیاند؛ به هرحال همواره کسانی بوده و هستند که با انگیزهای گوناگون و گاهی با دستاویز قرار دادن ادله مختلفی، به انکار وجود خداوند پرداخته و اعتقاد مؤمنان را نفی کردهاند؛ در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون خالقیت خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دستمایه نفی وجود خداوند قرار داده است، بررسی کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت.
***
چکیده شبهه
مهمترین دلیل موحدان این است که باور به وجود خدا یا خدایانی در عرض خدای یگانه محال است؛ در حالی که به نظر میرسد چنین نیست؛ اين عقیده که ابتدا خدايي جهان را خلق کرده و بعد از گذشت زماني، اداره امور عالم را به خداي ديگري سپرده و خودش از بین رفته باشد، مشکلی از لحاظ تحلیل عقلی ندارد و محال هم نیست! زیرا در آن واحد به وجود دو خدا در عرض هم معتقد نشدهایم تا محال بودن تعدد خدایان پیش آید؛ حال اگر این فرض را بپذیریم، چگونه میتوان از آموزه توحید دفاع کرد؟!
مقدمه
بر اساس آموزههای دینی و تأملات فلسفی، موجودات هستی نه تنها در اصل وجود و پيدايش، نيازمند خدا (علت هستیبخش) ستند، بلکه همه شئون وجودي آنها وابسته به وجود و اراده خداي متعال است؛ موجودات نه تنها در برابر خداوند از خود استقلالی ندارند، بلکه عین ربط و محض فقر و نیاز به اویند؛(2)خدای سبحان، هم خالق موجودات است و هم رب و تدبیرگر شئون وجودی آنها؛ اگر مفهوم خالقیت و ربوبیت به درستی فهم شود، خواهیم دید که تفکیک مصداقی میان این دو در علت هستیبخش محال است؛ یعنی ممکن نیست که آفریننده حقیقی موجودات، کسی غیر از مدبر و خداوندگار آنها باشد؛ خالقیت و ربوبیت حقیقی، دو امر جداییناپذیر و متلازمند و همان خدایی که میآفریند همو هم نگه میدارد و تدبیر میکند!(3)
علت هستیبخش و علل اعدادی
در سلسله علل وجودی موجودات، به دوگونه علت باید توجه کرد؛ علت هستیبخش و علل اعدادی(زمینهساز)؛ رابطه علل اعدادی با معلول، به این گونه است که در فراهم آوردن زمینههای پیدایش یا بقای وجود او دخیل و مؤثرند؛ ولی در اصل وجودش، تأثیری ندارند و به همین سبب، علل اعدادیای که در پیدایش وجود موجودی مؤثرند، میتوانند با علل اعدادیای که در تدبیر امور او دخیلند، متفاوت باشند؛ اما در ناحیه علت هستیبخش، چنین انفکاکی محال است؛ از این رو هر موجودی که علت هستیبخش موجودات دیگر است، در بقای هستی و تدبیر امور آنها نیز مؤثر اصلی و اصیل به شمار میرود.
برای توضیح بهتر و تصور روشنتر علت هستیبخش، ميتوان به نفس و حالات و پدیدههای نفسانی مثال زد؛ وقتی در ذهن خود صورتهای خیالیای میآفرینیم، هم آفرینش و هم ماندگاری و هرگونه تصرف در آنها جز به وسیله نفس ممکن نیست؛ وجود صورت ذهنی و نیز اراده (که فعل نفس است)، هم در اصل حدوث و هم در بقای آن، قائم به نفس است و در حقیقت، معلول نفس به شمار میرود؛ صورت ذهنی، هيچ استقلالي از خود نسبت به علتش (نفس) ندارد و همانگونه که در اصل ایجاد، وابسته به نفس است، در بقا هم به آن وابسته خواهد بود؛ فاعليت و عليت واجبالوجود نسبت به جهان، از فاعليت و عليت نفس نسبت به صورتهاي ذهني، به مراتب بالاتر و کاملتر و شدیدتر است؛ بلکه اصلا این دو با هم قابل مقایسه نيستند؛ زيرا صورتهای ذهنی آفریده ذهن، صرفا وجود ذهنی دارند اما موجودات مخلوق خدا، وجود عینی و خارجی دارند؛ بنابراين علت هستيبخش، علتی حقيقي و واجبالوجود است که معلول با اراده او و محض ربط به او، وجود مییابد و با عدم وجود و عدم اراده او معدوم میشود؛ مخلوق ممکنالوجود، هم در حدوث و هم در بقاي خود نيازمند به علت هستیبخش است؛ اما نیازمندیاش به علل زمینهساز (اعدادی) این گونه نیست؛ پس وجود علت هستیبخش، هم برای اصل ایجاد و هم براي بقاي معلول ضرورت دارد؛ جهان هستي با همه مراتب و ساحتهایش، آفریده آفريدگار دانا و توانای مطلق است و همواره و در همه شئون و اطوارش، نيازمند به او و قائم به وجود و اراده اوست؛ اگر مدبر عالم لحظهای از افاضه وجود به عالم امتناع کند، همه عالم در کتم عدم فرو خواهد رفت.
