kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۰۲۰۸
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۶

پیامبران و خوردن مال حرام؟!

 


هدف اصلی و اساسی از نزول دین ،هدایت انسانها به سوی سعادت و رستگاری حقیقی است. از این رو همه ادیان الهی در عصری که توسط پیامبران برای مردم فرو آمدند، نظام تعلیم و‌ تربیت دینی را سامان دادند. در نظام ‌تربیتی اسلام و همه‌ ادیان الهی بر تحصیل مال حلال و پرهیز از حرام‌خواری فراوان تأکید شده است. آنچنانکه گویا‌ تربیت صحیح و سازنده بدون عنصر رزق حلال امکان‌پذیر نخواهد بود. بنابر این هرگز نمی‌توان با هیچ عذر و بهانه‌ای از زیر بار مسئولیت در برابر ارزش حلال‌خواری و پلیدی و آلودگی حرام‌خواری شانه خالی کرد. در نوشتار حاضر به یکی از شبهاتی که با تکیه بر برخی رویدادهای زندگی برخی از پیامبران الهی می‌کوشد در باور به ارزش و تأثیر لقمه‌ حلال و حرام در شخصیت اخلاقی و معنوی انسان‌ها‌ تردید ایجاد کند،‌ اشاره کرده و به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.
* * *
چکیده شبهه
در روایات دینی تأکید بسیار بر تحصیل مال حلال و تأثير مخرب و منفی مال حرام در شخصیت و سعادت انسان شده است. حال اگر چنین است و اگر لقمه‌ حرام آنچنان تأثیری بر‌ تربيت نامطلوب فرزندان دارد، چرا اين تأثير منفي را در شخصیت اخلاقی و معنوی حضرت موسي و حضرت يوسف عليهماالسلام نمي‌بينيم؟! در صورتي كه اين دو پيامبر الهي در خانة پادشاهانی بزرگ شده‌اند كه قطعاً اموالشان یا حرام و یا مخلوط با حرام بوده است! بنابر این یا باید از انگاره‌ عصمت پیامبران دست برداریم یا از آموزه‌ تأثیر مال حرام بر ایمان و شخصیت اخلاقی!
مقدمه
زندگی موسی و یوسف(علیهماالسلام) از داستان‌های شگفت، درس‌آموز و عبرت‌انگیز قرآن کریم است. داستان زندگی موسی(ع) در آیات متعددی از قرآن به‌صورت‌های گوناگونی مطرح شده و هربار به لطایفی از آن‌ اشاره رفته است. فرعون با آن همه نخوت و جاه‌طلبی، که او را به سرحد جنون قدرت رسانده بود و آشکارا دعوی خدایی داشت و برای بسط و تحکیم حکومت خودکامه‌ خود، دست به خون بی‌گناهان می‌آلود و مردان را می‌کشت و زنان را به کنیزی می‌گرفت، با مشیت و خواست خدای حکیم و عزیز، ناخواسته مأمور پرورش و نگهداری کودکی می‌شود که در آینده کاخ عظمت او را درهم می‌ریزد و او را به وادی هلاکت می‌کشاند! به‌راستی که داستان موسی(ع) داستانی پرهیجان و پررمز و راز است. در سویی دیگر یوسف را می‌بینیم که به رغم بدخواهی و حسادت برادران کینه‌توز، از قعر چاه برمی‌آید و با گذر از فراز و نشیب‌های پرماجرا به اوج ماه می‌نشیند و در همه‌ این احوال، درس‌ها و عبرت‌های گوناگونی برای اهل تعقل پدید می‌آید. یکی از مسائلی که در زندگی این دو پیامبر وجود دارد و گاهی موجب ابهام و شبهه می‌شود این مسئله است که اگر تأثیر لقمه‌ حرام بر وجود آدمی، خصوصاً ابعاد اخلاقی، معنوی و انسانی آن، قطعی است، که البته این‌گونه است، چرا این دو پیامبر که یکی، از پیامبران اولوالعزم و دیگری از مخلصین است، از آن متأثر نشده و دامن وجود عفیفانه‌ آنها آلوده نگشته است؟ و اگر تأثیر چندانی نیست، پس این همه تأکید و تهدید و تشویق درباره‌ پرهیز از لقمه‌ حرام، چه معنایی دارد؟!
