kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۸۸۴۵
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۲

شترمرغ‎های فرنگی پادوهـای نظام سـلطه

 

دیدگاه اساتید
سخنی به گزاف نرفته است اگر گفته شود که یکی از مؤلفه‌های اصلی قدرت در جهان در‌هم‌تنیده امروز،‌ تربیت نیروی انسانی کارآمد و متعهد در جهت پیشرفت و توسعه همه‌جانبه کشورها است. محض نمونه در کشور آمریکا که بر پایه اصول و مبانی نظام سرمایه‌داری و جهان‌بینی فایده‌گرایانه ماساچوستی و انگلوساکسونی پایه‌ریزی شده است، همه کارمندان و مستخدمان دولت آمریکا، موظف و مقیدند که در چارچوب موازین و مبانی جهان‌بینی اومانیستی و زرسالارانه هیئت حاکمه آمریکا فعالیت کنند و در این میان اگر نیرو یا جریانی بخواهد خارج از حدود و ثغور تعریف شده نظام سرمایه‌داری و استکباری عمل کند، با مجازات‌های سنگینی روبه‌رو می‌شود.
در همان جامعه آمریکایی که بوق‌های تبلیغاتی‌اش از بام تا شام در مدح و ستایش کثرت‌گرایی و آزادی‌خواهی داد سخن می‌دهند، مخالفت با صهیونیسم بین‌الملل یک تابو به شمار می‌آید و اگر روشنفکر آزاده‌ای به خود جرأت دهد و در باب هولوکاست پرسشگری کند با انواع و اقسام تهدیدها روبه‌رو می‌شود. مگر نه این است که در دوران مک کارتیسم به بهانه واهی مخالفت با مارکسیزم، صدای هر منتقدی را در نطفه خفه می‌کردند و حتی کار به جایی رسید که هنرمند پرآوازه‌ای چون چارلی چاپلین را ناچار به ‌ترک خاک آمریکا کردند.
واقع امر این است آنچه که تحت عنوان کثرت‌گرایی و دگراندیشی در رسانه‌های آمریکایی تبلیغ و ‌ترویج می‌شود، دروغ و دغلی بیش نیست. عموم خبرنگاران، اساتید و روشنفکران آمریکایی که در جوامع غربی خاصتاً در جامعه آمریکا فعالیت می‌کنند، سرسپردگان و گماشتگان کانون‌های قدرت و ثروت فراماسونری و کابالیستی هستند و هدف و غایتی جز نگاهداری و نگاهبانی از مثلث شومی ‌که دربرگیرنده عناصر و دقایقی چون لیبرال دموکراسی غربی، نظم کاپیتالیستی و حقوق بشر آمریکایی است ندارند. در جوامع غربی پیوندی ناگسستنی میان دانش و قدرت وجود دارد و تمامی مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی در خدمت تبلیغ و‌ ترویج دموکراسی آمریکایی و آموزه‌های بنیاد جامعه باز جورج سوروس(معمار انقلاب‌های مخملی) هستند. حتی متفکری چون چامسکی که به ظاهر انتقادهای تند و تیزی را متوجه خوی استکباری ایالات متحده می‌کند، در تحلیل نهایی، معتقد و ملتزم به نظم آمریکایی است و الا اگر ذره‌ای سیاستمداران و بانکداران آمریکایی از ناحیه کسانی چون چامسکی احساس خطر می‌کردند، لحظه‌ای در سر به نیست کردن او و امثال او درنگ و ‌تردید نمی‌کردند. چامسکی و کسانی چون او هرگز خطری جدی را متوجه نظم آمریکایی نمی‌کنند و او در نهایت، سوپاپ اطمینان و خندق نظام زرسالار آمریکایی است.
هرگز نباید این نکته را از نظر دور داشت که همان اساتید و روشنفکران آمریکایی قائل به مکتب پوزیتیویسم و علم‌گرایی که مداومتاً بر بی‌طرفی خویش در امر تحقیق و موضع‌گیری‌های سیاسی تأکید می‌ورزند، در جریان جنگ جورج بوش پسر علیه عراق تحت عنوان و پوشش فریبنده دفاع از حقوق بشر و نظم جهانی، حمله جنایتکارانه ارتش ‌تروریستی آمریکا به عراق را تئوریزه و توجیه کردند و جالب‌تر از همه اینکه یکی از روشنفکران مطرحی که از این حمله سبعانه دفاع تمام‌قدی نمود، یورگن‌ هابرماس(روشنفکر و فیلسوف مدافع دموکراسی گفتمانی!) بود. ‌هابرماس در حالی که در عموم کتاب‌ها و سخنرانی‌های خویش از ضرورت رواداری و تفاهم سخن به میان می‌آورد، از آن جنگ خانمان‌سوز حمایت به عمل آورد و در مقام عمل نشان داد که تز جدایی علم و دانش از قدرت و سیاست، فریب و دروغی بیش نیست و پیوند ارگانیک و درهم‌تنیده‌ای میان روشنفکران و اساتید غربی با دولتمداران و کارگزاران نظام سلطه وجود دارد. واقعیت این است که کثرت‌گرایی مورد وثوق کسانی چون ‌هابرماس، کثرت‌گرایی اهریمنی است و پیچ و مهره‌های دموکراسی غربی نیز با آچار دروغ و فریبکاری سفت شده است.