از مباحث گذشته میتوان چنین نتیجه گرفت:
یکم: از آنجا که خالقیت و ربوبیت حقیقی اشیاء از یکدیگر جدا نیست و انفکاک آن دو محال است، پس خالق اشیاء، مدبر آنها هم هست و اگر فرض کنیم که خالق از بین برود، همه موجوداتی که وابسته به وجود و اراده او هستند هم از بین خواهند رفت؛ در این صورت دیگر موجودی نمیماند تا خدای دیگری آن را تدبیر کند!
دوم: فلاسفه بر اساس فرض عقلي، موجود را به یک اعتبار در دو قسم واجبالوجود و ممکنالوجود منحصر میدانند؛ واجب الوجود، موجودي است که وجود، برايش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و به موجود ديگري نیاز ندارد تا او را پدید آورد؛ موجودي که خود به خود وجود دارد و به هيچ موجودي نیازمند نيست، ازلي و ابدي بوده و هميشه وجود خواهد داشت و هموست خالق و آفريدگار جهان! ازلي است؛ يعني در گذشته، سابقه نيستي نداشته است. ابدي است؛ يعني در آينده هم هيچگاه نابود نخواهد شد؛ زيرا معدوم بودن چيزي در زمانی، نشانه اين است که ممکنالوجود است و وجودش از خودش نيست و براي وجود يافتن، به موجود ديگري نیازمند است؛ بر اين اساس تصور نابودي در مورد موجود ازلي و ابدي، که هميشه موجود است و ساحت قدس او منزه از نابودي است، تصوری باطل و غيرعقلانی است؛ زيرا او حقیقتی است که جز او همه چیز در معرض فنا و نابودی است!(4)
سوم: فرض وجود خداي ديگري غير از آفريدگار جهان، که در عرض یا در جای خالق حقیقی، جهان را اداره کند، فرض محال و باطلی است؛ ذات مقدس خداوند، وجودي است بینهایت از تمامی جهات؛ يعني از هرجهت که فرض کنيم، نامحدود است؛ جايي نيست که حضور نداشته باشد؛ زماني نيست که وجود نداشته باشد و کمالي نيست که دارا نباشد؛ چنين حقيقتي، محال است دو تا باشد؛ زيرا اگر متعدد باشد، حتما بايد در جهتي از جهات، محدود باشد؛ چون با فرض دو ذات، دوگانگی آنها ضروری است! مسلما وقتي دوگانگي آنها محفوظ ميماند (به صورتی که اين یکی غير از آن دیگری باشد) يعني اين يکي به جايي ميرسد که تمام ميشود و آن دیگري شروع ميشود؛ به عبارت ديگر هر کدام از اين دو خدا، فاقد ديگري است و خارج از آن قرار دارد؛ بديهي است که اين موضوع با بينهايت بودن خداوند به هيچ وجه سازگار نیست؛ زيرا اين فقدان، عين محدوديت و متناهي بودن است و محدودیت، یعنی نیازمندی! اولي محدود است؛ چون دومي خارج از وجود اوست و دومي هم محدود است؛ چون اولي خارج از وجود اوست و هر کدام فاقد وجود ديگري است!
چکیده سخن
در حقيقتي که وجودش بينهايت و از هر جهت نامحدود است، هرگز تعدد و دوگانگي راه ندارد؛ چنین حقیقتی هيچ گونه شبيه و مانندي برايش متصور نيست: «لیس کمثله شئ» (5)؛ بنابراين محال است غير از خداي يگانهاي که جهان را آفريده است، خداي ديگري وجود داشته باشد یا به وجود آید تا آفريدگار هستي، جبرا یا اختیارا، اداره جهان را به او سپرده و خود با جمع کردن بساط هستياش، با هستي وداع کرده و رهسپار ديار عدم گردد! خداوند آفریننده جهان، چنان است که وجود، عین هستی و هویت اوست و هرگز از او جدا نمیشود و از این رو هرگز فانی نمیشود و همواره باقی و زنده و پاینده است!
* مرکز مطالعات
و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه
____________
1. زخرف/9 2. فاطر/15 3. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، سه جلدي، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به موسسه انتشارات امير کبير، 1385ش، ص84. 4 مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، (سه جلدي)، همان، ص75. 5. مکارم شيرازي. ناصر، خدا را چگونه بشناسيم، کانون انتشارات محمدي، تهران، 1344ش، ص42.