لقمه‌ حرام و ویرانی ایمان
در آیات قرآن(1) و روایات معصومان(ع) فراوان بر حلال‌بودن درآمد تأکید شده است.(2) از منظر آموزه‌های دینی یکی از مهم‌ترین پایه‌های شخصیت سالم ایمانی، تغذیه از روزی حلال است؛(3) همچنان که خوردن مال حرام و حتی شبهه‌ناک، از عوامل ضعف و تباهی ایمان معرفی شده است.(4) تحصیل مال حلال و پرهیز از مال حرام بسیار مهم تلقی‌شده، به‌گونه‌ای که در بالاترین مرتبه از مراتب عبادت خداوند قرار گرفته است.(5) بنابر این با هیچ بهانه و توجیهی نمی‌توان از آموزه‌ وجوب تحصیل مال حلال و دوری از مال حرام دست شست. از سوی دیگر باور داریم که پیامبران الهی مردانی پاک و وارسته بوده و از هرگونه پلیدی و گناه پیراسته بوده‌اند.
عصمت، مانع پلیدی و کژی
آموزه‌ عصمت پیامبران به پشتوانه ادله‌ گوناگون عقلی و قرآنی، آموزه‌ا‌ی محکم و تزلزل‌ناپذیر است؛ خداوند متعال برای هدایت انسانها به سوی رستگاری، که همان زندگی موحدانه و مؤمنانه است، زمینه‌های گوناگونی را قرار داده است. پیامبران حجت‌های ظاهری خداوندند که برای یاری عقل و یادآوری نعمت‌های مغفول و مجهول او در درون و بیرون وجود انسان، به سوی آدمیان برانگیخته شده‌اند. پیامبران آمده‌اند تا بشر را به ظرفیت‌های پرعظمت وجودی‌اش متذکر شده و او را به زندگی پاک، آرام، پرمعنا و یکپارچه توحیدی راهنمایی کنند. چنین مسئولیت خطیر و مهمی‌نیازمند وجود خصلت‌های مهم و تأثیرگذاری در شخصیت پیامبران است. مهم‌ترین خصلتی که باید در پیامبران وجود داشته باشد تا مردم به صداقت، امانتداری و خیرخواهی آنها اعتماد کنند، عصمت و پیراسته بودن از کژی‌ها و پلیدی‌هاست. پیامبران باید هم در تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم و هم در عمل به آنچه که معلم و منادی آنند، پیراسته از خطا و گناه باشند تا مردم به آنان اعتماد کرده و سخنشان را بپذیرند. آلودگی پیامبران به خطا و گناه، ناقض غرض خداوند در ارسال آنها برای هدایت مردم است و چنین رفتار غیرحکیمانه‌ای از خداوند محال است. بنابراین باور به عصمت انبیاء ریشه در باور به حکیم بودن خداوند دارد. علاوه بر این ادله‌ گوناگون درون دینی هم چنین آموزه‌ای را تأیید و بر آن تأکید می‌کند. با این وصف شبهه‌ بهره ‌جستن برخی از پیامبران از اموال حرامی‌ که در دربار پادشاهان زمان وجود داشته، مسئله‌ قابل تأمل و بررسی است. پاسخ به این شبهه، که بیشتر شبیه یک استبعاد است و خاستگاه آن عدم آگاهی کامل و جامع از آموزه‌های اسلامی است، از چند منظر قابل تبیین است:
یکم: داستان از آب گرفتن موسی(ع) و پرورش او در دامان آسیه و فرعون در چند جای قرآن مطرح شده است. قسمت قابل توجهی از آیات ابتدایی سوره‌ مبارکه قصص به این داستان پرداخته و زوایای گوناگونی از آن را آفتابی کرده است. در آن آیات این‌گونه ‌ترسیم شده که وقتی موسی، که شیرخواره‌ چندروزه‌ای بیش نیست، به دربار فرعون راه می‌یابد و سخت نیازمند شیر مادر می‌شود، او را به دایگان می‌سپارند، ولی سینه هیچ زنی را نمی‌پذیرد؛(6) خواهر موسی که در میان کارکنان دربار است، پیشنهاد سپردن او به مادر واقعی‌اش را می‌دهد. هنگامی ‌که موسی سینه‌ مادر را می‌پذیرد، به او واگذار می‌شود تا دوران شیرخوارگی‌اش را در دامان مادر خود سپری کند. از اینجا به بعد داستان در‌ هاله‌ای از ابهام است و به یک‌‌باره با موسای جوانی مواجه می‌شویم که فرزندخوانده‌ فرعون است و در میان مصریان نفوذ فراوانی دارد و ادامه‌ داستان... با الهام از ابتدای داستان که خداوند سینه‌ دایگان را بر او حرام کرد و مانع تأثیرگرفتن او از خلق و خو و شخصیت زنانی شد که صلاحیت پرورش پیامبر خدا را ندارند، می‌توان مطمئن شد که در ادامه‌ راه هم او را از آثار و پیامدهای لقمه‌ حرام در دربار فرعون حفظ کرده است؛ هرچند چگونگی و چندوچون آن برای ما روشن نیست!
حلال‌خواری عزیز مصر
دوم: یوسف(ع) با توطئه‌ برادران حسود و کینه‌توز به چاه افکنده می‌شود و پس از آن با قیمتی اندک به بردگی فروخته شده و به مصر می‌رود. در آنجا توسط عزیز مصر خریداری و به همسر او هدیه می‌شود و از اینجا به بعد به‌عنوان غلام در خانه آنها به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. یوسف در برابر خدماتی که به خانواده عزیز مصر ارائه می‌کند از طعام و دیگر نیازمندی‌های زندگی بهره‌مند می‌شود. عزیز مصر یکی از سران حکومت مصر است که بر اساس گزارش‌های تاریخی، مردی توانمند، دانشمند، خیرخواه و مخالف بت‌پرستی بوده است. چنین کسی در برابر کاری که برای سامان‌دادن امور مصر انجام می‌داد، حقوق می‌گرفت و بر طبق موازین، حقوق او حلال بوده است. بنابراین می‌توان گفت که حضرت یوسف(ع) از مال حرام تغذی نکرده است؛ چه در دوران زندگی در خانه عزیز و چه در دورانی که خود عزیز مصر است و در قبال خدماتی که در جایگاه صدارت انجام می‌دهد، پاداش می‌گیرد.
قانون اضطرار
سوم: زندگی موسی و یوسف(علیهماالسلام) در دربار فرعون‌ها و خوردن از اموال آنان، می‌تواند مشمول قانون اضطرار ‌شود؛ در این حالت و برای حفظ جان، می‌توان از مالی که در شرایط عادی حرام است، به اندازه رفع حاجت استفاده کرد و در حقیقت این اندازه از آن اموال، بر فرد مضطر، حلال است و چیزی که در شرع، حلال شمرده شده است، یقینا آثار و پیامدهای مال حرام را نخواهد داشت. علاوه بر این، نمی‌توانیم قاطعانه بگوییم که همه‌ اموال پادشاهان و فرعون‌ها حرام اندر حرام بوده است. چه بسا آنها هم اموالی از خود داشته‌اند که این دو پیامبر از آن اموال می‌خورده‌اند.