شوربختانه به‌دلیل غلبه صنعت ‌ترجمه و به تبع آن اقتباس و تقلید کورکورانه از اندیشه‌های متفکران غربی در محافل علمی ‌و روشنفکری ایران، عموماً تصویری به غایت فانتزی‌گونه از آراء و اندیشه‌های متفکران غربی در معرض و مرئای مخاطبان ایرانی قرار می‌گیرد و هرگز هیچ‌ اشاره‌ای به زوایای تاریک آراء متفکران غربی نمی‌شود. محض نمونه متفکری چون کارل پوپر که در یک برهه‌ای مشخص از تاریخ ایران دل بسیاری از روشنفکران دینی از جمله عبدالکریم سروش را ربوده بود، کارمند و مشاور رسمی ‌سازمان سیا در تدارک جنگ فکری و عقیدتی علیه بلوک کمونیسم بود و باز همین کارل پوپر که مبانی تفکر خود را بر پایه عقلانیت انتقادی و روش‌شناسی ابطال‌پذیری صورت‌بندی کرده بود، در مقام عمل هرگز به عقلانیت انتقادی که در مقام نظر از آن دم می‌زد و کباده‌اش را می‌کشید وفادار نبود. پوپر در تمامی عمر خویش هرگز در برابر دشمنان فکری و عقیدتی لیبرال‌دموکراسی ذره‌ای انعطاف و سعه‌صدر از خود نشان نداد و بارها و به دفعات خواستار اسقاط و اسکات دشمنان لیبرال‌دموکراسی تحت عنوان پرطمطراق دشمنان جامعه باز بود.
واقع امر این است که از بد حادثه در دانشگاه‌های کشور و در دپارتمان‌های علوم انسانی کشورمان ایران این‌طور جا انداخته‌اند که گویا مواضع سیاسی و یا زندگی شخصی متفکران را نباید به پای اندیشه‌های آنان نوشت و این در حالی است که میان اندیشه و انگیزه و بیوگرافی اندیشمندان پیوندی عمیق وجود دارد و هرگز نمی‌توان بدون توجه به ابعاد شخصی و تجربه زیسته متفکران غربی، تصویری ذوابعاد از آرای متفکران غربی به دست داد. اینکه عموم متفکران پسامدرن منجمله میشل فوکو گرفتار انواع و اقسام انحرافات جنسی یا امراض خطرناک شدند، ریشه در مبانی و منظومه فکری این متفکران دارد؛ البته این سخن بدین معنا نیست که ما نیازی به خواندن و یا یادگیری از آراء متفکران غربی نداریم؛ بلکه برعکس ما برای شناخت صحیح و متعاقباً نقادی موشکافانه تمدن غرب می‌باید تمامی منابع و مأخذ دست اول متفکران غربی را بخوانیم و بفهمیم ولی در عین حال این نکته را نیز باید لحاظ کنیم که هدف اصلی از آشنایی با آرای اندیشمندان غربی، نقد آرای این اندیشمندان و ارائه بدیلی اسلامی در برابر نظرات متفکران غربی است.
بر هیچ ناظرآگاه و مطلعی این امر پوشیده نیست که انقلاب اسلامی ایران دارای پتانسیل‌های عظیمی ‌برای نظریه‌پردازی در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و بر تمامی استاد و روشنفکران ایرانی واجب و ضروری است که با نصب‌العین قرار دادن معیارها و آموزه‌های رفیع اسلامی به مصاف تفکرات متفکران غربی بروند و از این رهگذر طرح جدیدی را که مبتنی بر آموزه‌های اسلامی است پی افکنند. بنابراین می‌توان این سخن را به میان‌آورد که نوع مواجهه اساتید و روشنفکران ایرانی با آرای متفکران غربی می‌بایست مبتنی بر رویکردهای انتقادی و پرسشگرانه باشد. شهید آوینی یکی از برجسته‌ترین و موفق‌ترین نمونه‌های برخورد و مواجهه صحیح و عالمانه با نظرات متفکران غربی است. آوینی در عین تسلط کامل بر مبانی فکری تمدن اسلامی و غرب، توانمندی تحسین‌برانگیزی در مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی نوین و خلاقانه داشت. آوینی به خوبی دریافته بود که بدون درک و فهم صحیح از پایه‌های سوبژکتیویستی و اومانیستی تمدن غرب هرگز نمی‌توان مواجهه‌ای عمیق و باریک‌بینانه با تمدن غرب داشت. او بر این باور بود که جهان غرب بر پایه در جهان بودگی ماتریالیستی و اراده معطوف به قدرت پی‌ریزی شده است و انسان غربی، انسان سلطه‌گری است که بر اساس اصل «خواست کنترل» خواهان چیرگی بر جهان در تمامیت آن است. انسان غربی به نزد آوینی، انسان خودمداری است که مقصد و مقصودی جز منفعت‌طلبی و تکاثر قدرت و ثروت ندارد.
انسان غربی، انسانی جن زده و گرفتار است که هدفی جز خودمداری و تحقق انانیت و نفسانیت خویش ندارد. آنتی‌تز آوینی در برابر تمدن سفله‌پرور و دریوزه‌آفرین غربی، اندیشه‌های نورانی دین اسلام بود. او انقلاب اسلامی را به مثابه عالی‌ترین و مترقی‌ترین تجلیگاه اندیشه قرآنی و لاهوتی تلقی می‌کرد. در شرایط امروز کشور نیز که برخی جریانات حامی‌فتنه 88 در دانشگاه‌های کشور نفوذ و رخنه کرده‌اند، اندیشه راهنمای کسانی چون شهید آوینی می‌تواند چراغ راه تمامی اساتید و روشنفکران مسلمان و دلسوز ایران اسلامی در مواجهه با تهدیدات روزافزون فکری و عقیدتی ناتوی فرهنگی باشد. واقعیت این است که بدون توسل جستن به اندیشه راهنمای متفکرانی چون شهید آوینی و شهید مطهری هرگز نمی‌توان دل و عمق تاریکی را که ریشه در تفکرات ماسونی و سکولاریستی دارد درنوردید.
* حسین روحانی
دکترای علوم سیاسی دانشگاه اصفهان