خلاصه در یک کولهپشتی (یک شهید، یک خاطره)
مریم عرفانیان
وقتی برای محمدتقی به خواستگاری دخترداییاش رفته بودیم. او حین گفتوگو با خانواده داییاش گفته بود: «زندگی من در یک کولهپشتی خلاصه میشود. تمام زندگیم در منطقه بسر میرود. اگه آمادگی دارید با دخترتان ازدواج کنم.» بعد از موافقت خانوادهها مراسم عقد بسیار سادهای برگزار شد. بیست و نهم خرداد سال 1360 مصادف با تولد امام زمان(ع) خطبه عقد آنها خوانده شد. مراسم آنقدر ساده بود که حتی کتوشلواری که برایش دوخته بودیم را هم نپوشید!
خاطرهای از شهید محمدتقی رضوی مبرقع
راوی: اشرف سادات سیدآبادی، مادر شهید