خداوند، مالک حقیقی اموال
چهارم: وقتی با نگاه توحیدی به هستی و زندگی انسان می‌نگریم، خداوند را مالک حقیقی و مؤثر حقیقی و اصیل عالم می‌یابیم؛ در این نگرش توحیدی و به عبارت رساتر، بینش موحدانه، همه اموال و دارایی‌ها از آن خداست و ولی خدا می‌تواند با اذن او، در هر مالی تصرف کند، هرچند اولیای الهی تا حد ممکن و برای آنکه رفتارشان دستاویز فرصت‌طلبان نشود و سودجویان با دستاویز قرار دادن آن، رفتارهای ظالمانه خود را توجیه نکنند، همواره از چنین کاری دوری می‌جسته‌اند! اساساً ملکیت ما انسان‌ها بر اموال و دارایی‌هایمان، ملکیتی اعتباری و ناشی از حکم و خواست خداست و به همین سبب، در محدوده و به اندازه‌ای که اراده تشریعی او اقتضا می‌کند، می‌تواند منشأ اثر باشد؛ از این رو در جایی‌که او اجازه دهد و بخواهد، مالکیت ما منتفی خواهد شد. نمونه‌ ملموس این مسئله، واجبات مالی، مانند خمس و زکات است. بر مبنای فقه اسلام، کسی که بر او خمس یا زکات واجب می‌شود، اصلا مالک آن مقدار از اموال خود نیست و هرگونه تصرف در آن بدون اذن امام معصوم(ع) یا نائبان او حرام و موجب ضمان است. یا کسی که از شدت گرسنگی یا تشنگی در حالت اضطرار قرار گرفته و مشرف به مرگ است، می‌تواند به اندازه‌‌ رفع اضطرار از مال دیگران، بدون اجازه آنها استفاده کند.
نتیجه سخن آنکه آموزه‌ اعتقادی عصمت و آموزه‌ فقهی و اخلاقی لزوم تحصیل مال حلال و تحریم مال حرام، هر دو از آموزه‌های یقینی و مستحکم منظومه‌ باورها و ارزش‌های دینی هستند و ادله‌ محکم و نیرومندی برای اثبات این امر از عقل و نقل وجود دارد. البته کسی که در حالت اضطرار یا اکراه قرار می‌گیرد، می‌تواند به اندازه‌ رفع آن از اموالی که در حالت عادی برایش حرام است، استفاده کند و این مقدار برای او حلال بوده و پیامد‌های لقمه‌ حرام را ندارد. همچنین خداوند مالک حقیقی جهان و انسان است و ولی خدا به اذن او می‌تواند در پاره‌ای از اموالی که تصرف در آن برای دیگران حرام است، تصرف کند. ‌
* مرکز مطالعات و پاسخگویی
به شبهات حوزه‌ علمیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نحل، 114 
2. قال رسول‌الله‏(صلى‌الله‌علیه‌وآله): «العبادهًْ عشرهًْ اجزاء تسعهًْ اجزاء فى طلب الحلال». و «العبادهًْ سبعون جزءً و أفضلها طلب الحلال»؛ عبادت ده جزء است، نه جزء آن در طلب حلال است- عبادت هفتاد جزء است، بهترین آن طلب حلال است (بحارالانوار / 103 / 9)- (سفینهًْ‌البحار/ 1 / 298).
3. قال رسول‌الله‏(ص): «من اكل الحلال اربعین یوماً نور الله قلبه؛ کسی که چهل روز از حلال استفاده كند، خداوند قلبش را نورانى مى‏كند (سفینهًْ‌البحار/1/299).
4. قال رسول‌الله‏(ص): «العبادهًْ مع أكل الحرام كالبناء على الرمل و قیل على الماء؛ عبادت با تصرّف حرام مانند ساختمان‌سازى روى ریگ یا آب است (بحارالانوار/103/16).
5. بحارالانوار/103/9- سفینهًْ‌البحار / 1 / 298.
6. قصص/12